در دوران نوجوانی و جوانی، بیشتر پول توجیبی ام را صرف پرداخت کرایه آژانس و خرید کتاب می کردم اما خواهرم آن را برای خرید جینگیل بینگیل های هنری هزینه میکرد.
اکنون بعد از گذشت سالها، خودش جینگیل بینگیل های متنوع و زیبایی می سازد از روبان دوزی و نمد دوزی تاااااا رزین و... البته قبل از آنکه بعد از ده سال با مدرک فوق لیسانس مدیریت آی تی ، بتواند کاری مرتبط پیدا کند.
و من، بعد از چرخش چرخ فلک اکنون یکسال است که مینویسم. یادم می آید از اول هم آرزو داشتم نویسنده ی داستان های علمی-تخیلی شوم و با این پنداره "فیزیک" خواندم.
در خواندن فیزیک هم خوب بودم. با لذت می خواندم و اساتیدم در دانشگاه معمولا مرا بخاطر سوالهای زیاد کلاسی می شناختند.
اما انجام تمرینها مرا خسته میکرد، اصولا تکرار حوصله ی مرا سر می برد البته اگر سختی ابتدایی آنرا تحمل می کردم میتونستم اقبال بیشتری داشته باشم.
این موضوع را در مقطع کارشناسی ارشد برای پاس کردن درس سخت و سنگین "الکترودینامیک جکسون" درک کردم. ولی خب کمی زود بود و در بازه ی انتهایی تحصیلات آکادمیک من در رشته فیزیک اتفاق افتاد.
بیشتر کتابهای دوران نوجوانی ام شعر بودند و تا همین چند هفته پیش در کتابخانه ام شیک و مجلسی چیده شده بودند. گاهی با حسرت نگاهشان می کردم و از کنارشان می گذشتم تا به کارهای دیگرم رسیدگی کنم .
تا اینکه شاهین کلانتری گرامی ایده "نوشتن 5 کلمه بصورت روزانه" را در وبینارهای رایگان " اهل نوشتن" بیان کردند.
برای نوشتن "5 کلمه" هر روز به سراغ کتاب خانه ام می روم و یکی از کتاب های شعرم را بر می دارم. با اشتیاق آنرا ورق می زنم، شعری می خوانم و 5 کلمه ام را در گروه اهل نوشتن به دوستانم هدیه می دهم.
بعد از آن دیگر دلم نمی آید کتاب را به کتابخانه برگردانم. آنرا روی اپن میگذارم تا در فرصتی میان بازی با کودکانم، کارهای خانه و آشپزی دوباره شعر بخوانم.
"داستان" روز بعد با کتابی دیگر، تکرار می شود.
و به این ترتیب کتاب هایم از خانه شان (کتابخانه) آواره شدند و هر کدام در گوشه ای زیست می کنند مثل اسباب بازی های کودکانم.
نمیدانم کتاب هایم چه احساسی دارند اما من از دیدن و خواندن کتاب هایم شگفت زده می شوم مانند اینکه دوست های قدیمی ام را می بینم و با آنها صحبت کنم.
ایده ی "نوشتن 5 کلمه تازه بصورت گروهی" مرا بعد از سالهااااااا به خواندن و توجه به واژه ها در شعر ترغیب کرد و شعر خواندن مانند "خرده عادتی موثر" دوباره به زندگی ام وارد شد.
کتابهای شما کجا هستند؟ در کتابخانه اند و یا آواره؟
با سپاس
شادی صفوی