نقد فیلم تنگه ابوقریب( ایثار و وداع)
تنگه ی ابوقریب، روایت داستانی گمشده در میانه ی روزهای پایانی جنگ است. روایت فداکاری مردانی که سرنوشت جنگ را در آخرین روزهای آن تغییر دادند. اکثر گردان های لشگر 27 محمد رسول الله، بعد از چند هفته پدافند در جبهه های جنوب کشور، در حال رفتن به تهران برای گذراندن مرخصی هستند؛ اما مجبور به بازگشت به میدان جنگ میشوند.
فیلم بر رابطه ی چهار رزمنده و رفیق (مجید، خلیل، حسن، عزیز) و یک پسر نوجوان (که بعدا با گردان همراه میشود) متمرکز است. ارتباطی که بین شخصیت ها و مخاطب ایجاد میشود، تقریبا بی نقص است؛ اما این ارتباط درمورد کاراکتر "عزیز" کمی ضعیف است و تکمیل نمیشود. "عزیز"ی که در ابتدای فیلم برای دخترش گل سر خریده است، آبمیوه میخورد، پسر نوجوان را به پزشک گردان(مجید) می سپارد، برای رزمندگان نوحه میخواند و... با وجود نمایش تمام این جزئیات، هنوز با شخصیت او کامل ارتباط نگرفتیم که او شهید میشود. ما حتی مرگ او را هم نمیبینیم. این شیوه ی پردازش سطحی، بخشی تُهی را در فیلم باقی می گذارد.
همه ی اتفاقات فیلم ظرف بیست و چهار ساعت رقم می خورد. هرچه از فیلم میگذرد، تمپوی آن تندتر میشود؛ تا آنجا که ذهن مخاطب از سرعت وقایع جا می ماند و با دقت بیشتری داستان را دنبال می کند.
از نظر فنی، فیلمی درخشان است. دوربین درست مثل یک چشم، با ظرافت زیادی به دنبال سوژه ها حرکت میکند و با استفاده از برداشت های طولانی، واقعیت و باورپذیری را به مخاطب هدیه می دهد. پایان سکانس ابتدایی، جایی که نمای آخر روی یک میز چهارنفره به پایان میرسد، بسیار هوشمندانه و در اصل روح این اثر میباشد.
از نقاط برجسته ی این فیلم، خلق قهرمان قابل لمس و حقیقی است. خلق کاراکترهایی که زندگیشان عادی است؛ مشکلاتی از جنس مشکلات مردم ایران دارند و میتوان مشابه آنها را در میان خانواده و دوستان پیدا کرد. نقص هایی دارند از جنس نقص هایی که همه ی ما داریم. این شخصیت های شیرین در سکانس ابتدایی (آبمیوه خوری) دل مخاطب را به دست می آورند؛ اما در کمتر از چند ساعت بعد، راهی خط مقدم می شوند تا از تنگه ای دفاع کنند که عبور دشمن از آن به معنی شکست و سرافکندگی برای کشور است. همان ویژگی ای که تماشاگر ایرانی منتظرش بود به تصویر کشیده شد: قهرمانی از جنس مردم که همزمان بزرگی کردن و "فداکاری" را بلد است.
همانطور که در آخر فیلم هم به آن اشاره شد، گردان عمار با لب های تشنه و دستهای خالی این موقعیت استراتژیک را حفظ کرد و "پنج روز" بعد از این وقایع تلخ، قطعنامه ی 598 بین ایران و عراق برای صلح دائمی به امضا رسید. درنهایت، می توان گفت که این اثر به زیبایی نشان داد که چطور فداکاری و ایثار تا لحظه و روزهای آخر جنگ نیز جریان داشته است.