جزیره ای بود به نام جزیره شیاطین. ساکنین این جزیره زندگی خوبی داشتند. آنها به دلیل افزایش جمعیت و کم شدن منابع، تصمیم به ترک جزیره گرفتند. آنها کشتی ساختند و وارد دریا شدند. مدتی از سفرشان نگذشته بود که شیاطین از دل دریا بیرون آمده و مردم سوار بر کشتی را تهدید کردند. آنها می گفتند :« شما حق خروج از این جزیره رو ندارید. یا برمی گردید یا همه تون رو می کشیم! ». مردم هم پا به فرار گذاشتند. از آن پس مردم منصرف شده و دیگر به کشتی نزدیک نشدند.
چند سال بعد که اوضاع منابع و جمعیت بدتر شده بود، مردم تصمیم گرفتند دوباره سوار کشتی شده و از جزیره خارج شوند. آنها فکر می کردند شیاطین رفته اند و دیگر خبری از آنها نیست. مردم سوار کشتی شدند، کمی از جزیره دور نشده بودند که ناگهان صدای مهیبی آمد، موجودات ترسناک از آب بیرون آمده و این دفعه با عصبانیت بیشتری از آنها پذیرایی کردند. موجودات گفتند:« مگه قرار نبود توی جزیره بمونید و دیگه دست از پا خطا نکنید؟! شما به حرف ما گوش ندادین ، این دفعه باید شما رو بکشیم.» مردم جزیره که خیلی ترسیده بودند به پای شیاطین افتادند، التماس کردند و قول دادند که دیگر از جزیره خارج نشوند. آنها بازگشتند و هیچ وقت از جزیره خارج نشدند. آنها به کودکان خود هم این داستان را تعریف کردند و آنها را از سفر منصرف کردند.
چندین سال بعد شرایط بسیار سخت تر شد، جوانان این منطقه کشتی جزیره های همسایه را می دیدند که همیشه درحال رفت و آمد بودند. از بزرگان خود پرسیدند چرا نمی توانند از جزیره خارج شوند؟ آنها هم داستان شیاطین را تعریف؛ به جوانان تاکید کردند به فکر فرار نباشند و از شرایطشان راضی بمانند. ولی جوان ها به صحبت های آنها اهمیت نداده و تصمیم به رفتن گرفتند. آنها با خود گفتند:« یا با شیاطین می جنگیم و می میریم یا این که پیروز این نبرد خواهیم شد.»
?
جوان ها مسلح شده، شمشیر و سپر خود را آماده کرده و سوار کشتی شدند. بادبان ها را باز و به سمت شیاطین حرکت کردند. موجودات ترسناک از آب بیرون آمدند و به جوانها گفتند:« اینبار همه شما رو می کشیم .» جوانان، سپر و شمشیر های خو را محکم تر گرفتند و با قاطعیت گفتند:« یا مرگ یا آزادی.» .
پس از مدتی جوان ها متوجه شدند شیاطین در کمال ناباوری از کنار آنها رد شده و فقط آنها را تهدید می کنند.در واقعیت این موجودات فقط می توانستند تهدید کنند و افراد را بترسانند.
ازطرفی اهالی جزیره برخلاف انتظار از کار جوان ها خوشحال نبودند و آنها را سرزنش می کردند.
ادامه داستان را می توانید با مراجعه به لایو منطقه امن مطالعه بفرمایید.
درود بر شما همراهان عزیز و دوست داشتنی. به اطلاع می رساند بخش لایو های اینستاگرامی به وب سایت اضافه شد. جهت تماشای لایو های ما کافیست به این لینک مراجعه نمایید.