کارآفرینان و نوآفرینان انسانهایی هستند که در جستجوی زندگانی بهتر برای همنوعان خود، از دامنهها و درههای پرفراز و نشیب میگذرند و با فانوسی در یک دست و ابزاری در دست دیگر، گام بهگام، راهی نو و هموار را برای دیگر انسانها خلق میکنند. آنها امیدوارانه چشم به «ستارهی قطبی» زندگی خود یعنی «ارزشآفرینی برای وجود شریف موجودات جهان هستی و مخلوقات خداوند از جمله انسانها» میدوزند، که اگر اینگونه نباشد، در برابر تختهسنگهای عظیمی که گذشتن از آنها ناممکن بهنظر میرسد، همانند بسیاری دیگر، درمانده زانوی غم بر زمین خواهند گذاشت. اما کدام گوهر وجودی درونی است که آنها را اینچنین استوار و سروقامت، به پیش میبرد؟
پژوهشهای گوناگونی که در مورد ویژگیهای شخصیتی کارآفرینان و نوآفرینان انجام شده، هیچ جواب قطعی به سؤال بالا نمیدهند. با این حال از میان نتایج این پژوهشها میتوان دریافت که «متکی به خود بودن» (داشتن منبعی سرشار از انرژی روحی و ذهنی در درون وجود خود، بدون نیاز به انگیزش بیرونی)، کنجکاوی و علاقهمندی به حل مسئله، و شجاعتِ ریسکپذیری از جمله مهمترین ویژگیهای این انسانهای آیندهنگر و آیندهساز بهحساب میآیند. این ویژگیها کنار یکدیگر، باعث میشوند تا تفکر «هیچ راهی نیست» جایش را به «یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت» بدهد و بدینگونه «کیفیت زندگی» انسانها با ابداع محصولات و خدمات جدید، در مسیر تعالی قرار بگیرد. چه انسانهای شگفتانگیز و کمیابی! ما چگونه میتوانیم از این انسانهای روشنروان و روشنبین حمایت کنیم؟
به پرسش فوق میتوان پاسخهای گوناگونی داد. با این حال شاید یکی از این پاسخها با آنچه چند سطر بالاتر در مورد ویژگیهای کارآفرینان و نوآفرینان گفتیم، در تناقض باشد: «تشویق»! مگر میشود؟ مگر نگفتیم این انسان «خوداتکا» به انگیزش بیرونی نیاز ندارد؟
واقعیت این است که «خوداتکا» بودن هم بیانتها نیست. جستجوی در میان امواج خروشان دریای طوفانی و تاریک نوآفرینی، کاری دلهرهآور و انرژیخوار است که حتی محکمترین انسانها را هم میتواند در گرداب خود غرق کند. تشویق بهعنوان یک انگیزهی مضاعف و انرژی کمکی بیرونی، میتواند به نوآفرین قصهی ما «دلگرمی» بدهد که «هی رفیق! راهت و کارت درست است! پیش برو که تو میتوانی!» و دهها قصه و خاطره و حکایت، تأثیرگذاری همین تشویقهای کوتاه را تأیید میکنند که این مقاله قصد دارد به یکی از آنها بپردازد.
