ویرگول
ورودثبت نام
شهاب الدین مهدوی
شهاب الدین مهدوی
خواندن ۱۰ دقیقه·۱ سال پیش

چگونه تشابه قرآن با تورات و انجیل، الهی بودن آن را اثبات می‌کند؟

تقریبا از نیمه قرن هجدهم میلادی که خاورشناسان تبشیری با هدف دفاع از مسیحیت و پوشش نقایص آن به بررسی و نقد تاریخی و معناشناختی قرآن کریم روی آوردند، همواره تشابه میان قرآن و دیگر کتب آسمانی از مهم‌ترین اشکالاتی بوده است که آنان برای ابطال آسمانی بودن این کتاب مقدس از آن بهره‌ برده‌اند. از منظر آنان، قرآن کریم نه کتابی الهی و برگرفته از وحی، بلکه گزیده‌هایی اقتباس شده از کتب مقدس ادیان پیشین است. در مقابل، قرآن کریم، ضمن تأیید بازگو شدن اخبار کتب مقدس در شمار زیادی از آیات، از آن به عنوان نشانه‌ -و به تعبیر قرآن بینه- و معجزه‌ای بر صدق ادعای نبوت پیامبر اکرم یاد می‌کند. پرسشی که در این‌جا در پی پاسخ به آن هستیم تبیین این مسأله است که چگونه تشابه میان قرآن با آن‌چه که در کتب مقدس و رسمی یهودیان و مسیحیان آمده است می‌تواند دلیلی بر صدق ادعای پیامبر باشد؟

برای پاسخ به پرسش مزبور ابتدا نشان خواهیم ‌داد که اصل احاطه و آگاهی پیامبر به اخبار کتب یهود و نصاری دلیلی قاطع بر اتصال علم ایشان به وحی الهی است و سپس به دلایل نا معقول بودن آگاهی از مفاد کتب مقدس بدون کمک وحی الهی می‌پردازیم

پرسش اهل کتاب از پیامبر اسلام درباره اخبار امم پیشین دلیل خارق العاده بودن آگاهی از آن

پس از آن که پیامبر اکرم به رسالت مبعوث شد، به تبلیغ دین خود همت گماشت و به تدریج توانست پیروانی را گرد خویش جمع کرده و روز به روز بر تعداد آنان بیفزاید. شکی نیست که چنین تغییر اجتماعی دفعی و پرشتابی حساسیت‌های فراوانی را در میان مردم آن روزگار شبه‌جزیره عربستان برانگیخته است، چرا که چنین پدیده‌ای از یک سو انقلابی عظیم و ژرف در اندیشه و زندگی آحاد مردم به شمار می‌رفته است و از سوی دیگر با برچیدن ساختارهای اجتماعی گذشته، منافع بخش‌هایی از جامعه را به خطر می‌انداخته است. از جمله گروه‌هایی که ظهور پیامبر جدید، خطری جدی برای جایگاه آنان به شمار می‌رفت، علمای اهل کتاب ساکن در شبه‌جزیره عربستان بودند. آنان که روزگاری به طمع یافتن پیامبر آخرالزمان –که میعادگاه او در کتب آنان آن منطقه معرفی شده بود- به شبه‌جزیره عربستان آمده بودند، (این‌که انگیزه اصلی آنان از این هجرت ایمان به پیامبر آخرالزمان و یا مقابله با او بوده است خارج از موضوع این نوشته است) اکنون خود را رویاروی مردی می‌دانستند که همان دعوی را فریاد می‌زد. آنان می‌بایست میان ایمان به او و یا تکذیب وی یکی را انتخاب می‌کردند و دومی را برگزیدند. آنان سپس باید دلیلی بر ابطال مدعای پیامبر ارائه می‌کردند تا بتوانند از عقاید هم‌کیشان خود در برابر حرکت پرشتاب اسلام صیانت کنند. علمای یهود و مسیحیت متخصصان در شناخت اسرار و جزئیات کتب خود بودند و باور داشتند که می‌توانند با طرح پرسش‌هایی از مفاد آیین خود، ناآگاهی پیامبر به آن را نشان داده و ادعای نبوت ایشان را تکذیب کنند. به بیان دیگر، اطلاع از مفاد کتب مقدس و به ویژه تفاصیل و جزئیات آن برای پیامبر -و بلکه برای مسیحیان و یهودیان عادی- از نظر آنان امری نامحتمل بود (در ادامه درباره دلیل آن سخن می‌گوییم). تلاش برای نشان‌دادن بی‌اطلاعی پیامبر از ادیان پیشین، بارها و بارها توسط علمای یهود و مسیحیت تکرار شد و آنان از مسائل مختلفی همچون داستان موسی، خضر، یوسف و برادرانش، اصحاب کهف، ذو القرنین، لقمان، سرآغاز آفرینش، روح، آن‌چه بنی‌اسرائیل بر خود حرام کردند، حیواناتی که بر آن‌ها حرام بود، و از هر آن‌چه در تورات و انجیل و زبور و صحف ابراهیم و موسی بود و... پرسش کردند. بدیهی است که در چنان شرایط بغرنج و حساسی که با سرعت بر تعداد پیروان پیامبر افزوده می‌شد و یهودیت و مسیحیت از این ناحیه با خطر مواجه بودند، معقول نیست که علمای یهود و مسیحیت پرسش‌هایی را بر پیامبر اکرم مطرح نمایند که به راحتی بتواند به آن‌ها پاسخ گفته و جایگاه آنان را بیش از پیش تضعیف نماید و این امر را هم بارها و بارها تکرار نمایند.

