بهم میاد، ماجرای دختر نوجوونیه به نام امل که از پدر و مادری فلسطینی و در استرالیا به دنیا اومده و با دیدن یکی از سکانسهای سریال فرندز جسارت پیدا میکنه و تصمیم میگیره حجاب تماموقت داشته باشه (چون قبلا به قول خودش به صورت پارهوقت و در جاهای خاص حجاب داشته). تا اینجای ماجرا جالبه اما ادامه داستان خیلی برای مخاطب ایرانی حرف خاصی نداره. چون اولا پدر و مادرش با وجود اینکه آدمای مقیدی هستند از این تصمیم خیلی خوشحال نمیشن و از طرف دیگه این حجاب داشتن و در کنارش نماز خوندن در حد همین ظواهر باقی میمونه و در سایر رفتارهای دختر تغییری به وجود نمیاد.
اون هم چنان آرایش میکنه، وقت زیادی رو برای ست کردن لباسها و خریدنشون صرف میکنه و حتی به تولد یکی از پسرهای کلاسشون میره.
هرچند خیلی از جاهای کتاب به سختیهایی که یک زن مسلمون میتونه در یک جامعه داشته باشه اشاره شده و از این لحاظ اطلاعات خوبی در اختیار مخاطب میذاره ولی چون رمان مربوط به حدودا ۲۰ سال پیش و حمله یازده سپتامبره، این اطلاعات خیلی دست اول نیست.