«روزبه پیروز» کارآفرین ایرانی و بنیانگذار گروه مالی فیروزه و چندین استارتآپ دیگر در ایران و خارج ایران، روایت جذابی در مورد تأثیر دریافت یک جایزه در جوانی او روی موفقیتهای بزرگ زندگیش دارد. آقای پیروز متولد ۱۳۵۰ در تهران است. او که با نوع خاصی معلولیت جسمی بهدنیا آمده، همواره از نقش بیبدیل تشویقهای مادر محترمش یاد میکند که قدرت درونی روزبه را برای او آشکار کرد. روزبه که در دوران کودکی به خارج ایران مهاجرت کرده بود، در جوانی با جایزهای مواجه میشود که آیندهی زندگی او را کاملا تغییر میدهد:
«روزبه پیروز پس از شنیدن فرصتهای اقتصادی آذربایجانِ پسا شوروی از پدرش، با کمک همکلاسی آلمانیاش تصمیم میگیرند بهدنبال کشف این بازار جدید بروند. آنها تحقیقات بازاری را دربارهی فضای اقتصادی کشورهای تازه استقلالیافته شوروی انجام میدهند، شرکتی را برای فروش این گزارش به به شرکتهای بینالمللی تأسیس میکنند و حتی وبسایتی را برای آن راهاندازی میکنند (کاری بسیار پیشرو در دههی ۱۹۹۰ میلادی.) با این حال در ابتدای راه، موفقیت چندانی بهدست نمیآورند. پس از مدتی دوست آلمانی روزبه برای کارآموزی تابستانی به بانک بزرگ گلدمنساکس میرود، آن هم در حالی که روزبه تابستان سختی را در ونکوور شروع کرده: روزبه با شرکتهای مختلف تماس تلفنی میگیرد تا گزارش تحقیقات بازارشان را بفروشد، هر چند در اغلب موارد با بیمیلی مشتریان مواجه میشود. اما داستان روزبه و دوستش به همینجا ختم نمیشود: روزی دوستش از لندن تماس میگیرد و روزبه را با سایت eBay آشنا میکند. روزبه تحت تاثیر مدل تجاری این سایت، تصمیم به تغییر مدل کسبوکار شرکتشان میگیرد: پنج هزار پوند سرمایه اولیه از مادربزرگش قرض میگیرد و با وجود مخالفتهای پدرش، یک بازارچه خرید و فروش آنلاین B2B راهاندازی میکند. روزبه و دوستش شرکت ماندس (Mondes) را تأسیس میکنند و در مسابقهای که توسط روزنامهی معتبر ساندیتایمز و صندوق سرمایهگذاری 3i برگزار میشد، شرکت میکنند. جایزه این مسابقه یک میلیون پوند در ازای ۳۰ درصد سهام شرکت بود. با وجود آنکه اصلا فکرش را نمیکردند، آنها در مراحل مختلف مسابقه بهپیش میروند و سرانجام بهطور شگفتانگیزی برندهی این جایزه هم میشوند. عکس آنها روی جلد مجلهی تایمز بهعنوان برندگان مسابقه منتشر میشود که تبلیغات بزرگی برایشان میشود.»
احتمالا این داستان برای خیلی از ما در حد قصههای پریان، عجیب و غریب بهنظر میرسد. موفقیت در یک مسابقهی بینالمللی مهم برای استارتآپ یک بنیانگذار ایرانی با جایزهی یک میلیون پوندی در دههی ۱۹۹۰ به فیلمهای انگیزشی هالیوودی بیشتر شبیه است تا یک داستان واقعی. در عین حال ممکن است برخی دیگر از ما هم به این فکر کنیم که ما در ایرانِ امروز باید حسرتِ دسترسی به فرصتهایی چون همین مسابقهای که روزبه پیروز در آن برنده شد را بخوریم؛ فرصتهایی که بهدلیل تحریمهای ظالمانه علیه کشورمان از آنها محرومیم.
با این حال، یک هنرِ نانوشتهی دیگر کارآفرینان، بهرهگیری از بهترین فرصتهای موجود است. آیا ما بهعنوان جوانانِ جویای نوآوری، از تمامی فرصتهای در دسترس در همین ایران عزیزمان بهره میگیریم؟ شاید بگویید کدام فرصت؟ فرصتها هم مال پایتختنشینان است و بس. یک جوان شهرستانی فعال در زیستبوم نوآوری مگر چه فرصتهایی را پیشِ روی خودش میبیند؟
حال اجازه بدهید بگوییم که داستان روزبه پیروز هنوز تمام نشده است: «پس از دریافت آن جایزه که سرنوشت روزبه پیروز را تغییر داد، او به توسعهی استارتآپ خود ادامه داد. چند سال بعد و پس از فروش موفق استارتآپش به شرکت مخابرات ایتالیا که همراه با کسب سود قابل توجهی بود، روزبه تصمیم گرفت به ایران بازگردد و برای سرزمینی که آن را «رؤیا و انگیزهی زندگی» خویش میخواند، و برای جوانان هموطنش فرصتآفرینی کند. روزبه علاوه بر تصدی پستهای مدیریتی ارشد در برخی از بزرگترین شرکتهای ایرانی، گروه مالی فیروزه را بنیانگذاری کرد که امروزه یکی از بزرگترین نهادهای مالی و سرمایهگذاری ایران است و اتفاقا همواره نقش پررنگی را در جذب سرمایه برای استارتآپهای ایرانی ایفا کرده است. روزبه پیروز پس از چند سال تصمیم گرفت با الهام از تجربهی شگفتانگیز برنده شدن در جایزهی مجلهی تایمز، جایزهی مشابهی را در ایران به نام نامی پدربزرگش، آقای اسدالله پیروز، کارآفرین بزرگ ایرانی و مؤسس شرکت معدنی بزرگ و معتبر «باما» در اصفهان که امروزه یک شرکت بورسی است، تأسیس نماید. «جایزهی کارآفرینی پیروز» برای حمایت از کارآفرینان جوان ایرانی طراحی شده است و بهصورت سالانه به برترین طرح علمی و صنعتی در جشنواره ملی فنآفرینی شیخ بهایی در شهر اصفهان اهدا میشود. این جایزه علاوه بر ۵۰۰ میلیون ریال وجه نقد، شامل بورس تحصیلی دورههای کوتاهمدت آموزشی در مؤسسه آموزش عالی ایرانیان است.»
