من شهاب هستم. فارغ التحصیل یک رشته فنی هستم. اما دوران حاضر با آدمی آنچنان رفتار می کنه که بعد از مدتی متوجه میشی هزار و یک کار رو کردی و انگار هیچ کار نکردی. اگر کمی دنبال کنکاش و تفحص هم باشی که این جغرافیا آنچنان درسگفتاری برات برگزار می کنه که اگر بخوای ازش فارغ التحصیل بشی هر درس رو لازمه چند بار پاس کنی.
اینجا رو خیلی اتفاقی پیدا کردم. تازه ویرگول اومده و همیشه چیزای جدید لذت یکبار امتحان رو دارند. خواستم کمی از اونچه که خودم رو درگیر می کنه بنویسم. موضوعات ساده که بعدها لابلای همه چیز، پیچیده و دشوار جلوه می کنند. اولش دوست داشتم قصه بنویسم اینجا، بعد دیدم لازم نیست قصه بنویسی، خود این لحظات شدن قصه که کسی داره مینویسه. کاری ندارم اونیکه شرح وقایع نویسی می کنه قصه نویس هست یا نه اما میدونم کسی که اهل فکر و اندیشه هست، قصه گوی خوبی هم هست.
اینجا هستم تا تمرین قصه گویی کنم. شما هم اگر دوست دارید دنبالم کنید که خوشحال میشم. اگر هم که کامنت بهم بدید که ممنون لطفتون میشم و اگر هم که باهام ارتباط بگیرید و با هم دوست بشیم که وصله جونتون میشم. حالا این شروع کار هست و آنچه پیش آید مرد میدان خواهد .