از پنجرهی سالن بیلیارد، دریا را میبینم.
نزدیک غروب است و چراغها روشنشده.
باغبانها رفتهاند اما فضای سبز شهرک، زیر نور ماه میدرخشد.
دیشب ماه را با تلسکوپ دیدیم. بیشتر از همیشه، زیبا بود.
چه کسی گفته: ماه از نزدیک زیبا نیست؟
بنظرم، ماه از نزدیک زیباتر است با تمام چالهچولههایش.
همسرم گویهای قرمز را در قاب مثلثی، روی میز میچیند.
چشمان پسرم برق میزند.
دخترم صندلی میخواهد تا روی آن بنشیند.
من هم چوبها را میآورم.
توپهای رنگی را روی خط فرضی میچینم همچنین توپ سفید را.
بازی را شروع میکنیم.
دستم را تکیهگاه میکنم.
چوپ را میان انگشت شصت و اشاره میگذارم.
نشانهگیری میکنم.
اولین ضربه را به توپ سفید میزنم. به توپهای قرمز میخورد.
توپها روی میز پخش میشوند.
نوبت پسرم است.
ضربهاش را میزند.
حالا دوباره نوبت من شده.
همهی میز را اسکن میکنم. جای همهی توپها را میبینم از توجه گستردهام استفاده میکنم.
بعد تصمیم میگیرم توپ سفید را به کدامین توپ قرمز بزنم تا درون پاکت بیفتد.
پس دستم را تکیهگاه میکنم.
چوب را روی دستم میگذارم. یکی از چشمان را میبندم.
آنقدر خم میشوم تا توپسفید و توپ قرمز را در یک زاویه ببینم.
در این حالت از توجه متمرکزم استفاده میکنم.
ضربه میزنم.
در بازی از دو نوع توجه گسترده و متمرکز استفاده میکنم.
توجه گسترده زمانی بکار میرود که نیاز به دیدن کلیت یک سیستم دارم و توجه متمرکز زمانیست که نیاز به دیدن جزئی از یک سیستم است.
هر دو نوع توجه کمک کنندهاند.
کلینگری و جزئینگری هر دو برای پیشبرد اهداف نیاز هستند و کاربرد دارد.
توجه یک مهارت است و جابجایی از توجه گسترده به توجه متمرکز و بالعکس
به من در انجام بهتر کارها کمک میکند.
شبیه حالت زوماوت و زوماین در عکاسی.
شما چطور فکر میکنید؟
با سپاس
شادی صفوی