مخالفت تاریخی
ما کلا ملت مخالفی هستیم یعنی در کل تاریخ یک مورد رضایت جمعی ار ما مردم در هیچ دفتر و محضر معتبری ثبت نشده است. از افشار به زند شکایت بردیم و از کریمخان به امیرکبیر و از احمدخان به رضا قلدر، نیم قرن قبل قورمه سبزی را نماد املی میدانستیم و پیتزا و برگر را بزرگ کردیم و حالا که پیتزای مخلوط 5 هزار تومانی کنار هر آپارتمان شعبه دارد مخالف فست فود و متعلقلات شده ایم و در پارک وی دنبال دلمه کلم و کوفته تبریزی گشتیم. امثال علی پروین و حسن حبیبی و ناصرحجازی را به بهانه فقدان دانش روز حذف میکنیم و دو سال بعد مربی های خارجی مثل آری هان و رولند کخ را دیپورت میکنیم و برمیگردیم سراغ مربی های آسانسوری لیگ و حالا دوباره شفر و برانکو! یک روز نود میشود بر هم زننده آرامش فوتبال و باعث و بانی فضای ناامنی و امروز میشود هم رده فلان اسپرت شبکه و تنها دلخوشی مردم در قرن بیست و یک!
روزی دیگر مردم گیاهخوار میشوند و ورای سلامتی حرف از حقوق حیوانات میزنند و معترض به کشتار بی رحمانه مرغ و خروس های بیگناه میشوند فردا مرغ میشود یار غار و به گرانی بی دلیل آن معترض میشوند و حالا هم رحمان 1400! یک فیلم با کلیه عناصر فراستی پسند جهت نقد لودری! پکیج ناهمگونی از شاخهای مجازی تا تکرار نقشهای مهوع و حرفها و افکار جنسیت زده و شعارهای گل درشت، از بازی های ضعیف و تکراری و نچسب که حتی هنر سعیدآقاخانی هم نتوانسته بود نجاتش دهد و یا کپی های ضعیف کمدی های کلاسیک که حتی خود برادران مارکس هم دیگر به آنها نمیخندند. صدای پیر و جوان و منتقد و کارشناس و کارناشناس درآمده بود که چرا این فیلم میفروشد و چرا سطح سلیقه تا به اینجا آمده است(با دست به اینجا اشاره میکند) و از این حرفها و صحبتها. حال بعد از توقیف، همان جماعت یادشان افتاده که فیلم ضعیف هم باید باشد تا شاهکار ها دیده شوند و چرا به خواسته مردم بی اعتنایی میکنید و خلاصه دوباره علم مخالفت! شاید هم مخالفین ترجیح میدادند قبل از توقیف لااقل یک بار فیلم را دیده باشند و از این میترسند که فیلم برای نمایش خانگی مجوز نگیرد! همانگونه که مخالفین حضور مدیران در مواقع بحران بر سر صحنه روزگاری به شهردار لگن به دست معترض شدند و فردا روزی به نبود فلان مقام اجرایی در بین بحران زده ها و بعدها به گزارشگری که تا همچون جرزیره اسرارآمیز از دریاچه سر براورده بود و گزارش تهیه میکرد.
مبحث مخالفت عمومی با قضایا در هر اتفاق حرف امروز و دیروز نیست و قطعا فردا و فرداهای دیگر هم ادامه خواهد داشت و تا وقتی نخواهیم بدانیم و بفهمیم که ما صاحب نظر در هر پدیده اجتماعی نیستیم و به خود حق دهیم که در هر بابی حرفمان به کرسی بنشیند تاوان این مخالفتها را خواهیم پرداخت و تا آن روز همچنان تا یار که را بیند و میلش به کدام دیگری باشد.