شبنم حکیم هاشمی
شبنم حکیم هاشمی
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

کوچه‌‌باغ‌ها



دیشب خواب دیدم که عابر یک کوچه باغ بی‌انتها شده‌ بودم که مرا تصویر به تصویر در چهار فصل طبیعت قاب می‌گرفت.
در تصویر اول بهار بود و من عطر گل‌ها و شکوفه‌های آویخته از سر دیوار کوچه باغ را نفس می‌کشیدم.
در تصویر دوم تابستان بود و من از شاخه‌های افراشته‌ی درخت‌ها از پس دیوار میوه می‌چیدم.
در تصویر سوم پاییز بود و برگ‌های رنگارنگ فرشی چشم نواز در مقابل قدم‌هایم گسترده بودند.
در تصویر چهارم زمستان بود و من زیر بارش دانه‌های برف رهای رها بدون چتر بودم.

حالا که از خواب بیدار شده‌ام با خودم فکر می‌کنم آن کوچه باغ کجا بود؟ نماد کدام مسیر در کجای جهان من بود که باید آن را طی کنم؟ کدام مسیر که باید به آن برسم؟

با خودم فکر می‌کنم اگر زندگی مسیری از رفتن و رفتن باشد کاش می‌شد مسیر این رفتن را در تمام کوچه باغ‌های جهان تجربه کرد که دالان‌های آرامشند در هزارتوی این جهان شلوغ.

و فکر می‌کنم شاید اگر جنگ افروزان جهان در این دالان‌های آرامش قدم می‌زدند چیزی به جز تپش صلح و عشق در قلب خود نمی‌شنیدند.

آن‌گاه، دنیا به جای هیاهوی جنگ و جدال، از سکوت کوچه باغ‌ها لبریز می‌شد که در هوایشان طراوت حیات جریان دارد.

ای کاش می‌توانستم این هوا را بی‌وقفه تنفس کنم و تنهایی‌ام را در تمام کوچه باغ‌های جهان قدم بزنم.



شبنم حکیم هاشمی

بهارتابستانپاییزمسیر زندگی
شاعر و نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید