شادی صفوی
شادی صفوی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

من نمی خواهم خوب باشم، می خواهم معمولی باشم

برگرفته از سایت آرتا الکترونیک
برگرفته از سایت آرتا الکترونیک


خوب و بد بودن برای من، کلیشه های محدود کننده ای هستند در حالیکه "معمولی بودن" درون مایه "آزادی" دارد.

کلیشه ها" مثل "بت ها" ثابت، خشک و بدون انعطاف هستند، گاهی این کلیشه ها در برابر جریان "سیال ذهن من" سد می سازند.

چرا می خواهم همیشه خوب باشم؟ همیشه درست انجام دهم؟

چون باید تایید شوم، چرا نیاز دارم تایید شوم؟

چون بتوانم از خودم راضی باشم، چرا "توانایی رضایت من از خودم" وابسته به تایید دیگران است؟ تایید خودم، به تنهایی چه احساسی دارد؟

تجربه ی چندانی از این احساس ندارم.

آیا می توانم خودم را همانطور که هستم، بپذیرم؟

آیا می توانم بدون قید و شرط "شرایط اولیه بقا" را در خانواده و جامعه ام داشته باشم؟

یا نیازهای حیاتی من هنگامی براورده می شود که انتظارات آنان را برآورده کنم؟

شاید با پنداره ی "بقا" نیازمند تایید دیگران هستم.


نمیخواهم مادر بهتری باشم، میخواهم یک مادر معمولی باشم

در جایگاه یک مادر چطور؟ آیا می توانم کودکم را بدون قید و شرط دوست بدارم و شرایط مناسبی برای "برآورده کردن نیاز های اولیه اش" فراهم کنم؟

بدون آنکه به افکار،احساس و رفتار او توجه کنم. می توانم او را همانطور که هست بپذیرم؟

همانطور که فکر می کند، احساس می کند و رفتار می کند؟

چگونه می توانم در "الاکلنگ محدودیت و آزادی" برای خودم و کودکم تعادل ایجاد کنم؟

اکنون احساس می کنم حتی نمی خواهم کودکم هم خوب باشد، دوست دارم معمولی باشد، "اشتباهات بی خطر" انجام دهد، فکر کند، راه حل پیدا کند و رشد کند.

چرا باید همیشه خوب و درست باشد مثل یک ربات با کدنویسی های مشخص من

شاید اگر من هم با این اندیشه بزرگ شده بودم مادر بهتری بودم.

اما نه!

نمی خواهم مادر بهتری باشم می خواهم یک مادر معمولی باشم.

از همین حالا شروع می کنم. دوست دارم تمرین کنم ابتدا خودم را بدون قید و شرط بپذیرم و به خودم اجازه اشتباه کردن، فکر کردن و راه حل پیدا کردن بدهم تا بتوانم با کودکم، همسرم، مادرم، پدرم و دیگران اینطور برخورد کنم.

آیا در این سن و سال موفق می شوم؟

گاهی می توانم و گاهی نمیتوانم، این نوسانی بودن "ذات یادگیری" است. من می خواهم یاد بگیرم زیرا یادگیری برای من "معنای زندگی" است.

به قول استاد نویسندگی ام شاهین کلانتری گرامی "ما از حلزونی پیشرفت کردن، نمی ترسیم"

من هم تلاش می کنم که نترسم از کم کم پیشرفت کردن

تغییرات کوچک را ببینم، برایم ارزشمند باشند و دوستشان بدارم مثل نمودار ریمان

برگرفته از سایت فرادرس
برگرفته از سایت فرادرس

در این نمودار نمودار آبی تقریبا از مجموع پله های کوچک سبز رنگ تشکیل شده است.

اگر نمودار آبی را نمادی از پیشرفت کردن در نظر بگیریم، پله های سبز کوچک کم کم آنرا تشکیل می دهند.


فکر می کنم سوال : حالا چکار کنم؟ بعد از اشتباه کردن، از سوال چرا اینطور شد؟ کارآمد تر باشد.

پاسخ اولی از نوع "حل مساله و خلاقیت" است و پاسخ دومی از نوع "سرزنش و ضعیف بودن"

برای پاسخ به سوال اول می بایست در زمان به جلو برویم تا راه حل ها را بیابیم اما برای پاسخ به سوال دوم میبایست در زمان به عقب برگردیم.

شما چطور فکر می کنید؟


با سپاس

شادی صفوی

معمولی بودنمادر و کودک
می نویسم پس هستم" فکر می کنم پیوند های عمیقی بین فیزیک و روانشناسی برقرار است سعی می کنم ارتباط بین مفاهیم در چارچوب فیزیکی و چارچوب روانی را با کمک ذهنم و تجربه ی زیستی ام کاوش کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید