پس چطور می توانم "درست یا نادرست بودن" افکارم را تشخیص دهم؟
چگونه می توانم افکارم را تحلیل کنم؟
من فکر می کنم "نوشتن" ابزاریست برای آنکه بتوانم افکارم را از بیرون نگاه کنم.
تا زمانیکه افکار تنها در درون ذهن من هستند، نمی توانم آنها را نقد کنم.
نکات مثبت و منفی آن را تشخیص دهم.
اما هنگامیکه افکارم را می نویسم، می توانم از بیرون به آن ها بنگرم.
اکنون شفاف تر می توانم آنها را ببینم مانند ریاضی دانی که پشت درهای بسته می نشیند و روی کاغذ نظریه پردازی می کند.
ادامه می دهد و ادامه می دهد تا به تناقض بخورد.
مرحله بعدی آزمایش افکاری است که روی کاغذ سنجیده شده است.
مانند یک فیزیکدان درها را می گشایم و به سراغ طبیعت می روم.
می خواهم بدانم افکار من در طبیعت کار می کنند یا نه؟
این بار افکارم را بوسیله نتایج آنها می سنجم.
آیا افکارم برای هدفی که در ذهن داشته ام مفید بوده یا غیر مفید؟
مرا از اهدافم دور کرده یا مرا به آن ها نزدیک کرده؟
اوضاع را بهتر کرده یا بدتر؟
نگاه کردن به "نتایج افکارم در عمل" می تواند ذهنم را روشن کند و به من کمک کند افکارم را شفاف تر ببینم.
در مرحله ی بعد می توانم به دو سوم زیرین کوه یخ وارد شوم.
آیا کسی را می شناسم که بتواند ریشه های افکار مرا در ناخودآگاهم ردیابی کند؟
یک متخصص روانشناسی هم می تواند به من کمک کند تا "درست یا نادرست بودن افکارم" را تشخیص دهم زیرا می تواند مرا با "دوربین علم روانشناسی" و از بیرون بنگرد.
شما چطور فکر می کنید؟
با سپاس
شادی صفوی