تمام دنیا با بنزین 2500تومنی ما اشک ریختند ولی ما با آن هم جوک ساختیم و در صفش ایستادیم. صبح زود شایعه ای در فضای مجازی و فضاهای حقیقی دهان به دهان میچرخید در باب افزایش قیمت بنزین و لحظه به لحظه بر طول صفهای بنزین در جایگاههای مختلف سوخت اضافه میشد. خود من رفتم پمپ بنزین گفتم 75لیتر بنزین میخواهم که مامور جایگاه به ماشین من اشاره کرد و گفت ماشین تو که فقط 40لیتر بنزین میگیرد گفتم مساله ای نیست ظرف یکبار مصرف بده بقیه اش را میبرم در حال بحث بودم که نفر بعدی وارد شد و گفت 15لیتر بنزین میخواهم مامور جایگاه با تعجب نگاهش کرد و گفت تو که اصلا ماشین نداری طرف گفت نداشته باشم پول خودم است میخواهم بنزین بخرم ببرم آتش بزنم! نفر بعدی با چند ظرف پلاستیکی آمد و گفت قربونت داداش این ها را برایم پر کن! دو تا پسر هم در خانه دارم دو تا ظرف هم بنزین بده برای آنها ببرم! مامور جایگاه که گویی هنوز موضوع افزایش بنزین را نشنیده بود بی توجه به ازدحام ظرفها را پر میکرد. مرد میانسالی عرق ریزان وارد جایگاه شد و گفت ماشینم خاموش شده ولی هیچ پمپ بنزین خلوتی نیست که 4لیتر بنزین بخرم و ماشین را تا منزل برسانم الان دو ساعت است در سطح شهر آواره چند لیتر بنزینم. در این لحظه یکی از این ماشینهای گران که اسمش را نمیدانم و همه آنها را به نام خانوادگی یعنی گران صدا میکنم نوبتش رسید و پیاده شد و 7لیتر بنزین زد. به بقیه اشاره کردم و گفتم وقتی آدم پولدار باشد برای یک باک بنزین 1000تومانی خود را به آب و آتش نمیزند و حتی بعد از چند ساعت معطلی در صف به 7لیتر بنزین اکتفا میکند و اجازه میدهد به بقیه هم برسد، صحبتم تمام نشده بود که کنار دستی من با آرنج به پهلویم زد و گفت حواست کجاست وقتی 7لیتر بنزین زد سرریز شد و از باکش بیرون ریخت! فکر کن دو ساعت و نیم معطل شده بوده که با 7لیتر باکش را از بنزین 1000تومانی اشباع کند. شایعه جدید به سرعت بین در صف ماندگان همیشگی میچرخید که بنزین 2500تومانی تکذیب شده ولی ماکارانی دارد گران میشود. یکی از رانندگان دبه های 4لیتری را در صندوق عقب گذاشت و چند کیسه مشکی به جای آن برداشت و زیر لب گفت چه فرقی میکند کدام صف، بنزین نشد ماکارانی آنهم نشد پیاز، نشد مرغ، نشد لوازم التحریر، نشد هم که نشد من بیکار نیستم بیشتر از روزی 8ساعت از وقتم را صرف صف کنم. نهایت نمیخورم نمیپوشم سوار نمیشوم و اصلا خانه هم نمیروم و غرولند کنان جایگاه سوخت را ترک کرد و من بی توجه به او به ماشین گرانه که در حال خروج از جایگاه بود نگاه میکردم و 7لیتر را در ذهنم به ما به التفاوت قیمت بنزین ضرب میکردم.