این نوشته، کپی نوشته ایه که نویسندش منتشرش کرده بوده ولی بعدش حذف کرده!!!
رفع مسئولیت: این نوشته نظر شخصی نگارنده است و بازتاب نظر هیچ نهاد یا شرکتی نیست.
جایی برای فرشته ها نیست، در جشنواره مستند سینما حقیقت کاندیدای جوایز متعدد و برنده بهترین فیلم آن شد. ضمن تبریک به عوامل تهیه این فیلم و آرزوی موفقیتهای بیشتر برای تیم ملی هاکی بانوان، گذری کوتاه بر این فیلم و تناسب آن با کارآفرینی را در ادامه می خوانید.
این فیلم، فیلمی اثرگذار است و بیننده را به وادی بغض و اشک می برد. اما با نگاهی عمیقتر می توان به خوانش بهتری از آن دست پیدا کند.
*** بخش حذف شده در نوشته اصلی ***
برای قهرمان سازی نیاز به ضعیف سازی است. خانم های بازیکن، به صورت کاریکاتوری از زن ایرانی به تصویر کشیده شده اند. با همان کلیشه های معمول و کهنه: ضعیف، احساساتی، بدون پشتوانه مالی با انتظارات و آرزوهای کوچک، و در انتظار قرار گرفتن شده زیر چتر حمایتی مردان. و این تصویر درستی از زن ایرانی نیست.
همانطور که در فیلم دیده می شود، بازیکان افراد بسیار باهوشی هستند و بازی خوب آن ها جلوی دوربین نشان از آن دارد. همچنین، آن ها از لحاظ مالی ضعیف نیستند چرا که ورزشی را انتخاب کرده اند که با آنکه درآمد چندانی ندارد و باز هم آن را ادامه می دهند. و یکی از آن ها تیم اختصاصی و دیگری باشگاه خود را راه اندازی می کند.
به نظر من قهرمانان این فیلم اعضای تیم هاکی بانوان نیستند. بلکه در یک فیلمی که شعارش مترکز بر حقوق و ارزش برابر برای زنان است به طور شگفت آوری، مردها قهرمان آن هستند.
فرشتگان این فیلم که در ابتدا شاید برای بزرگ نشان دادن مردان ناجی خود بسیار ضعیف و شکستهبال به تصویر کشیده شده اند. دخترکان بی پناهی هستند که کنترلی بر اعصاب و روان خود ندارد، و دلیل شکست روانی خود را روسری و نخوردن آبجو با پیتزا بیان می کنند. بارها از بی پولی و عدم وجود حامی گله می کنند تا جایی که هر یک متوسل به دوستان و اقوام خود شوند بلکه هزینه های رفتن تیم به مسابقه آسیایی تامین شود.
در میان این همه درماندگی یک شبه قهرمان و فرشته نجات که از قضا یک مرد است در قالب روانشناس هبوط می کند و با جادوی عکس و فرم و مصاحبه، به نظر می رسد در مدت کوتاهی به لایه های درونی روان اعضای تیم دست پیدا می کند و گریه ی هرکسی که با او حرف می زند را در می آورد.
اما کسی که این قهرمان را به کمک تیم می آورد خود باید یک ابرقهرمان باشد. ابرقهرمانی که آنقدر عجله دارد به تصویر کشیده شود که منتظر طی روایی و داستانی معمول ابرقهرمانی نمی ماند.
مردی پولدار که برای «لات» ها احترام قائل است. کشیده زدن را شجاعت می پندارد و در دفتر لاکچری شرکتش، و پشت رل تویوتا در حالیکه اعضا تیم از عدم تامین مالی و امکانات می نالند، از ضعف زنان بازیکن گله مند است.
در لابلای مصاحبه های ناجی روانشناس با فرشتگان شکستهپر، قهرمانان دیگری به صورت انتخاب شده مطرح می شوند. مردان حامی همسر خود که علیرغم گرفتاری های طرح شده در ابتدای فیلم، بسیار روشنفکر و طالب برابری حقوق زن و مرد سخن می گویند، و پدری که با اینکه انگار سالهاست ترس های خود را به ذهن و جسم نحیف دختر کوچک خود تزریق کرده اما با یکی دو جلسه صحبت با دکتر قهرمان، دچار تحول شده و به ناگهان به حامی دخترش بدل می شود.
