ویرگول
ورودثبت نام
شادی صفوی
شادی صفوی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

خط‌کش‌های ذهنی

برگرفته از چوبینر
برگرفته از چوبینر


در شهر من هر کس خط کش‌های ذهنی خودش را دارد.

دوست دارد همه چیز را با آن اندازه کند و آن را تنها واقعیت موجود می پندارد.

من نیز هر روز، خط کش ذهنی خودم را بر می دارم و با آن خودم، همسرم و کودکانم را اندازه می زنم.

سانت به سانت خط کشم را از کودکی‌ام تا به امروز ساخته‌ام و برایم مقدس است.

در شهر من همگان اینگونه اند.

هر روز خط کش های ذهنی مقدس خود را می سازند و استفاده می کنند.

گویی خط کش ذهنی ام همه ی آن چیزیست که دارم.

با آن همه چیز را می سنجم و بعد دوستش دارم و یا دوستش ندارم، درستش می پندارم و یا اشتباه.

در شهر من همه درست ها را دوست دارند و اشتباه ها را دوست ندارند.

من نیز خودم را اینگونه دوست می دارم.

وقتی درست باشم یعنی درست فکر کنم، درست احساس کنم و درست رفتار کنم.

وقتی اشتباه باشم یعنی اشتباه فکر کنم، اشتباه احساس کنم و اشتباه رفتار کنم،دیگر دوست داشتنی نیستم.

خودم را دوست ندارم.نباید خودم را دوست داشته باشم چون اشتباه کرده ام.

این قانون نانوشته ی شهر منست وقتی دوست داشتنی هستی که درست باشی.

و درست به معنی درست بودن در شهر است نه به معنی درست بودن در وجود خودت.

اما، مگر اشتباه کردن بجز شبیه دانستن دو چیز متفاوت است؟

چرا در شهر من و برای من اشتباه کردن به اندازه ی «درست بودن» ارزشمند نیست؟

چرا اشتباه کردن حسگر آموزش من نیست که به من نشان دهد چه چیز را نیاز دارم، یاد بگیرم؟

و چرا اشتباه کردن، اشتباه است؟

دوست روانشناسم می‌گفت:

«اشتباه خود را ببخشید تا بتوانید اشتباه کودکانتان را نیز ببخشید و به افزایش عزت نفس خود و کودکانتان کمک کنید»

و چقدر سخت است اشتباه خود را بخشیدن در شهر من که همه خط کش‌های ذهنی خود را برداشته و همه چیز را اندازه می زنند.

بعضی ها حتی تلاش می کنند دیگران را به اندازه ی خط کش خود درآورند و تغییرشان دهند. بدون دیدن و شناخت طبیعت هر چیز...

فکر می کنم درک این موضوع که:

«اندازه ای اشتباه کردن برای نوع انسانی طبیعی است و برای آموختن حتی ضروری است»

به من کمک می کند، خودم را آسانتر ببخشم و به این سوال طلایی برسم که:

با وجود اشتباه خودم تا الان، راه حل چیست؟

مثل کودکی که آب را می ریزد. هم می توان به او پرخاش کرد که «چرا آب را ریختی؟»

و هم می توان با آرامش از او پرسید«بنظرت الان، می توانی چه کار کنی؟» و یا بصورت خلاقانه آموزش دیگری داشت.

بنظرم مفهوم بخشش اشتباهات خود به معنی نادیده گرفتن و انکار اشتباه ها نیست، بلکه به معنی عبور و رسیدن به مرحله ی بعدی یعنی یافتن راه حل و در پی آن آموزش هدفمند آن چیزی است که دقیقا به آن نیاز دارم.

کاش شکست هایم را به اندازه ی پیروزی هایم دوست داشتم زیرا به من نشان می دهند چه چیز را بیاموزم تا پیروز شوم.

مثل یک پیکان که به جهتی اشاره می کند اشتباه کردن به نیاز من برای آموختن اشاره می کند.

عجیب است که راه پیروزی آموختن است و «راه آموختن» از جاده‌ی «اشتباه کردن» می گذرد.

گاهی وسوسه می شوم اول همه چیز را بیاموزم و بعد شروع کنم به امید «رویای اشتباه نکردن» اما با این شیوه تعجب نمی کنم اگر هیچگاه به مرحله ی «عمل کردن» نرسم.

به قول شاهین کلانتری گرامی: اول باید شروع کنید و بعد یاد بگیرید.

من با این تئوری، اکنون جرئت کرده ام و برای ذهن مشتاق تک‌تک شما، می نویسم.


شما چطور فکر می‌کنید؟


با سپاس

شادی صفوی

شادی صفویخط‌کش‌های ذهنیرشد فردیاشتباه کردنیادگیری
می نویسم پس هستم" فکر می کنم پیوند های عمیقی بین فیزیک و روانشناسی برقرار است سعی می کنم ارتباط بین مفاهیم در چارچوب فیزیکی و چارچوب روانی را با کمک ذهنم و تجربه ی زیستی ام کاوش کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید