دوستداشتن بیقیدوشرط
اجازهی اشتباهکردن
معمولیبودن شکست برای آموختن
مثبتنگری
حلمساله
خلاقیت
و...
اینها بخشی از مواردی است که دوستدارم کودکانم آنها را تجربه کنند.
اما در پازل ذهن من این بخشها خالی است.
من اطلاعات مبهمی از این قسمتها دارم و حس عمیقی از تجربه ی آنها ندارم.
چگونه میتوانم برای نسل بعد توضیحی واضح، گویا و ملموس داشته باشم؟
ذهن کودک من مانند پازلی است که با هر تجربه تکهای از آن پر میشود یا بصورت یکپارچه همهی قسمتهایش پر هستند؟
در جلسهی والدین موسسه والد و کودک خلاق و نواندیش البرز سرکار خانم سعیده غریب نواز (کارشناس ارشد روانشناسی کودک) اینگونه توضیح دادند:
وقتی برای کودک در رابطه با یک موضوع سناریویی طراحی می شود، در آن موقعیت بازی میکنیم و آموزشی صورت می گیرد.
تنها تجربهی یک موضوع در ذهن کودک می نشیند.
حتی مثالهای نزدیک نیاز به طراحی دوباره و بازی در جلسات دیگر دارد.
ما موضوعات را تک به تک با کودکان کار می کنیم زیرا فقط همان موضوع در ذهنشان جای می گیرد.
مثلن در موضوع خودمراقبتی:
یک بازی برای زمانی طراحی می شود که یک غریبه به کودک پیشنهاد خوراکی می دهد.
یک روز دیگر برای موقعیتی که یک غریبه به کودک پیشنهاد دادن اسباببازی در ماشینش را می دهد.
یک روز دیگر برای وقتی که غریبه می خواهد بهزور کودک را بلند کند و با خود ببرد.
همینطور برای احتمالات دیگر هم جداگانه سناریو طراحی می شود.
من فکر می کنم: ذهن بزرگسالان کمی متفاوت است زیرا موضوعات بسیاری را تا این سن حس کرده، دیده و شنیدهاند.
بنابراین وقتی موضوعی را تجربه می کنند، موضوعات نزدیک به آن را که قبلن تجربه کردهاند در ذهنشان تداعی می شود.
با پیوند این تجربهها نتایج جدیدی بدست میآید و استدلالهای تازه شکل میگیرد.
اما برای موضوعات کاملن جدید شباهتی دوباره با تکمیل شدن پازل های ذهنی مانند ذهن کودکان وجود دارد.
بنظرم همانندسازی ذهن به یک پازل که به صورت تکهتکه از تجربهها پر میشود به ما کمک می کند ذهن خودمان، کودکان و دیگر بزرگسالان را بهتر درک کنیم.
شما چطور فکر میکنید؟
با سپاس
شادی صفوی