بنابراین، آنچه مسلم است آن‌که شرایط آن دوره به گونه‌ای بوده است که احتمال اطلاع از پاسخ پرسش‌هایی که اهل کتاب بر پیامبر عرضه می‌کردند به طور طبیعی، منتفی بوده است. با وجود این، هیچ نقل تاریخی مبنی بر نادرست بودن پاسخ‌های پیامبر گزارش نشده است و علمای اهل کتاب همواره درستی آن‌ها را تأیید کردند و به بهانه‌های دیگری برای توجیه آن متوسل شدند. حتی در برخی موارد اگر کسی از روی عناد و بدون دلیل به تکذیب پیامبر در این موارد پرداخته باشد، قرآن کریم برای اتمام حجت با ایشان از آن‌ها می‌خواهد که اگر حقیقتاً پاسخ پیامبر را نادرست می‌دانند، تورات را بیاورند و آن را بخوانند تا درستی یا نادرستی پاسخ پیامبر روشن شود. (قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ) (آل عمران:93) (اگر [جز اين است و] راست مى‏ گوييد تورات را بياوريد و آن را بخوانيد)

آن‌چه در قدم بعد باید بدان پرداخت دلایل ناممکن بودن اطلاع از کتب مقدس پیشین توسط فردی مثل پیامبر می‌باشد. آگاهی از پاسخ پرسش‌های اهل کتاب برای شخصیتی چون پیامبر از یکی از سه طرق زیر مقدور بوده است: فراگیری مستقیم توسط خود پیامبر، فراگیری شفاهی و تعلم از دیگران، اتصال به وحی الهی. در ادامه با رد احتمال دو طریق نخست، اتصال پیامبر به وحی الهی را نتیجه می‌گیریم:

الف. فراگیری کتب مقدس توسط خود پیامبر

هیچ گواه تاریخی وجود ندارد که اهل کتاب در صدر اسلام منبع اطلاع پیامبر از کتب پیشین را فراگیری شخصی و مستقیم این کتب توسط خود پیامبر دانسته‌ باشند. با وجود این، برخی از خاورشناسان به فراگیر مستقیم این کتب توسط خود پیامبر قائل شده‌اند که با مخالفت بسیاری دیگر از خاورشناسان مواجه شده است. پرداختن به دلایلی که این خاورشناسان برای ادعای خود به آن استدلال کرده‌اند خارج از حوصله این نوشته است و از این رو تنها به ذکر شواهدی مبنی بر نامعقول بودن این احتمال بسنده می‌کنیم.

قرآن کریم در آیات متعددی از پیامبر اکرم با صفت «امی» یاد می‌کند. «امی» بر اساس کتب لغت و استعمالات عربی –بر خلاف آن‌چه برخی خاورشناسان ادعا کرده‌اند- بر کسی اطلاق می‌شود که مهارت خواندن و نوشتن را فرانگرفته است. به گفته قرآن، پیامبر اکرم هرگز نه چیزی را خوانده است و نه با دست خویش چیزی را نوشته است. (وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ ۖ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ) (عنکبوت: 48) (و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمى‌خواندى و با دست خود نمى‌نوشتى، و گر نه باطل‌انديشان قطعاً به شك مى‌افتادند.) قرآ«، در جای دیگر گذشته پیامبر را که در برابر چشمان مردم آن زمان بوده است دلیل بر فرانگرفتن خواندن و نوشتن توسط وی شمرده است. (قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلَا أَدْرَاكُمْ بِهِ ۖ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ) (یونس:16) (بگو: «اگر خدا مى‌خواست آن را بر شما نمى‌خواندم، و [خدا] شما را بدان آگاه نمى‌گردانيد. قطعاً پيش از [آوردن‌] آن، روزگارى در ميان شما به سر برده‌ام. آيا فكر نمى‌كنيد؟») بدون شک، مضامین این آیات هرگز نمی‌توانسته امری خلاف واقع و یا در پرده ابهام برای مخاطبان قرآن در صدر اسلام باشد، چرا که اگر فراگیری خواندن و نوشتن توسط پیامبر در آن روزگار امری شناخته‌ شده برای مردم بود، بدون شک مخالفان پیامبر که از هیچ تلاشی برای متوقف کردن ایشان دریغ نکردند بر او خرده می‌گرفتند و حتی پیروان ایشان نیز به دلیل بیان امری کذب و خلاف واقع در قرآن از آن روی‌ می‌گرداندند. خاورشناس انگلیسی کارن آمسترونگ در این باره می‌گوید: «به نظر این اندیشه‌ای انحرافی است که با معنای کلمه "امی" در میراث دینی مقابله کنیم. هیچ نشانه‌ای در منابع دست اول مبنی بر آن‌که [حضرت] محمد به خواندن و نوشتن پرداخته باشد وجود ندارد، بلکه او هنگامی که می‌خواست نامه‌ای بنویسد، سخنان خود را بر دیگرانی مانند علی املاء می‌کرد. این فریبی بزرگ است که [حضرت] محمد توانایی خواندن و نوشتن را در همه عمر خویش پنهان کرده باشد، علاوه بر این‌که چنین چیزی متعارف نیست، زیرا بسیار دشوار است که با توجه به نزدیکی بسیار زیاد میان [حضرت] محمد و مردم، او بتواند بر این فریب مداومت نماید.»

بالاتر از همه آن‌که، حتی اگر فرض کنیم که پیامبر اکرم قادر بر خواندن و نوشتن بوده باشد، چنین امری نمی‌تواند فراگیری مستقیم کتب مقدس توسط پیامبر و اطلاع از جزئیات آن‌ها را تأیید کند، چرا که حتی در این فرض و در شرایطی که تنها افراد بسیار معدودی در شبه جزیره توانایی خواندن و نوشتن داشتند، بدون شک، پیامبر زبانی غیر از عربی را فرانگرفته است، در حالی که کتب مقدس اهل کتاب به طور قطع تا قبل از قرن هشتم میلادی به زبان عربی ترجمه نشده‌اند و بنابراین فراگیری مستقیم آن‌ها توسط پیامبر مستلزم آن است که ایشان نه تنها زبان عربی، بلکه زبان‌های عبری، سریانی و یونانی را هم فراگرفته و برخوردار از کتابخانه‌ای مشتمل بر همه متون تلمود، تورات، انجیل‌های مسیحی، صحف ابراهیم و موسی و... باشد که امری به غایت نامحتمل است، چرا که هیچ یک از اهل‌کتاب نیز چنین اطلاع وسیعی از جزئیات دین خود و ادیان دیگر نداشته‌اند.

ب. فراگیری کتب مقدس به واسطه تعلیم دیگران

زندگانی پیامبر اکرم قبل و بعد از بعثت، امری روشن و در برابر دیدگان مردم بوده است و از این رو امری همچون فراگیری کتب مقدس به همه جزئیات که مستلزم صرف وقتی طولانی است هرگز از چشمان مردم پنهان نمی‌مانده است و طبعاً اگر دیداری میان پیامبر و فردی آگاه به کتب مقدس و یا علمای اهل کتاب وجود داشت، نقل می‌گردید، به ویژه آن‌که انگیزه‌های مخالفت با پیامبر و تکذیب ایشان فراوان بوده است. اما در تاریخ هیچ گزارش موثقی پیرامون چنین دیدارهایی وجود ندارد، مگر چند گزارش بسیار کوتاه و تقریبا غیر معتبر نظیر دیدار بحیرای راهب در سفر تجاری به شام در سن 12 سالگی که حتی بر فرض صحت این گزارش‌ها با توجه به کوتاه بودن مدت آن‌ها احتمال فراگیری همه جزئیات ادیان مختلف وجود نداشته است. افزون بر این، اساساً در آن روزگار يهود در مکه و مسیحیت در شبه‌جزیره عربستان هیچ‌گونه حضوری نداشته است و محل حضور مسیحیان نیز شام، نجران در شمال یمن و حیره در عراق بوده است که هیچ نوع ارتباطی میان آن‌ها و مکه برقرار نبوده است و عملاً امکان فراگیری وجود نداشته است.

یکی دیگر از دلایلی که احتمال فراگیری شفاهی کتب مقدس را نفی می‌کند، اشتمال آیات قرآن بر آموزه‌هایی مخالف و مغایر با آموزه‌های رایج یهود و مسیحیت است که بر عموم اهل‌کتاب مخفی بوده است و تنها برخی از علمای آن‌ها از آن آگاه بودند و از این رو مثلاً هنگامی که قرآن درباره اموری که بنی‌اسرائیل بر خود حرام کردند سخن می‌گوید و با تکذیب اولیه اهل کتاب مواجه می‌شود، از آن‌ها می‌خواهد که تورات را آورده و از آن بخوانند تا حقیقت بر همگان روشن شود و بدیهی است که چنین احاطه‌ای از طریق فراگیری شفاهی از شخصیتی نامعلوم و در عین حال آگاه به همه کتب پیشین نامعقول است. ضمن این‌که هیچ انگیزه‌ای بر این امر قابل تصور نیست که شخصی همواره این آموزه‌ها را به پیامبر اکرم بیاموزد، بدون آن‌که سود و منفعتی از این طریق عائد او گردد، در حالی‌ که چنین شخصی می‌توانست با اعلام این‌که او منشأ اخبار قرآن پیرامون اهل‌کتاب است از جایگاه و منافع بسیار ویژه‌ای نزد مشرکین و اهل‌کتاب برخوردار گردد. بالاتر از همه آن‌که، پاره‌ای از آیات قرآن اساساً آموزه‌هایی به کلی مختلف با آموزه‌های اهل‌کتاب ارائه کرده است که خود نافی احتمال اقتباس است، تا آن‌جا که حتی مشرکان نیز به وضوح تفاوت میان آموزه‌های اسلام و ادیان پیشین را می‌فهمیدند و می‌گفتند: (مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ) (ص:7) (در آیین دیگر [مسیحیت] چنین چیزی را نشنیده‌ایم) و این امر دلیلی جز آن نداشت که قرآن در بسیاری از عقاید -نظیر الوهیت عزیر و عیسی، کفر سلیمان، برتری بنی اسرائیل و...) به صراحت آموزه‌های رایج مسیحیان و یهودیان را رد می‌کرد و بدعت‌های آنان را برملا می‌ساخت. و در آخر آن‌که خبردادن از مفاد کتب مقدس پیشین در هر دو دوره مکی و مدنی رخ داده است و با توجه به شرایط خاص آن دوران، کم تعداد بودن پیروان پیامبر، تحت‌نظر بودن شدید پیامبر توسط پیروان و مخالفان، سختی‌ها و دشواری‌های هجرت از مکه به مدینه و... اگر همه این اخبار توسط شخصی آگاه به کتب پیشین به پیامبر منتقل می‌شد، نمی‌توانست از دیدگان مردم مخفی بماند.

ج. اتصال به وحی الهی

با توجه به منتفی بودن فراگیری مستقیم و غیر مستقیم متون مقدس ادیان گذشته توسط پیامبر، تنها احتمال معقول پیرامون طریق اطلاع از این متون وحی است که توسط خود پیامبر اکرم ادعا شده است. ایمان برخی از بزرگان یهود و نصارا -که خود بیش از هر کس دیگری به ظرافت‌های کتب خویش آگاه بودند- به پیامبر بعد از شنیدن پاسخ‌های پیامبر خود گواه و شاهدی دیگر بر این امر است.

قرآن کریمحضرت محمدتوراتانجیلمعجزه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید