جنگ در بوسنی و هرزگوین خبری بود که در دوران کودکی زیاد در اخبار شنیده بودم ولی اطلاعاتی از چند و چون آن نداشتم تا اینکه با خواندن کتاب لبخند من انتقام من است ابعادی از این جنگ و کشتار وحشیانه برایم روشن شد. آن هم از زبان زنی که در آن زمان کودکی بیش نبوده و نثری روایتگونه و خاطرهوار دارد. هرچند ماجراها فراز و نشیبهای زیادی دارند و شما را به شدت به ادامه خواندن ترغیب میکنند (که البته بخش زیادی از آن به اصل اتفاقات برمیگردد نه قدرت بیان نویسنده) و در این میان نیز نباید از ترجمه بسیار روان و دلنشین آقای میثم میرهادی و تاثیر آن بر خوشخوانی کتاب چشمپوشی کرد اما در بسیاری از موارد ضعفهایی نیز مشاهده شده و در انتها مخاطب با انبوهی از پرسشها به حال خود رها میشود. چگونگی نجات یافتن پدر شخصیت اصلی، نام رشته تحصیلی، عنوان شغل و یا سرنوشت برادر وی از مواردی بودند که نویسنده میتوانست با پرداختن به آنها داستان زندگی خود را کاملتر به مخاطب منتقل کند. نکته عجیب دیگر مسلمان بودن نویسنده است که در کمتر جایی از داستان به آن اشاره شده و تقریبا جایی نیست که توکل به خدا و یا نشانههایی از اعتقاد او به اسلام به چشم بخورد در صورتی که میدانیم در کشتار سربرنیتسا هدف نسلکشی مسلمانان بوده است. در آخر اینکه نتوانستم ارتباط عنوان کتاب با محتوای آن را حدس بزنم.
راستی شما چه کتاب مفیدی در رابطه با کشتار مسلمانان در بوسنی و هرزگوین سراغ دارید؟