ویرگول
ورودثبت نام
شهاب
شهاب
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

نان سنگک داغ با مازراتی

روایت شده ایشان را برای پاره ای از توضیحات خواستند و گفتند آقای داماد فلانی! شما چه کاره هستید، دقیقا چه کاره هستید؟ جواب دادند چرا میگویید داماد فلانی؟ چرا میخواهید با آبروی آدمها بازی کنید؟ اصلا مگر مدارکش موجود است؟ من خودم شخصیت حقیقی و حقوقی خودم را دارم؟ چرا به این چند تا ماشین انقدر گیر میدهید، یعنی من به عنوان یک جوان ایرانی و موفق حق ندارم چند دستگاه خودرو داشته باشم؟ چرا دادستان تیتر به مطبوعات میدهد، اصلا مگر کل بدهی من چقدر است که انقدر هیاهو درست کرده اید؟ ایشان همچنان در حال طرح پرسش و بازخواست بود و هر ازگاهی گلویی تر میکرد و مجدد از آبروی رفته خود و خانواده اش میگفت و قاضی و دادستان و تماشاگران حاضر و سایرین غایب همچنان هاج و واج نگاهش میکردند و نکاتی را بر روی برگه ها یادداشت میکردند. صحبت ایشان که تمام شد فرصتی شد برای پاسخگویی و اولین مساله این بود که بعضی ها در چه جایگاهی هستند که حتی برای دادستان هم تکلیف تعیین میکنند؟ چه اعتباری را و از کجا به دست اورده اند که رسانه ها را بازخواست میکنند؟ اصلا مگر شخص ایشان به تنهایی میتوانست تا این حد وامهای کلان بگیرد؟ اگر از عنوان داماد فلان چهره استفاده نمیکرد آیا غیر از این بود که هنوز باید دنبال دو ضامن معبتر و یک عدد فیش حقوقی باشد تا نوبت وام پنج میلیونی کم کارمزدش برسد؟ اصلا مگر کسی که در این اوضاع اقتصاوی نون تو خون مردم میزند آبرویی برای خود گذاشته که آن را از هیات منصفه طلب میکند؟ مگر این همه زد و بند و فساد بدون مدرک رو میشود؟ مگر کسی جرات دارد بر اساس قوه تخیله و احساس قلبی به شما کمتر از گل بگوید؟ چرا درصد بالایی از تحصیلکرده های عالی باید دنبال یک خودروی کم نقص برای مسافرکشی بگردند و شما رنگ ماشین امروزتان را با لباس شبتان ست کنید؟ چگونه میشود در جایی که درصد بالایی از جامعه با فقط چند میلیون میتوانند حداقلهای زندگی را برای خود فراهم کنند گروهی میگویند مگر 80میلیارد چقدر است که باید بابتش بازخواست شوم؟ دسته چک من را بیاورید همین الان در وجه حامل بنویسم! یا اینکه چرا فکر میکنید دادستان تیتر به مطبوعات میدهد و قبول نمیکنید هر کدام از تخلفاتت خودش یک رسانه نوشتاری 16صفحه ای میطلبد و تیتر یک به هیچ وجه پاسخگوی عمق فاجعه نیست؟! و اینکه چرا قبول نمیکنیم حتما یک ایرادی در این همه تناقض بدیهی وجود دارد که در صحنه تصادف میگویند کشتیم پولش را میدهیم و چرا باید جواب بدهم یا میگویند وام گرفتیم بازیکن برای فلان باشگاه خریدیم و چرا به جرم خدمت به ورزش مجازات میشویم و کسی نیست که بگوید صدها پول دیه آن جوان ارزش یک قطره اشک مادرش را ندارد و یا شما میتوانی رونالدو را بخری ولی نه با پول مردم و میتوانی برای خرید نان سنگک از مازراتی استفاده کنی ولی نه از حقوق معلمان! نمیفهمیم چون نمیفهمند و وانمود میکنند میفهمند و باز ما این تناقض را نمیفهمیم.

مفاسد اقتصادیدادگاهآقازادهطنزمازراتی
همون همیشگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید