بعد از اشاره به باختن و آنچه اهميت دارد «نافراموشی»ست در يادداشت قبلی که دو ماهی از حروف چيدناش میگذرد، چه اتفاقها که نيافتاده ...
ماشين تبليغات چهطور برخی اسمها را به سقف آسمان میچسباند
و چهطور همان ماشين میکوشد وقتی هواپيمايی مسافربری از آن بلندا به زمين کوبيده میشود، بعد از تلاش برای دروغگويی و پنهانکاری، همه چيز را وارونه جلوه دهد
و همچنان قصههای ناتمام آبان رشتههاشان زير پوست شهر زندهاند ...
اينطور بود که به خاطر سردرگمی، ترديد، هراس، بهت و سوگ، خشم و تأمل دست از هر نوشتنی کشیدم. حالا دارم تلاش میکنم تا آماده شوم برای پيدا کردن مسيری تا نه تنها با طی کردناش از فراموشی و نسيان بگريزم و سر به سوی هر گوشهيی که نشان از حقيقت در خود دارد بچرخانم، بلکه از «ادبيات تخريب» حرف بزنم و گفتمانی را دنبال کنم برای اعادهی حیثیت از مفهوم «انقلاب» که بسياری از تکرار آن در هر کجای دنيای گريزان و هراساناند.
آری، بيش از پيش به نشانههايی میرسم که نياز اجتماعی - سیاسی ما بيرون از چارديواری خصوصیمان با رو کردن به «آنارشی» پاسخی میيابد.