شبنم شیخی پور
شبنم شیخی پور
خواندن ۱۵ دقیقه·۵ سال پیش

تدفین و آرامگاه عیلامیان

تدفین

قبور متعددی که دارای تاریخهائی تا نیمۀ دوم هزارۀ دوم م باشد، کشف گردیده ولی مهمترین و گویاتریناین قبور سردابهائی با طاق قوسی می باشد که یک یا چند مرده از افراد یک فامیل را که به مرور از بین می رفتند، یکی پس از دیگری در آن دفن می کردند. در انتهای بعضی از قبور محفظۀ کوچکی تعبیه شده که هدایا و یا یک سری الواح در آن گذاشته شده است که بر روی آن ها تون تدفینی حک شده است.

از آنجایی که انسان همیشه به دنبال نگهداری شکل مردگان بوده است ایلامی ها نیز به جهت از بین نرفتن خطوط چهرۀ مردگان، سرتندیس هایی از گل خام نقاشی شده ایجاد می کردند که بی شک از روی سر مرده بمحض فرارسیدن مرگ قالب گیری می شد و حالت واقعی همان لحظه را حفظ می کرد.

گاهی این سر تندیس ها بصورت کامل بود که تمام سر را در برمی گرفت و گاهی به صورت ماسکی فقط روی صورت را می پوشاند.

تطهیر

عیلامی ها مراسم تطهیر مذهبی خود ( غسل ) را در دو مرحلۀ قبل از مرگ و بعد از مرگ انجام می دادند:

1. مراسم تطهیر قبل از مرگ ( در زمان حیات ):

مطالعات و بررسی های باستان شناسی نشان داده است که ایلامی ها در کنار مجموعه های مذهبی خود، خصوصأ در معابد خدایان، حوض های کوچک یا بزرگ و یا اینکه ظرف های سفالی بزرگی که داخل آن ها پر از آب بوده، وجود داشته است که نیایشگران ایلامی قبل از اینکه به حضور خدا در معابد مشرف شوند، خود را به وسیلۀ آب این مخازن شستشو و غسل می دادند.

2. مراسم تطهیر بعد از مرگ:

با توجه به اطلاعات باستان شناسی در دو محوطۀ باستانی هفت تپه و چغازنبیل، چنین استنباط می شود که احتمالأ ایلامی ها مردگان خود را به دو طریق تطهیر و پاکیزه می نمودند: یکی با آب و دیگری با آتش. احتمالأ یک ایلامی اعتقاد داشته، همانطوری که در طول حیات جهت حضور یافتن در پیشگاه خدایان باید جسم و بدن خویش را تطهیر و غسل نمایدف بعد از مرگ نیز جهت وارد شدن به دنیای سایه ها (بنا براعتقاد عیلامیها) و نیز حضور در پیشگاه خدای اینشوشیناک در زیر زمین، باید جسم و بدن او را با آب یا آتش تطهیر نمایند.

آرامگاه

از بین آرامگاه های ایلامی می توان به آرامگاه شاهی تپتی اهر، آرامگاه دسته جمعی و بنای معبد آرامگاه در هفت تپه و ارجان اشاره کرد.

آرامگاه شاهی تپتی اهر

این آرامگاه محوطۀ وسیعی به همراه دو بنای ذکر شده در بالا را شامل می شود. دارای یک سکوی بزرگ که بیشتر سطح کف اتاق را می پوشاند به دیوار شمالی و غربی متصل می شود. در بخش شمالی 7 جسد کنار هم به پهلوی راست خوابانده است و در بخش جنوبی دو یا سه اسکلت وجود دارد.

این آرامگاه که از آجر ساخته شده است حدود 10 متر طول و75/3 متر عرض دارد و بلندی آن از کف اتاق تا بلندترین نقطۀ اتاق در حدود 75/3 متر است. این مقبره که زیر تالار 1 واقع است دارای یک سکوی بزرگ مستطیل شکل آجری است که سطح آن با تیغه های کوتاه ( دو دیوارک) به سه بخش نا برابر تقسیم شده است. بقایای 19 اسکلت انسان روی این سکو به دست آمد. در جنوب شرق آرامگاه مدخلی وجود دارد که آن را به معبد متصل می سازد.

