در این مطلب قصد دارم راجع به کتاب عاشقانه آقای داستایوفسکی بنویسم. کتابی با داستان لطیف و جذاب که از همون اول خواننده رو مجذوب خودش میکنه. امیدوارم که از مطالعه این مطلب لذت ببرید و البته نسبت به خوندن این کتاب زیبا ترغیب بشید:)
نویسنده: فئودور داستایوفسکی
ترجمه فارسی: سروش حبیبی/ پرویز همتیان/ نسرین مجیدی/ پرویز شهدی/ هانیه چوپانی
دستهبندی: رمان کوتاه
ژانر: عاشقانه و رمانتیک
داستان از جایی شروع میشه که شخصیت اصلی داستان (که نامش مشخص نیست) درباره تنهایی خودش میگه. کسی که هشت سال تمام توی شهر پترزبورگ روسیه زندگی کرده ولی نتونسته دوست و آشنایی پیدا کنه که احساسات و افکار خودش را باهاش در میون بذاره اگرچه بیشتر آدمای شهر رو میشناسه:):
"این تنهاماندگی برایم سخت ناگوار بود و سه روز تمام در شهر پرسه زدم"
اما یک شب در حالی که مثل همیشه داره کل خیابونهای شهر رو زیر پا میذاره یه اتفاق جدید میوفته...
ناستنکا دختری بود که اون شب از قضا در همون خیابونی که رویاپرداز (لقبی که جناب داستایوفسکی برای شخصیت اصلی در نظر گرفته) قدم میزد حضور پیدا کرد. این دختر در حالی که گریه میکنه و قدم میزنه مورد مزاحمت مرد مستی قرار میگیره. رویاپرداز وقتی این صحنه رو میبینه شنل سوپرمنی خودشو میپوشه و با تظاهر به اینکه همراه (پارتنر بهتره انگار) دختر هست، مرد مست رو فراری میده. به همین شکل تلاقی این دو شخصیت رو میبینیم که ادامه داستان حول محور گفت و گوی این دو میگذره...
"دختر چیزی نگفت و بازوی خود را که هنوز از هیجان و ترس میلرزید به من داد. وای! ای آقای مزاحم، ای همراه ناخوانده، چقدر در آن لحظه دعایت کردم"
فئودور داستایوفسکی سال 1821 در روسیه به دنیا اومد. اوایل با ترجمه کتابها امرار معاش میکرد و در نهایت سال 1846 اولین رمان خودش با عنوان بیچارگان رو منتشر کرد. از ویژگیهای مهم آثار داستایوفسکی شخصیت پردازی قوی و تأثیرگذارشه. این نویسنده روس همه ابعاد روانی شخصیتها رو در آثار خودش (حتی رمانهای کوتاه) منعکس میکنه و همین باعث میشه خیلیا از خوندن رمانهاش لذت ببرن.
نمیدونم جزو اون دسته افراد هستید که شیفته داستانهای عاشقانه هستند یا نه! اما اگر مثل من از کلیشهای بودن بدتون میاد داستایوفسکی قطعا هواتون رو داره. شبهای روشن یه سیر منطقی داره و انقدر روابط دو شخصیت اصلی رو خوب به نمایش گذاشته که فکر میکنید قضیه داره در زمان حال اتفاق میوفته. اینجاست که پی میبریم قلم جناب داستایوفسکی تاریخ انقضا نداره و هنوزم که هنوزه شیوایی و پویایی مخصوص به خودش رو داره.
امیدوارم از خوندن این مطلب لذت برده باشید. نقد یا نظری دارید حتما باهام در میون بذارید:)