وای چقدر موهات قشنگه
فامیلمون گفت
آدم باید اخلاقش قشنگ باشه
مامانم گفت
دختری شش ساله
من
چطور آنچه را ندارم به دیگری، ببخشم؟
چطور وقتی «دوستداشتنی بودن» را از «منبع اصلی محبت» دریافت نکردهام،
آنرا به کودکم ببخشم؟
«نسل گذشتهام» نیز آنرا نداشته که به من بدهد.
روزی با مادرم گرم صحبت بودم، میگفتم: زمانیکه من دوستداشتهشدن بدون قید وشرط را تجربه نکردهام پس نمیتوانم آنرا به کودکم منتقل کنم.
تنها میتوانم با یادگرفتن «تکنیکهای روانشناسی» مانند درآغوشگرفتن، بوسه و گفتن «دوستت دارم» به کودکم «ویتامین دوستداشتن» بدهم.
مانند زمانیکه ویتامین «دی» مصرفمیکنم و از نور مستقیم خورشید، محروم هستم.
یعنی بتوانم خودم را مستقل از «فکرها، احساسها و رفتارهایم» دوست بدارم.
ممکن است، «من» فکرهای اشتباهی داشته باشم.
ممکن است، «من» احساسهای اشتباهی داشته باشم.
ممکن است، «من» رفتارهای اشتباهی داشته باشم.
اما در هر سه حالت میتوانم و نیازدارم «وجود خودم» را دوستداشتهباشم.
جداپذیربودن افکار، احساسات و رفتارهایم از «خودم» به من کمک میکند،
«ماهیت خودم» را ورای این ابزارها ببینم.
وقتی بتوانم خودم را «همواره» دوستداشتهباشم بهتر میتوانم افکار، احساسات و رفتارم را بررسی کنم.
من فکر میکنم هنگامی که بتوانم «بوسیلهی آموزش» افکار، احساسات و رفتارم را بررسی کنم پس «ماهیت من» ورای اینهاست.
من هم نیاز دارم «ویتامین دوستداشتن خود» را مصرفکنم.
روان من گرسنهی دریافت «دوستداشتن بدون قیدوشرط» است.
اکنون چطور میتوانم به خودم، کمک کنم؟
دوستدارم یک تمرین روانشناسی را بازگو کنم:
شبها،خودم را بغل میکنم
«کودک درونم» را تصور میکنم شاید غمگین است و یا خشمگین
با چمدانی سنگین از گذشته پیش او میروم
او را بغل میکنم
به او میگویم:
دوست دارم حتی اگه هیشکی دوست نداشتهباشه
تنهات نمیذارم حتی اگه همه تنهات بذارم
میبخشند حتی اگه هیشکی نبخشتت
هرشب و هرشب و هرشب
مانند یک قرص ویتامین قبل از خواب شبانه
شاید برخی از مسائل روزانهام با همین «دوستداشتن بدون قیدوشرط خودم» حل شود.
شما چطور فکر میکنید؟
با سپاس
شادی صفوی