نقد جدی دیگری که بر این فیلم وارد است این است که اطلاع چندانی از زندگی بازیکنان تیم داده نمی شود و در واقع این فیلم نتوانسته است به اندازه لازم در روزمرگی های قهرمانان فیلم عمیق شود. صرفا به سکانس هایی کلیشه ایی و شعارگونه درباره زن بسنده شده است. و واضح است که کسانی که برای پر کردن این سکانس ها انتخاب شده اند کسانی هستند که المان های جذابی برای بیان داستانی از پیش طراحی شده در ذهن کارگردان دارند.
قهرمان دیگری در پشت صحنه مطرح می شود و گاهی به جلوی صحنه سرک می کشد، خودِ کارگردان است. او که بر اساس مصاحبههای انجام شده، با حمایت و هدایت ابرقهرمان به ساختن این فیلم روی آورده است، خود مرد باهوشی است که با استفاده تبلیغاتی از «من یک دختر ایرانی هستم»، کلیپی برای گرفتن لایک و کامنت، با هدف دیده شدن تیم در شبکه های اجتماعی می سازد. سناریویی که با توجه به شرایط امروزی، و کمی کمک سلبریتی های دوست و آشنا، وایرال می شود، تا جایی بازیکنان تیم را بجای تمرکز روی تمرین و مسابقه، به پاسخ دادن به کامنت های مردم تا «ساعت ۲ نصف شب» در اینستاگرام مشغول می کند.
مرد ابرقهرمان که از نتیجه این زیرکی مرد کارگردان خوشنود شده، به ادامه نقشبازی خانم ها کات می دهد و حالا که موجی بزرگ مهیا شده است، باقی کار را به دست می گیرید.
از این به بعد تلاش و تمرکز فیلم بر اساس اندازه سکانس ها و صداگذاری ها، روی ابرقهرمان از یک طرف و اعضای تیم از طرف دیگر است.
آیا سرنوشت تیم هاکی بانوان با مسیر کارآفرینی شباهت دارد؟
در طی مسیر قهرمانی، شباهت هایی میان این دو وجود دارد اما متاسفانه نگاه هالیوودی فیلم به زنجیره اتفاقات، موجب شده است تا بخش مهمی از واقعیت ها به تصویر کشیده نشود. روزها و ماه ها تمرین و زحمت و تلاش و از خودگذشتگی، وجه مشترک میان هر فرد موفقی است چه کارآفرین باشد چه ورزشکار. اما به این واقعیت مهم اشاره ای نشده است و فیلم از روی همه اینکه با یک جهش بلند می پرد. در واقع این فیلم، یک مستند نیست چرا که آیینه صاف واقعیت های جامعه نیست و تلاش می کند یک تصویر مبهم از یک یک رویای دلخوش کننده یا دست کم چیزهایی که سر خودمان را بجای روبرو شدن با واقعیت با آن گرم می کنیم، بدهد.
آیا کارآفرینان و استارتاپی ها باید این فیلم را ببینند؟
دیدن این فیلم خالی از لطف نیست. بیننده را تحت تاثیر قرار می دهد. سرگرم کننده است و پایان خوشی دارد.
آیا کارآفرینان و استارتاپی ها باید این فیلم را باور کنند؟
به نظر من خیر. کارآفرینی و راه اندازی استارتاپ و به موفقیت رسانیدن آن شباهت چندانی با این فیلم ندارد. اگر استارتاپ دارید، بدانید که در دنیای واقعیت های کارآفرینی، ابرقهرمان وجود ندارد که شما را نجات دهد. چالش ها و موانع کم نیستند. برای گذار از این چالش ها باید بیشتر از آنچه قکر می کنید و در این فیلم به تصویر کشیده شده تلاش کنید. ممکن است قهرمانانی سر راه شما پیدا شوند اما باید بدانید که ابرقهرمان اصلی فیلم زندگی تان خود شما هستید.