شهاب
شهاب
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

سلفی من و بابام یهویی


دهه شصت یک بار رفته بودم استادیوم و از روی سکوها داشتم با گوشی سلفی میگرفتم، مامور ورزشگاه گفت حق سلفی گرفتن نداری و گوشیت را به من بده تا استوری ها را بازبینی نمایم!(چون میدانست بعدا میخواهم در روزنامه مطرح کنم خیلی رسمی و کتابی دستور داد)من هم گفتم اصلا الان دهه شصت است و گوشی اختراع نشده، گوشی را بده به من! از آن روز تا سالها بعد که گوشی در دسترس عموم قرار گرفت و فضای مجازی و عکس و سلفی و استوری حرف و دغدغه روز شد، سالها گذشت و خیلی چیزها عوض شد. ادبیات ما تغییر کرد تفریحات ما عوض شد و لذتهایمان تعریف دیگری گرفت. زمانی طعم و بو و رنگ غذا اشتها میساخت و لذت غذا خوردن را چند برابر میکرد ولی الان اینها استوری میشود تا لایک بسازد و در همین حین غذا سرد میشود و کل لذت غذا فدای عطش پاسخ ها به استوریت میشود که: وای چه رنگی چه سری چه دمی عجب پایی یا کدبانوی کی بودی تو؟ یا یاد استوری هفته قبل خودم افتادم که آنهم خیلی مورد توجه قرار گرفت و از این حرفها و داستانها! یا مثلا بلیط چند صد هزار تومانی کنسرت میخرند تا این بار آهنگ مورد علاقه را نه از صفحات فلزی بلکه بطور زنده روی صحنه توسط خواننده اثر بشنوند و غرق لذت بشوند بعد میبینی از لحظه ارائه بلیط و ورود به سالن تا استراحت بین دو سانس کنسرت و تک تک آهنگ ها و تشویق ها و صحبتهای بین دو آهنگ خواننده دارد به صورت لایو با کپشن: من و فلان خواننده امشب در شبی فراموش نشدنی! بطور همزمان از بیش از ده فضای مجازی مجاز و فیلتر شده پخش میشود و کلی پاسخ جای من خالی و سری بعد کی کنسرت دارد و امشب عروسی خواهرزاده ام بود نتواستم بیام و خوش به حالت و خوش به سعادتت و این جور چیزها را در پی دارد. یا زحمت طی مسیر تا استادیوم و گرما و آفتاب و بلیط و انتظار شروع فوتبال را به جان میخری بعد کل بازی مشغول سلفی گرفتن با چمن و نیمکت و توپ جمع کن ذخیره و خط نگهدار و احیانا بازیکنان ذخیره و مربی و توپ فوتبال میشوی و ناگهان چشم باز میکنی و میبینی همینطور که در حال پاسخ دادن به واکنشهای مخاطبانت بودی که یا برایت آرزوی خوشبختی میکردند و یا برای باخت تیمت دعا میکردند و یا از تک روی هایت گله میکردند، بازی تمام شده و باید از اطرافیانت نتیجه را سوال کنی! ایضا مسافرت ها و دورهمی ها و صله رحم ها و کنار دریا رفتن ها و کوه رفتن ها و جنگل رفتن ها و در رستوران غذا خوردن ها و تازگیها دیگر مراسم ختم اقوام درجه یک با زیرنویس: پدرم دیده به سویت نگران است هنوز، غم نا دیدن تو بار گران است هنوز! من و پدرم سه ساعت پس از آخرین مکالمه در مسیر گورستان بزرگ شهر همین الان یهویی!

سلفیطنز
همون همیشگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید