«از میان بردن و فاسد کردن طبیعت، بدترین و هولناکترین نوع خودکشی و فرزندکشی ست؛ و تنها هنرمندان – و نه سازمان های حفاظت محیط زیست – هستند که می توانند عقل و عاطفه ی توده ی مردم را نسبت به طبیعت برانگیزند و کاری کنند که این توده هارا برای تهاجم سرمایه داران بر طبیعت ببندند.» آنچه خواندید برشی بود از کتاب لوازم نویسندگی اگر مثل من به دنبال اثری بودید تا از زبان نویسنده ای کارکشته اصول داستان نویسی و تعلیق و گشایش و گره را بیاموزید از همان ابتدا باید بگویم که راه را اشتباه آمده اید. اما صبر کنید شاید راه را اشتباه آمده باشید باشید اما راه اشتباهی را انتخاب نکرده اید. کتاب لوازم نویسندگی (یا از نظر من لوازم نویسنده شدن)، پر از رهنمودها و اطلاعات پرمغز و مفید برای کسانیست که میخواهند قدم در راه پر پیچ و خم نویسنده شدن بگذارند.
ابراهیمی در این کتاب با دقت و ریزبینی به جزئیاتی از قبیل داشتن حس عاطفه به کودکان گرفته تا لزوم طبیعت گردی، خلوت گزینی و جماعت گرایی اشاره کرده و به لزوم وجود آنها در شخص برای نویسنده تاثیرگذار شدن تاکید می کند. ارادت ابراهیمی به برخی نویسندگان مانند داستایوسکی، یاشار کمال، کامو و ... در جای جای کتاب به چشم می خورد و از جملات و یا آثار آنها در تایید سخنان خود و یا برای ذکر مثال بهره فراوان برده اما در مقابل در مواردی نیز از برخی نویسندگان همچون صادق هدایت زبان به شکوه گشوده و نوشته است: « من درباره صادق هدایت سخن نمی گویم. با معیارهای ما، و با توجه به ویژگی های آثار بزرگ داستانی جهان، هدایت، نویسنده به معنی واقعی کلمه نبوده است. بلکه بیماری بوده که تحت تاثیر روان پریشی و افسردگی، چیزهایی هم -خوب یا بد- می نوشته...»
در پایان پیشنهاد می کنم اگر علاقه ای به نویسنده شدن دارید و میخواهید کتابی متفاوت در این زمینه بخوانید مطالعه لوازم نویسندگی را از دست ندهید. برای مشاهده بریده هایی از کتاب ادامه متن را بخوانید.
هیچ داستان نویسی انگیزه ها را خام مصرف نمی کند. تبدیل انگیزه به موضوع، یکی از اساسی ترین و خطرناک ترین مراحل کار نویسنده است. به مجرد اینکه انگیزه یی را دریافت می کنند یا بر اثر حادثه یا برخوردی برانگیخته می شوند، می خواهند که آن انگیزه یا حادثه یا برخورد را عینا به مخاطب منتقل کنند و این عمل را واقع گرایی کامل یا صداقت تصور می کنند، و به همین دلیل نیز، حتی در بهترین صورت و بهترین تلاقی با انگیزه، کاری گذرا و از یادرفتنی پدید می آورند.
« چرایی نوشتن» و « درک ضرورت نوشتن»؛ این مساله یی ست که هر نویسنده در تمام طول حیات نویسندگی خود، از آغاز تا انجام، پیوسته در حال پاسخ گفتن بیصدا به آن است: چرا می نویسم؟ چرا به جای نوشتن وظیفه ی دیگری را بر عهده نمی گیرم؟ چرا این مطلب را می نویسم؟ چرا چیز دیگری نمی نویسم؟ آیا این واقعا خوبترین و موثرترین چیزی ست که می توانم بنویس
نویسنده نباید بگذارد که تصویرهای او فرسوده و مستعمل شوند. او اگر به دلائلی، در صد کتاب خود، صد بار توصیف پرواز پرندگان را می دهد، باید که حتی دو توصیف او به هم شباهت نداشته باشد، و دو توصیف او به توصیفاتی که دیگران از پرواز پرندگان کرده اند، شباهت نداشته باشد.
نویسنده، بلاتکلیفی و درماندگی فکری خود را به نمایش نمی گذارد تا، مثلا، به مخاطبان ساده دل و مشتاق خود بگوید: «من هم مانند شما هستم و همان سوال های مقدماتی فلسفی که برای شما مطرح است، برای من هم هست». مخاطب اگر فلسفه ی خالص بخواهد... به کتاب های مفید و آموزنده ی «مقدمات فلسفه» مراجعه خواهد کرد، نه فی المثل به داستان شورانگیز پیرمرد و دریا.
نویسنده لوازم را فراهم می آورد، نه لوازم، نویسنده را، پدید.
نویسنده، شرایط را می سازد، نه شرایط نویسنده را.
شرایط، به وجودآوردنی ست، نه به وجود آمدنی.
باد، شرایط نامناسب را با خود نمی برد. غلبه باید کرد.
آستوریاس می گوید: فکر می کنم نوشتن من بیشتر سمعی ست تا بصری. از این رو، وقتی که یک بند یا یک صفحه یا قطعه یی از مکالمه یی را نوشتم، آن را بلند میخوانم تا خوش آهنگی آن را تشخیص بدهم، و اگر خوش آهنگ نباشد، آنقدر آن را تصحیح می کنم تا به حد خوش آهنگی برسد. آقای رئیس جمهور را بارها و بارها خواندم و تصحیح کردم، به طوری که سراسر فصل های آن را از بر شده بودم.
بورخس برای نویسندگان جوان، تنها یک پند دارد: به اثر بیندیشیند نه به انتشار اثر. در چاپ کردن شتاب نکنند و خواننده را از یاد نبرند. اگر دست اندرکار داستان نویسی هستند، درصدد بیان چیزی که صادقانه از عهده ی تخیلش برنمی آیند، نباشند.
آستوریاس می گوید: داستان نویس باید برده ی داستان خود بشود؛ نوعی نظم اداری ذهنی. تو باید هر روز، و در ساعت معین، حداقل دو ساعت پشت میز کارت بنشینی؛ حتی اگر چیزی برای نوشتن نداشته باشی؛ چرا که تنها یک غفلت به قیمت از نو آغاز کردن آهنگ خلاقیت تمام می شود.
ریچارد رایت ضمن اعتقاد راسخ به کتابخوانی، به نکته اساسی دیگری که مورد توجه ماست، اشاره کرده است. او می گوید: «آنها که همیشه مطالعه می کنند، هرگز نمی توانند واقعا چیزی بیاموزند». کمبود مطالعه، ماننده «یکسره به مطالعه ی کتاب پرداختن و از تجربه، مشاهده و مشارکت بریدن»، زیان های جبران ناپذیری به برخی از نویسندگان که سایر لوازم را داشته اند وارده آورده است.