شهید علی خلیلی
شهید علی خلیلی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

نقل یک خاطره از حاج احمد متوسلیان

متأسفانه چهره برادر احمد را خشن ترسیم کرده اند. حاج احمد آنقدر مهربان بود که وقتی برای کوچک ترین نیرویش، اتفاقی می افتاد، همه شهر را به دنبالش می گشت. فرمانده و غیر آن،برایش فرقی نداشت. حتی در عملیات فتح المبین، حواسش به خواهر ها بود و از بچه ها خواسته بود که ما را سیزده بدر ببرند، چقدر هم آن روز به همه ما خوش گذشت. برادر احمد هر روز بین ساعت 11 الی 12 برای پانسمان می آمد و در این ساعت هم بسیار دقیق و مقرراتی بود. یک روز نیامد. خیلی منتظر شدیم اما خبری نشد و با برادر میرکیانی تماس گرفتیم. گفت: برادر احمد از سحر تا حالا، در حمام هستند!

گفتم شرایط ما را به ایشان بگویید؛ ما ناراحت گچ پای ایشان هستیم که با کوچک ترین نمی پاک می شود. از طرفی هم برق رفته و ما برای استریل وسایل، باید موتور برق را روشن کنیم و منتظر ایشان هستیم. 10 دقیقه بعد برادر میرکیانی و برادر احمد آمدند. خیلی نگران بودم و حتی ناراحت بودم از سهل انگاری برادر احمد،اما دیدیم گچ پا سالم است! برادر میر کیانی من را صدا زد که «چیزی به برادر احمد نگویید؛ ایشان از صبح در حمام، لباس چرک های بچه ها را می شستند.» پای گچ شده را هم با نایلون پوشانده بود تا آسیبی نرسد. من رفتم به ایشان برسم، دیدم پوست انگشتان رفته و خون آمده است، اما به روی خودش نیاورد، من هم چیزی نگفتم.

به نقل از خانم کاتبی

شهیدان ایران
معرفی شهید علی خلیلی به عنوان الگوی واجب فراموش شده امر به معروف و نهی از منکر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید