همیشه دوست داشتم تهران دریا داشته باشد و آخر هفته ها شمالی ها بیایند تهران کنار ساحل، آن وقت شمال خلوت میشد و ما میرفتیم شمال دریا! البته در زمان کودکی آرزوی سفر آخر هفته به شمال دلم ماند حتی چند بار از پدرم خواهش کردم ولی با هر بار عصبانیت جواب میداد ما خودمان شمالیم سفر برای بقیه هست! بعدها هم که به تهران نقل مکان کردیم پدرم میگفت ما که یک عمر شمال بودیم و دلیلی ندارد برویم. ولی غیر از داستان من و بابام الباقی مردم اگر آخر هر هفته شمال نروند انگار امتیاز آن مرحله را از دست داده اند. یعنی نیازی به تعطیلی های مدت دار و تابستانه و زمستانه نیست و صرف تعطیلی کاری آخر هفته کفایت میکند برای بستن بار و بندیل سفر!
به این صورت که از پنجشنبه ظهر تا جمعه آخر شب کلهم اجمعین 36ساعت از قرار یازده ساعت طی مسیر رفت و با توجه به خلوت بودن مسیر برگشت ده ساعت هم بازگشت به خانه، دو ساعت جستجوی ویلا یک ساعت مراحل قیمت شکنی و یکساعت هم پر و خالی کردن وسایل سفر، میماند کلا یازده ساعت که نه ساعت آن هم چون شمال است خواب میطلبد! به عبارت دیگر فقط دو ساعت زمان داریم برای جوجه درست کردن، لب دریا رفتن و عکس و سلفی گرفتن که میشود چهار درصد از کل زمان سفر! این استقبال میلیونی هفتگی برای 4درصد تفریح از دیگر پدیده های خاص اجتماعی چند دهه اخیر ماست. شاید بگویید از طول مسیر لذت میبرند ولی واقعیت این است که بیشتر از عرض مسیر سختی میکشند تا لذت از طول! و یا خواب شمال را لذتبخش بدانید که آن هم میشود در همین شهر خودمان شبیه سازی کرد. کافی است چند دقیقه آب گرم حمام را باز کرده و درب حمام را نیمه باز نگه دارید تا بخار وارد سالن شود و از رطوبت بوجود آمده حظ کافی را ببرید. به هر شکل این جدیت در سفر هفتگی به شمال زیادی عجیب بنظر میرسد و غیر از این که ممکن است شنبه ها در محل کار بپرسند چه کسانی شمال رفته اند تا از آنها دعوت شود روی سکو رفته و ضمن ایراد بیاناتی در باب فوائد سفر مورد تشویق همکاران قرار گیرند و آخر هر ماه هم اضافه کار و پاداش مشخص سفر به حسابشان ریخته شود هیچ دلیل و توجیه منطقی و محکمه پسندی در پس این مسافرتهایی که حالا شاید بشود گفت غیر ضروری وجود ندارد. سفر خوش