امام صادق علیه السلام فرمود: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، بُراق (boragh) را براى رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند، یکى مهار آن را گرفت و دیگرى رکابش را و سومى جامه رسول خدا را در هنگام سوار شدن مرتب کرد، در این موقع براق بناى چموشى گذاشت که جبرئیل او را لطمه اى زد و گفت: آرام باش اى براق، قبل از این پیغمبر، هیچ پیغمبرى سوار تو نشده و بعد از این هم کسى همانند او، سوارت نخواهد شد. آنگاه اضافه فرمود که براق بعد از لطمه آرام شد و او را مقدارى که خیلى زیاد هم نبود بالا برد، در حالى که جبرئیل هم همراهش بود، و آیات الهی را از آسمان و زمین به وى نشان مى داد. رسول خدا خودش فرمود: که در حین رفتن ناگهان یک منادى از سمت راست ندایم داد که هان اى محمد! ولى من پاسخ نگفته و توجهى به او نکردم. منادى دیگر از طرف چپ ندایم داد که هان اى محمد! به او نیز پاسخ نگفته و توجهى ننمودم، زنى با دست و ساعد برهنه و غرق در زیورهاى دنیوى به استقبالم آمد و گفت اى محمد به من نگاه کن تا با تو سخن گویم به او نیز توجهى نکردم و همچنان پیش مى رفتم. ناگهان آوازى شنیدم و از شنیدنش ناراحت شدم، از آن نیز گذشتم، این جا بود که جبرائیل مرا پایین آورد و گفت اى محمد، نماز بخوان من مشغول نماز شدم سپس گفت هیچ مى دانى کجا است که نماز مى خوانى؟ گفتم: نه، گفت: طور سینا است، همان جا است که خداوند با موسى تکلم کرد، تکلمى مخصوص. آن گاه سوار شدم، خدا مى داند که چقدر رفتیم که به من گفت پیاده شو و نماز بگزار. من پایین آمده نماز گزاردم، گفت: هیچ مى دانى کجا نماز خواندى؟ گفتم نه، گفت این بیت اللحم بود، و بیت اللحم ناحیه ایست از زمین بیت المقدس که عیسى بن مریم در آن جا متولد شد. آنگاه سوار شده به راه افتادیم تا به بیت المقدس رسیدیم، پس براق را به حلقه اى که قبلا انبیاء مَرکب خود را به آن مى بستند بسته وارد شدم در حالى که جبرئیل همراه و در کنارم بود، در آن جا به ابراهیم خلیل و موسى و عیسى در میان عده اى از انبیاء که خدا مى داند چقدر بودند برخورد نمودم که همگى به خاطر من اجتماع کرده بودند و مهیاى نماز بودند و من شکى نداشتم در این که به زودى جبرئیل جلو مى ایستد و بر همه ما امامت مى کند ولى وقتى صف نماز مرتب شد جبرئیل بازوى مرا گرفت و جلو برد و بر آنان امامت نمودم و البته غرور و عجبى نیست.
آنگاه خازنى نزدم آمد در حالى که سه ظرف همراه داشت: یکى شیر و دیگرى آب و سومى شراب و شنیدم که مى گفت اگر آب را بگیرد هم خودش و هم امتش غرق مى شوند و اگر شراب را بگیرد هم خودش و هم امتش گمراه مى گردند و اگر شیر را بگیرد خود هدایت شده و امتش نیز هدایت مى شوند. آنگاه رسول خدا فرمود: من شیر را گرفتم و از آن آشامیدم، جبرئیل گفت: هدایت شدى و امتت نیز هدایت شدند. آن گاه از من پرسید: در مسیرت چه دیدى؟ گفتم: صداى هاتفى را شنیدم که از طرف راستم مرا صدا زد. پرسید: آیا تو هم جوابش را دادى؟ گفتم: نه و هیچ توجهى به آن نکردم. گفت: او مبلّغ یهود بود. اگر پاسخش گفته بودى امتت بعد از خودت به یهودى گرى مى گرائیدند. سپس پرسید: دیگر چه دیدى؟ گفتم: هاتفى از طرف چپم صدایم زد، پرسید: آیا تو هم جوابش گفتى؟ گفتم: نه و توجهى هم نکردم، گفت: او داعى مسیحیت بود اگر جوابش مى دادى امتت بعد از تو مسیحى مى شدند. آنگاه پرسید: چه کسى در روبرویت ظاهر شد؟ گفتم: زنى دیدم با بازوانى برهنه که همه زیورهاى دنیوى بر او بود به من گفت: اى محمد به سوى من بنگر، تا با تو سخن گویم، جبرئیل پرسید: آیا تو هم با او سخن گفتى؟ گفتم: نه سخن گفتم و نه توجهى به او کردم. گفت: او دنیا بود اگر با او هم کلام مى شدى امتت دنیا را بر آخرت ترجیح مى دادند. آنگاه آوازى هول انگیز شنیدم که مرا به وحشت انداخت. جبرئیل گفت: اى محمد مى شنوى؟ گفتم: آرى، گفت این سنگى است که من هفتاد سال قبل، از لب جهنم به داخل آن پرتاب کرده ام الآن در قعر جهنم جاى گرفت و این صدا از آن بود، اصحاب مى گویند: به همین جهت رسول خدا صلی الله علیه و آله تا زنده بود خنده نکرد...
