در میان تمامی موجوداتی که در زمین میزیند، شاید هیچ موجودی بهاندازهٔ سوسک توجه انسان را به خود جلب نکرده باشد. سوسک، این حشره کوچک، نمادی از سرسختی زیستی است، بلکه بازتابی از تقابل انسان با طبیعت نیز میباشد. این همزیستی تحمیلی؛ نماینده مقاومت در برابر فراموشی یا تصویری از زشتی ناگزیر زندگی؟

سوسکها بیش از ۳۰۰ میلیون سال است که روی زمین حضور دارند، یعنی مدتها پیش از آنکه انسان یا حتی دایناسورها پا به عرصه وجود بگذارند. شواهد فسیلی نشان میدهد که سوسکها در طول این مدت نه تنها تغییری بنیادی در ساختار زیستی خود نداشتهاند، بلکه توانستهاند در برابر تغییرات عظیم محیطی مقاومت کنند. این سرسختی زیستی باعث شد که در فرهنگهای باستانی نیز سوسکها بهعنوان نمادی از بقا و جاودانگی شناخته شوند.
در مصر باستان، اگرچه سوسک معمولی جایگاه نمادین نداشت، اما خویشاوند نزدیک آن، یعنی "اسکاراب"، بهعنوان نمادی از حیات و باززایش مورد پرستش قرار میگرفت. اسکارابها در هنر و مذهب مصر جایگاه والایی داشتند و با خدای خورشید، رع، مرتبط بودند. این ارتباط میان سوسک و چرخه حیات شاید نخستین شاهد تاریخی از درک انسان نسبت به ماهیت جاودانگی این موجود باشد.
با ورود انسان به دوران کشاورزی و سپس صنعتی، تعامل انسان و سوسک وارد مرحلهای جدید شد. سوسکها که همواره در کنار منابع غذایی و زیستگاههای انسانی زندگی میکردند، به نمادی از "مهمان ناخوانده" تبدیل شدند. تلاشهای بشر برای نابودی سوسکها از طریق سموم شیمیایی، خود گواهی بر دشواری مقابله با این موجودات است. به بیان دیگر، سوسک همواره یادآوری میکند که سلطه انسان بر طبیعت نسبی و محدود است.
در فلسفهٔ محیطزیست، حضور سوسک بهعنوان بخشی از اکوسیستم شهری تحلیل میشود. برخی از اندیشمندان زیستشناسی شهری بر این باورند که همزیستی با سوسکها نه تنها گریزناپذیر است، بلکه میتواند آموزهای برای پذیرش محدودیتهای انسانی در برابر طبیعت باشد. همانطور که ما تلاش میکنیم خانهها و شهرهای خود را به عنوان فضای انسانی تعریف کنیم، سوسکها یادآوری میکنند که این مرزها کاملاً مطلق نیستند.
سوسک گاهی بهعنوان نمادی از "دیگری" در تقابل با انسان مورد استفاده قرار گرفته است. فرانتس کافکا در داستان معروف خود، مسخ، از سوسک بهعنوان استعارهای از بیگانگی و گسست انسان از جامعه استفاده کرد. شخصیت اصلی داستان که به شکلی مرموز به سوسک تبدیل میشود، نمادی از انزوای مدرن و ناتوانی انسان در هماهنگی با محیط اطراف خویش است.
از سوی دیگر ، حضور سوسک گاهی بهعنوان نشانهای از آلودگی و بینظمی قلمداد میشد، اما در عین حال، نشانگر قدرت طبیعت در تسخیر دوبارهٔ مکانهای متروک نیز بود.