حال سؤال این است که چند نفر از ما تاکنون نام این جایزه را که توسط بخش خصوصی واقعی، راهاندازی شده و فرایند ارزیابی و اعطای جایزهی آن پیش میرود را شنیدهایم؟ جایزهای که برخلاف بسیاری از جوایز و مسابقات استارتآپی مشابه، نه در پایتخت، بلکه در یکی از مراکز اصلی علمی و صنعتی کشور یعنی شهر زیبای اصفهان اعطا میشود. جایزهای که رویکرد اصلی آن، توسعهی عدالت اجتماعی در زیستبوم استارتآپی کشور از طریق اعطای فرصتهای رقابت برابر به جوانان خوشفکر ایرانی از سراسر این سرزمین پهناور و زیبا است! جایزهای که برندگان (و حتی شرکتکنندگان) آن میتوانند از طریق ارتباط با کارآفرینان و سرمایهگذاران بخش خصوصی، کسبوکار خود را هر چه بیشتر و بهتر توسعه دهند.
روزبه پیروز میگوید: «من شخصا هر سال به اصفهان میروم و با کارآفرینان و شرکتکنندگان ملاقات میکنم. در این فرایند، تیمهای مختلف فعالیتهای خود را معرفی و برنامههای آیندهشان را تشریح میکنند. برنده جایزه با مقایسه این فعالیتها و دادهها و براساس توانمندیها و ظرفیت رشد و پیشرفت ایدههای ارائهشده انتخاب میشود. برای من زیباترین بخش این برنامه دیدار با کارآفرینان جوان ایرانی است، کسانی که آینده این مرز و بوم را خواهند ساخت. این دیدارها همواره فرصت و توفیقی برای من بوده که از نزدیک با توانمندیهای جوانان آشنا شوم و همیشه من را به آینده ایران امیدوار میکند.» بهگفتهی آقای پیروز، چنین جایزههایی با رفع موانع مالی (در اندازهای محدود)، به کسبوکارهای نوپا امکان دیدهشدن، دریافت حمایت و شبکهسازی با سرمایهگذاران را میدهند و در واقع با دادن «بالِ پریدن» توان حرکتی را برای استارتآپها فراهم میآورند.
خبر خوب دیگر این است که جایزهی پیروز، برخلاف بسیاری جوایز کارآفرینی دیگر در ایران، تنها مربوط به استارتآپهای حوزهی فناوری اطلاعات نیست و اغلب برندگان آن هم از حوزههای دیگری بودهاند. بهعنوان مثال، جایزهی ۱۴۰۳ پیروز، تیمی بود که طرح «دستگاه تصویربرداری فوندوس دیجیتال و آنالایزر خودکار شبکیه چشم برای پیشگیری از نابینایی بیماران دیابتی» را ارائه داد. طرحی مربوط به حوزه سلامت، که میتواند بر سلامت بیش از ۶ میلیون بیمار دیابتی را در کشور زیبایمان ایران تأثیری بیمانند بگذارد. و عصارهی شگفتانگیز کارآفرینی نوآور که جایزهی پیروز، رسالت خود را تقویت آن میداند هم همین است: «بهتر کردن زندگانی انسانها با کمک فناوری.»
قرنها پیش حافظ بزرگ سروده بود «گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع / سخت میگردد جهان بر مردمانِ سختکوش». جایزهی پیروز میخواهد با ارائهی مشوقی هر چند کوچک، به جوانان کارآفرین ایرانی، مصراع اول همین شعر را یادآوری کند.