نقد فیلم ماجرای نیمروز
فیلم به ترورهای سال 1360 به دست گروه مجاهدین خلق میپردازد. زمانیکه مجلس (در تاریخ 26 خرداد 1360) طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور وقت، ابوالحسن بنی صدر را تصویب کرد. داستان فیلم از 30 خرداد 1360 و با خواندن "بیانیه ی مجاهدین خلق" آغاز می گردد. سازمان مسلحی که علنا حامی بنی صدر است. این شروع، قوی و هوشمندانه به نظر میرسد.
کارگردان (محمدحسین مهدویان)، این داستان حساس و تاریخی را باحوصله روایت میکند؛ اما فیلمنامه گاها ریتم کندی به خود می گیرد و به طبع هیجان کافی برای تماشای ادامه ی فیلم را از مخاطب سلب میکند.قصه، از زاویه دید ماموران اطلاعات جلو می رود. عملا قطب منفی (یعنی سازمان مجاهدین خلق) حذف شده است. این قضیه می تواند از نکات منفی این اثر باشد؛ چراکه پرداختن به دنیا، ماجراها و تفکرات این گروه شاید میتوانست هیجان بیشتری به روند فیلم بدهد.
شبیه سازی صحنه ها به دهه ی شصت و ایجاد حس تعلیق، نسبتا بی نقص انجام شده و بافت و معماری آن زمان به خوبی بازسازی شده است.
برخلاف بیشتر فیلم های ساخته شده در این سبک، کاراکترها باوجود دنبال کردن هدفی مشترک، نقاط دید و عملکرد متفاوتی دارند. از شخصیت متفکر و هوشیار صادق ( با بازی جواد عزتی) گرفته تا خشونت و بدویت کاراکتر کمال (هادی حجازی فر) بر جذابیت کار افزوده است.
همانطور که در ابتدای فیلم اشاره شد، این برهه ی زمانی، دوران بی سابقه ای از خون و آتش در تاریخ معاصر ایران است. بنابراین نمایش بی پرده و عریان واقعیت بسیار حائز اهمیت می باشد؛ این نکته به خوبی در طول فیلم رعایت شده است. مثل لحظه ی ترور لیندا کیانی به دست خواهر خود. یا سکانسی که صادق ( جواد عزتی) بالای سر اجساد دو تن از اعضای کمیته ایستاده و نحوه ی شکنجه و کشته شدنشان را برای رحیم (احمد مهرانفر) توضیح می دهد.
درخصوص نامگذاری فیلم هم بنظر میاید که چون ماجرای اصلی فیلم (یعنی کشتن موسی خیابانی از رهبران سازمان مجاهدین) تا ظهر طول میکشد، این اسم برای اثر انتخاب شده است.
به طور کلی، "ماجرای نیم روز" اثری است که مخاطب را به جور دیگر دیدن دعوت میکند. درکنار وجه ی سیاسی و تاریخی مهم، یک تریلر جاسوسی نیز به شمار میاید و مجموعا فیلمی تاثیرگذار و خوش ساخت است.