البته نه اینکه قصد جسارت و تمسخر افکار حاج آقای اسنپی رو داشته باشم ولی خنده ی ناگهانی و صدا دار من که به پوزخند می مانست واکنش راننده ی عزیز را در بر داشت. توی آینه نگاه کرد و همینطور که صدای ضبط رو کم میکرد گفت :« چیزی شده داداش؟» و من «نه قربان»ـی گفتم و غائله را ختم به خیر کردم. آخر نمی شود که به همین راحتی دیگران را زیر سوال برد. نه می شود و نه همچین چیزی را توصیه میکنم!مخصوصا وقتی فرد مقابل راننده یا آرایشگر تو باشد! این را برادرانه به تو گفتم…
بعضی از مردم برای اعتقاداتشان جان می دهند…بعضی دیگر در راه اعتقادشان ابایی ندارند جان دیگران را هم بگیرند!
حتی وقتی خیالت از طرف مقابلت جمع باشد و ترس ضرر جانی هم نداشته باشی باز هم توضیح و فهماندن بعضی از مسایل – هر چند خیلی ساده و بدیهی باشند – کار راحتی نیست. آنهم وقتی پای خدا در میان باشد که به راحتی برچسب زِندیق و منحرف به تو چسبانده می شود…
من با شنیدن این جمله به صورت غیر ارادی خنده ی پوزخند طوری کردم و راننده از آینه نگاه عاقل اندر سفیهی به من کرد و دلیل پوزخند رو از من پرسید و من ای کاش میتوانستم برایش توضیح دهم که این خدایی که برای شما ترسیم میکنند هیچ شباهتی به ذات اقدس الاه ندارد.
نه این که من ادعا کنم خدا را می شناسم – که هر کس چنین ادعایی کند، ادعایی از سر نفهمی و کوچکی کرده است- اما خدایی که من میشناسم دچار هیچ احساسی نیست. نه احساساتی از نوع احساسات آدمی.
خدا در ذهن عده ی زیادی از مردم، موجودی شبیه خود انسانها ولی خیلی عظیم تر است که مانند انسانها هم فکر میکند ، احساس میکند ، متاثر می شود و تصمیم میگیرد و عمل میکند!
احتمالا دیگر موجودات هم همینطور هستند! مثلا خدای فیلها یا گرگ ها یا گوسفند ها (البته که روایاتی وجود دارد که نشان میدهد حیوانات بهتر از خیلی از ما انسانها خدا را می شناسند (و خود این جمله بسیار جای تامل دارد!!))
خدایی که من میشناسم نه از چیزی خوشحال می شود و نه ناراحت. نه چیزی او را به وجد می آورد و نه حالش از چیزی به هم میخورد.خدای من احساسی عمل نمیکند. تصمیماتش شانسی نیست. اصلا تصمیمی نمیگیرد!
خدای من از کسی بدش نمی آید و برای خوش آیند و ترحم به کسی هم کاری نمیکند. خدای من دلسوزی نمی کند. دلسوزی مال انسان ضعیف است. این مطلب زمانی برای من روشن شد که ذبح پدر و مادر سوری و میانماری جلو چشم کودک خردسالشان را شنیدم. اگر دلسوزی و خشم در ذات خداوند راه داشت، اینجا جایش بود. اگر تصمیمات خدا بر اساس خشم یا دلسوزی بود فاجعه عاشورا با آن کمّ و کیف رخ نمیداد و تیر به گلوی علی اصغر امام حسین نمی خورد.
خدای ما مهربان است
اما مهربانی او با انسان فرق دارد.چرا که انسان محدود است و خدا نامحدود.
هر کس در هر کجای جهان و در هر زمانی بر اساس قوانین رحمانی عمل کند مورد رحمت خدا قرار میگیرد. و هر کس بر خلاف قوانین عمل کند و اعمال زشتی انجام دهد از دایره رحمت خدا خارج میشود.
خشمی وجود ندارد. خشم خداوند ، برچیده شدن دامنه رحمت و لطف الهی ست.
خشمی که به معنای برفروخته شدن و غلبه هیجان و تصمیمات آنی برای انتقام و عذاب باشد، خدا را محدود میکند و خدای ما نامحدود است.
تو اگر کار ناشاستی انجام دهی؛ مثلا با والدینت بد رفتاری کنی، نه اینکه خدا حالش از تو به هم بخورد بلکه اثر وضعی و نتایج طبیعی کارت زندگی تو را تلخ تر خواهد کرد و این تلخ تر شدن زندگی همان غضب خداست.
تو اگر غیبت کنی و دروغ بگویی، اثر وضعی و اجتماعی این عمل زندگی را بر تو تلخ میکند. دست درازی به مال و ناموس دیگران بالاخره تورا گیر می اندازد و زندگی را برایت جهنم می کند.
نه اینکه خداوند مثلاعصایش را بر زمین بزند و زمین تو را ببلعد یا سنگی از آسمان برر سرت فرود آید!… خشم خداوند همین تلخ شدن زندگی و مدام در استرس و عذاب وجدان و بی آبرویی ها و غیره و غیره است.
و البته که زندگی بعدی تو هم «نمودی» از «بودِ» توست…
هر چه را که در زندگی این دنیا تجربه میکنی در زندگی پس از مرگ هم تجربه خواهی کرد… با این تفاوت که شدت هر تجربه ای بسته به مختصات آن عالَم دارد…
کاش میتوانستم اینها را به راننده ی عزیز هم بگویم.
اما به قول شاعر :« همه حرفا که آخه گفتنی نیست»!
حالا نوبت تو دوست عزیز است که این نوشته را غنی تر کنی و نظرات و تجربیات خودت را با دیگران به اشتراک بگذاری.
کدام باور اطرافیانت در مورد خدا وصله پینه ایست؟!
منبع: دانستمیها