طاق آرامگاه به صورت قوس بیضی شکل به طریق ضربی است ( طاق آهنگ) که این نمونه طاق یکی از اولین نمونه های است که تا کنون کشف شده است و در اصطلاح معماری به طاق رومی معروف شده است. البته با توجه به اینکه این طاق در اواسط هزارۀ دوم ساخته شده و از نمونه های چغازنبیل یکی دو قرن قدیمی تر است مشکل به نظر می رسد بتوان اختراع این نوع طاق را به رومیان که 1500 سال بعد از معماری هفت تپه در دنیای باستان وجود داشته اند منتسب نمود.

آرامگاه دسته جمعی

این بنا در گوشۀ شمال غرب مجموعۀ ساختمان آرامگاه و معبد و غرب آرامگاه تپتی اهر قرار دارد و فاصلۀ آن تا آرامگاه یاد شده با دو دیوار خشتی قطور پر شده است. این بنا نیز از آجر با پوشش طاق ضربی هلالی کوچکتر از طاق های آرامگاه تپتی اهر می باشد. در مجموع 23 جسد به صورت دسته جمعی دفن شده اند.

این بنا از آجر و ملاط گچ ساخته شده است. پوشش آن طاق ضربی هلالی ( طاق آهنگ ) است که بخش عمده آن فرو ریخته است. این گور از لحاظ ابعاد بسیار کوچکتر و تقریبأ نصف مقبرۀ تپتی اهر است و در مجموع 23 نفر در آن دفن شده بودند.

بنای معبد آرامگاه

این بنا در جنوب آرامگاه تپتی اهر و آرامگاه دسته جمعی و چسبیده به آن قرار دارد و مجموعه بنای عظیمی است که "معبد آرامگاه یا ساختمان تشریفات مذهبی" نام دارد.

این آرامگاه در آخرین سده هزاره سوم پ.م برپا شده و دارای دو بخش تحتانی و فوقانی است که بخش تحتانی بنایی است در زیرزمین و در واقع محل تدفین بوده است. بخش فوقانی برسطح زمین ساخته شده است و مجموعه ساختمان بزرگی است به صورت زیارتگاه یا در مواقع خاص برای انجام تشریفات مورد استفاده قرار می گرفته است.

ساختن معبد در کنار آرامگاه پادشاه در خاورمیانه سابقۀ طولانی دارد و شناخته ترین نمونۀ آن آرامگاه پادشاه سلسلۀ سوم اور در شهر اور است. بنای مشابه دیگری در چغازنبیل حفاری شده که گریشمن آن را کاخ مردگان نام نهاده است.

پس از تشریح مجموعه گور معبد جا دارد توضیحی دربارۀ این اصطلاح ارائه شود. اینکه مبنای این تاریخ گذاری چه بود؟ پروفسور نگهبان هیچ دلیلی برای استفاده از عبارت گور-معبد نداده است. کارتر آن را معبد تدفینی خواند. در واقع در کتیبۀ سنگ یادمان 1 هفت تپه که به لهجۀ بابلی میانی نگاشته شده است از واژه های اکدی که در آجرهای کتیبه دار شوش برای معبد بکار رفته است (کیزوم، کوکونوم یا سیان/زینم) استفاده نشده است بلکه نام ا. در(او).ا به معنی خانه، ساختمان به کار رفته است که این نظر را قطعی می سازد که ساختمانی با این نام مقبره بوده است. گذشته از این راینر در توصیفش از این سنگ یادمان گفته است که متن از گور شاهی یافت شده است. اینک که مالبرن_ لابات 18 قطعه از آجرهای شوش مربوط به تیپتی اهر را منتشر کرده نظر راینر دیگر پذیرفتنی نیست. علاوه بر این متن سنگ یادمان هفت تپه گزارشی از پیشکش خوراک است که در طول سال برای مرده تحویل داده می شد و همچنین آذوقه شش نگهبان خانه است. به این دلایل مجموعۀ گور معبد را گورشاهی هم می نامند. به نظر دکتر نگهبان سنگ یادمان مورد بحث که دو تکه از آن یافت شد احتمالأ زمانی روی سکو یا محرابی آجری در وسط حیاط گور شاهی قرار داشته است. در کتیبه این سنگ یادمان از افرادی که باید در برابر ارابۀ تپتی اهر قربانی می شدند یاد شده است که به نظر راینر این قربانیها پس از فرمانروایی تپتی اهر رواج یافت. این نظر گرچه قطعی نیست این تصور را می سازد که این مجموعه آرامگاهی متعلق به شخص شاه بوده است، هرچند این نظر نگهبان که دو اسکلت مکشوف با هم همراه با ظرف سفالی درازی در بخش جنوبی تالار1 در واقع مربوط به شاه و سوگلی اش است گمانی صرف است.

زیگورات (کاخ1)

در وسط این زیگورات در جنوب شرق آرامگاه شاهی صفه ئیا سکوس عظیمی از خشت است که قسمت اصلی زیگورات روی آن ساخته شده است. تاکنون دلایل قطعی زیادی برای اینکه این بنا زیگورات یا کاخ و یا فقط قصر بوده است بدست نیامده. این صفه به زیگورات های بین النهرین و چغازنبیل شباهت دارد ولی با توجه به شکل عجیب آن و نبود پلکانی برای صعود نمی توان کارکرد آن را مشخص کرد.

به نظر دیگران این مجموعه شامل دسته ای از معابد یا کاخ شاه است که فعالیت های صنعتی گسترده ای از جمله سفالگری، پیکرتراشی و غیره در آن انجام می شد. معبد تقریبأ به طور قطع مدرسۀ کتابت بوده و گروهی کاتب و کاهن آزموده داشته است که برخی از آن ها اعمال وارسی امعا و احشای جانور قربانی به منظور پیش گویی انجام می دادند. پیرامون این صفه را تالارهای دراز با نقاشی های دیواری فرا گرفته اند.

در مشرق صفۀ مرکزی کارگاهی در تالار 6 برای عرضۀ صنایع دستی گوناگون واقع است که احتمالأ براساس نحوۀ استفاده از آن به قسمت های مجزا تقسیم گردیده است. کاسه هایی با رنگهای خشک شده در کف آنها یک اسکلت فسل و سرپیکان های مفرغی در این محوطه پیدا شده اند. عجیبترین اثر پیدا شده مجسمۀ منقوش سر یک پادشاه و ملکۀ ایلامی همراه با یک ماسک گلی است. در مقابل این کارگاه در حیاط شرقی یک کورۀ بزرگ سفال پزی قرار دارد که ظاهرأ هم سفال و هم برنز در آن پخت می شده است. سقف کوره که قسمتی از آن هنوز باقی است از طاق هلالی ساخته شده است. پلاک مفرغی تزئین داری مکشوف از مجموعۀ تراس دار 1 با نقش خدایی که احتمالأ رب النوع نرگال است، ایستاده بر پشت شیری همراه با زنی برهنه که در برابرش زانو زده است و شخصی که در پشت او در حال نیایش است کارکرد مذهبی این مجموعه را نشان می دهد.


زیگورات( کاخ2)

در جنوب صفه1 و ساخته شده از خشت خام می باشد. به نظر می رسد نقشۀ کلی این ساختمان شبیه به کاخ یا زیگورات1 باشد، بدین معنی که در وسط یک سکوی بلند وجود داشته و بنای اصلی ساختمان روی آن ساخته شده است.

در بنای هفت تپه از دو نوع پوشش استفاده شده است: پوشش مسطح و پوشش طاقی.

از پوشش مسطح برای سالن های بزرگ، به کمک تیرهای چوبی نخل استفاده می شد و در محل هایی از آجر ساخته شده است پوشش سقف عمومأ از طاق هلالی تشکیل شده است.این نوع طاق به دو نوع متمایز با قوس بازتر تقسیم می شد.

آرامگاه ارجان

این آرامگاه به شکل گودال تدفینی بوده که تمامی دیوارها به استثنای دیوار شرقی از تخته سنگ های متعدد ساخته شده بود که برای تراز کردن کناره های آرامگاه و روکش کردن سطح دیوارها و کف از آستر گچ استفاده شده بود و درپوش آن نیز سنگی بود در وسط این مقبره سنگی که حدودأ 3 متر ارتفاع داشت یک تابوت مفرغی U شکل بدست آمد. منشأ این نوع آرامگاه را با قبور جمعی در لرستان غربی و شرقی مرتبط دانست. در تپه گوران و تپه جمشیدی نیز نمونه هایی از این نوع تدفین به دست آمد.

نتیجه گیری

ما بیشتر مواقع هویت و قومیت فرهنگهای باستانی و تاریخی مورد مطالعه را بدیهی می پنداریم بدون توجه به اینکه بین تعاریف ما و تعریف خود مردم مورد بحث تفاوتهایی وجود دارد یا خیر.

همان طور که طی بخش های مختلف اشاره گردیده است مردم ساکن منطقۀ جنوب ایران خود را ایلام نمی نامیند بلکه این نامی است که کاتبان سومری به سرزمین های بلندشرق بین النهرین داده اند و آنجا را سرزمین بلند می خواندند.

نخستین متون ایلامی در بلندیهای استان فارس کشف شده اند. یشترین آثار خط میخی در شهر هخامنشی تخت جمشید و نزدیکی نقش رستم آمده که بعضی به سه زبان بابلی، اکدی و ایلامی ترجمه شده اند. به نظر دامرو و انگلاند ایلام "شکل اکدی شدۀ واژگان سومری و ایلامی متأثر از elum به معنای بلند بودن است"

در سدۀ 18 ق.م کاتبان سومری و اکدی ایلام را Hatamti نامیدند که hal به معنی سرزمین وtamt به معنی خدای بخشنده می باشد.

دربارۀ ایلام روشن است که با مفهومی تحمیلی از سوی کاتبان بین النهرینی سرو کار داریم نه تعریفی که بومیان از قوم و زبان خود داشتند. گروه های گوناگون ساکن در جنوب غرب ایران در ذیل این عنوان خارجی قرار گرفتند زیرا به طور قطع انتخاب این عنوان یک بافت متمایز از تعریف خود آنها را به دست می داد.

ایلام همنام و هم مفهوم است. چگونگی تغییر اینها در طول زمان مشهود است. آن زمان که واژۀ اتریش در مدارکی در سال 966 به کار رفت، به ناحیۀ خاصی در اتریش سفلای امروزی اشاره داشت که مردم سابقأ آن را سرزمینی در شرق می خواندند. در آن زمان خاندان بابن برگ در این سرزمین حکومت می کردند. سپس این نام رفته رفته به همۀ سرزمین هایی اطلاق شد که خاندان بابن برگ پیش از پایان فرمانروایی شان به سال 1246م در دو سوی دانوب تصرف کرده بودند. با این حال، به استریا اطلاق نمی شد که در سال 1192م الحاق شده بود.

مدارک مورد نیاز برای شناسایی کوچ نشینها در آثارباستان شناختی، شاید لازم باشد به کوه نشینان ایلام نظر کنیم. اینها اندکی متفاوت از قبایل جنگجویی بودند که تسلیم در برابر اسکندر در هزارۀ و پانصد سال بعد سر باز زدند.

تا کنون باستان شناسی ما، باستان شناسی شوش و انشان بوده است، و متون ما تا حد زیادی به چشم انداز غرب محدود می شود که از خط میخی استفاده می کرد.