بقیه این حدیث زیبا و اثرگذار را در سایت دانشنامه اسلامی بخوانید. اما بهره ای که می خواهیم از این حدیث ببریم چیه؟
علمای بنی اسرائیل (یهود) معتقدن خداوند بعد از آفرینش، در گوشه ای نشسته و کار را به خلق و اسباب و ابزار سپرده. -1- به همین دلیل، یهود به شدت از ابزار و امکانات دنیوی استفاده میکنن و اندوختن طلا رو به عنوان ابزار قدرت، با جدیت و نظم سازمانی دنبال میکنن. هنوز هم دارن نقشه هاشون رو برای داشتن عمر هزارساله پیگیری میکنن. یهود در طول تاریخ، خیلی آبروریزی کرد (حرص و طمع، خیانت و بدعهدی، ربایِ بی رحم...) و همچنان دارن ادامه میدن.
بعد از اونها و در تقابل با این اندیشه شون، مسیحیان دنیاگریز شدن. چون معتقد شدن که پرداختن به دنیا، ما رو مثل یهود بدبخت و بی آبرو میکنه. حتما میدونید دیگه، خودشون رو در کلیسا و اطرافش زندانی کردن. نه سیاست و مبارزه ای، نه شغلی، نه جمع آوری ثروتی و نه ازدواجی. طبیعتا معتقدین اولیه خیلی سریع از دور خارج شدن. این رهبانیت متعلق به دینشون نبود -2-، اما چون نتونستن زهد رو درست درک کنن، مسیر رو اشتباهی رفتن. پس از مدتی مدید، مسیحیان راه دیگه ای رو پیدا کردن که از اولی بهتر بود، از سبک زندگی مسلمین نشات گرفت اما به دیدگاه یهود، نزدیک شد: پروتستانتیسم!
حالا نوبت به مسلمانان رسید؛ با کوله باری از تجربه پیشینیان اومدن وسط میدون.
اما پیامبر اسلام چطور اعتدال بین اون دو دیدگاه رو نشون داد؟ جواب: با توحید.
توحید در معنی اصلیش این نیست که "یک خدا وجود داره و اون الله هست". این یک معنیِ آبکی از توحیده. بلکه توحید یعنی "یک من بیشتر نیست و اون الله هست. یک وجود بیشتر نیست، یک موثر بیشتر نیست و اون خداونده"
به عبارت دیگه؛
اصلاً دومی در عالَم نیست... "که یکی هست و هیچ نیست جز او - وحده لا اله الّا هو"
با این نگاه، یک موحد به پول دست می زند و مثل مسیحیان آلوده نمی شود، چون آنرا از خدا می بیند. و مثل یهیودیان به آن نمی چسبد چون این را تنها جلوه کوچکی از خدا می داند نه همه خدا. ازدواج می کند چون زن را جلوه زیبا و مهربانِ خدا می بیند، ولی تنها جلوه ای کوچک پس زن را به جای خدا قبله خود نمی کند. برای دفاع از خود سلاح می سازد چون میداند سلاح، جلوه خداست ولی جلوه کوچکی از خداست، پس به سلاح توکل نمی کند. در طبیعت می گردد زیرا خرمی خدا را در آن می بیند اما میداند طبیعت جلوه ای کوچک است پس اعتیاد به آن ندارد. نزد پزشک می رود، آمپول می سازد و می زند، پول قرض می کند، سوار ماشین می شود و ...
متاسفانه هرچه از صدر اسلام گذشت، مسلمین به نگاههای کهنه یهودیان و مسیحیان متمایل شدن: دراویش و صوفیان، علمای منزوی شیعه، غربگرایان، اشاعره و معتزله در مساله عقل و فعل، مال داران و دنیا پرستان... با انقلاب اسلامی ایران به رهبری یکی از موحدین، این ورق برگشت. هرچند گروههایی در همه کشورها منجمله کشور خودمان، دارن به شدت تلاش میکنن که نگذارن نگاه توحیدی بر رفتار جوامع اسلامی مسلط بشه و سردرگم بمونیم.
منابع
-1- و یهود گفتند دست خدا بسته است... مائده 64
-2- و رهبانیتی که ابداع کردند، ما بر ایشان ننوشته بودیم... حدید 27
-3- هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن. اوست ابتدا و انتها و پیدا و پنهان... حدید 3
-4- قل هو الله احد. او، الله، یگانه ایست که دوم برایش قابل تصور نیست، نه اینکه دوم ندارد... توحید1