جالب توجه است که قلع در اوایل هزارۀ دوم ق.م احتمالأ مهمترین کالای خارجی در گردش در غرب آسیا بود. طبق متون کاروانی آشور قدیم آشور آن را با مهرهای آناتولی معامله و در بین مشتریانش در نواحی دوردست غرب توزیع می کرد.

یکی از پر مدرک ترین دوره ها در تاریخ ایلام و انشان کارهای برجستۀ شاهانی چون اونتش-نپیریش، شوتروک-نهونته در مقایسه با تاریخ ایلام قدیم و متأخر بی همتاست. گرچه قضاوت دربارۀ تأثیر کامل حملات نبوکدنزار دشوار است. بی تردید در تاریخ ایلام نقطۀ عطفی بوده است و از سه سدۀ بعد از آن هیچ مدرکی در دست نیست.

در آخر سازگار شدن ایلامیان و ارتباط متقابل آن ها با پارسیان را می توان در سطوح و حوزه های گوناگون- زبان شناختی، مذهبی و مادی بررسی کرد. هم چنان که از زمان به قدرت رسیدن کورش به واپسین روزهای داریوش سوم می رسیم سبکهای مهر استوانه ای و رزم افزار تا خدایان و وضعیت دیوان سالاری که زمانی هویت ایلامی روشنی در فرهنگ مادی و معنوی داشتند، بیش از پیش تیره و تار و مبهم م گردند. ما باید این عناصر ایلامی را در محیط اجتماعی ایرانی تر شده ای در چند سطح عملی جستجو و بررسی کنیم. با این حال وقتی این کار انجام شد روشن می گردد که هویت فرهنگی ایلامی صرفأ به سبب پیروزی آشور و رسیدن ایران به برتری سیاسی و پارتی روشن تر است مطمونأ نشانه ای ار ان است که نیروهای همانند ساز در دورۀ هخامنشی کاملأ بر ان غلبه نکرده بودند.

پیوند بین دوران باستان خوزستان و تجلی آن در ساسانی عمیق تر از ارتباط جغرافیایی سادۀ آن است. در سدۀ دهم م طبق تأیید نوسندگان عرب علاوه بر عربی، پارسی، عبری یا آرامی هنوز به زبان دیگری در این منطقه سخن گفته می شد. و به جز شکل جدید زبان ایلامی گزینه های بسیاری وجود نستوری قدیم که کلأ به بخشی به نام بت هوزه مشتق شده است. نوسندگان متأخر سوری ترجیح می دادند از ایلام سخن بگویند و از این روی می بینیم که تئودوربارکونی بت لاپات را شهر ایلامیان می نامد و نامه ای از شورای روحانیان متعلق به سال 782_781 م افرم، مادر شهربت لابات، اسقفها و کشیشهای وفادار به ایلامن را مخاطب قرار داده است.

تاریخ و باستان شناسی ایلام را تحول ادواری موجودیتی معین می کند که آن را ایلام می خوانیم. گرچه می توان شاهد تداومهایی نیز بود، مدارک بسیاری از تغییر و گسستگی وجود دارد.

در همین رابطه باید به مذهب ایلام اشاره کرد و می توان گفت بقایای مذهب ایلام در محیطی بود که روز به روز بیشتر زرتشتی می شد و ویرانی ایلام همسایه به دست آشوریان شرایطی را به بار آوردکه در آن زرتشتی گری پیشرفت سریعی میان پارسیان یافت.

متن ایلامی کتیبۀ داریوش در بیستون بی تردید اهورامزدا را خدای ایرانیان توصیف کرده و ایلامیان را به نام بدکردارانی که اهورامزدا را نمی پرستند شماتت می کند.

مذهب بومی ایلامیان در منابع دیگر منعکس نشده و فقط بررسی متون باروری تخت جمشید که در آن از چهار خدای ایلامی و چهار خدای دیگر با منشأ نامعلوم نام برده نشان دهندۀ این است که مذهب ایلام در زمان حکومت داریوش جایز شمرده می شد.

همینطور که کوورش به مذهب یهودی و بابلی آزادی هایی داده بوداستروناخ کورش،کمبوجیه و داریوش را وارث مذهب بین النهرین می داند به علت اینکه آنها به اهمیت میراث ایلامیان واقف بودند.

او در بحث اعمال تدفینی دورۀ هخامنشی می گوید. اکثریت تعداد زیادی از جمعیت فارس ایلامی بودند و بنابراین ممنوع بودن تدفین در آنجا برای تحمیل اعمال زرتشتی منطقی نبود.

ایلامی ها قومی بودند که به خدایان متعدد اعتقاد داشتند و تشکیلات وسیعی متشکل از کاهنان و راهبه ها در جهت اجرای روند امور مذهبی و آشنایی مردم ایلام به مذهبشان وجود داشت که در رأس این تشکیلات مذهبی کاهن بزرگی به نام پاشی شو_رابو به خط اکدی قرار داشت.

کاهنان عادی که زیر نظر کاهن بزرگ در معابد مشغول امور مذهبی بودند شاتن نامیده می شدند. کاهنان بعضی اوقات با لباس رسمی و یا برهنه در ماکت های برنزی مراسم نیایش را به جا می آورند.

علاوه بر کاهن بزرگ و کاهنان دیگر تعدادی راهبه نیز در تشکیلات مذهبی ایلامیها مشغول خدمت بودند. راهبه ها علاوه بر حفاظت شبانه از معابد ایلامی خود نیز در اجرای مراسم مذهبی مستقیمأ شرکت می کردند به طوری که آنها نیایشگرانی را که قصد انجام امور مذهبی را داشتند به معبد و به پیش خدایان ایلامی هدایت می کردند. همچنین به دریافت نذورات می پرداختند.

ایلامی ها در بسیاری از کتیبه ها در حال ذبح حیوانات قربانی در مقابل خایان ایلام اند و در بعضی از این مراسم به خواندن سرودهای مذهبی به همراه نواختن موزیک می پرداختند.

در کتیبه ای در جنوب بین النهرین به نام 37 خدای ایلامی اشاره شده است.

در زمینۀ تدفین نیز می توان گفت قبور متعددی که دارای تاریخهائی تا نیمۀ دوم هزارۀ دوم م باشد، کشف گردیده ولی مهمرین و گویاتریناین قبور سردابهائی با طاق قوسی می باشد که یک یا چند مرده از افراد یک فامیل را که به مرور از بین می رفتند، یکی پس از دیگری در آن دفن می کردند. در انتهای بعضی از قبور محفظۀ کوچکی تعبیه شده که هدایا و یا یک سری الواح در آن گذاشته شده است که بر روی آن ها تون تدفینی حک شده است.

از آنجایی که انسان همیشه به دنبال نگهداری شکل مردگان بوده است ایلامی ها نیز به جهت از بین نرفتن خطوط چهرۀ مردگان، سرتندیس هایی از گل خام نقاشی شده ایجاد می کردند که بی شک از روی سر مرده بمحض فرارسیدن مرگ قالب گیری می شد و حالت واقعی همان لحظه را حفظ می کرد.

گاهی این سر تندیس ها بصورت کامل بود که تمام سر را در برمی گرفت و گاهی به صورت ماسکی فقط روی صورت را می پوشاند.

در مجموع ایلام هنوز بسیاری مسائل ناشناخته دارد که با بررسی و مطالعه به مطالب غنی می توان دست یافت.

در این مقاله به گوشه ای از اطلاعات آن اشاره گردیده و امید است مورد توجه عزیزان قرار گیرد.

عیلامتدفین های کهنآرامگاه عیلامیانعیلام باستان
برای مطالب و اطلاعات گردشگری، صنایع دستی و هنر دست، معماری و باستان شناسی با من همراه باشید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید