سلام. این مقاله کوتاه رو به این دلیل نوشتم که اولا اصلیترین تفاوتِ بین جمهوری و دموکراسی رو بدونیم و طبعا بفهمیم جمهوری بهتره یا دموکراسی. و ثانیا کمک میکنه درباره نکتهای راهبردی و عمیق بیشتر فکر کنیم؛ نکتهای که مجبورمون میکنه درون جمهوری اسلامی، حوصلهمون رو زیاد کنیم و با هم مهربونتر باشیم!!!
بخش۱. جمهوری بهتره یا دموکراسی؟
درباره تفاوتِ حکومتهای جمهوری و دموکراسی و ریشه کلماتش، مقالات مختلفی نوشته شده که مجددا اونها رو بازگو نمیکنم. اصلی ترین تفاوتِ این دو نوع حکومت، وجود "اصول ثابت" در جمهوری هست در حالیکه حکومت دموکراتیک، بیشتر برمبنای رای اکثریت بنا شده، یعنی قانون اون چیزیه که اکثریت میگن. متفکران علوم سیاسی معتقدن این تفاوت باعث میشه در جمهوری، "حقوق اقلیت" بیشتر حفظ بشه.
خلاصه و خودمونیش اینه که در دموکراسی؛ حرف، حرفِ اکثریته و اقلیت تقریبا محکوم به سکوت و صبرن. در حالیکه در جمهوری، اکثریت نمیتونن هر حرفی بزنن و هرچیزی رو بخوان
از این جهته که اندیشمندان سیاسی، جمهوری رو حکومتی فضیلتگراتر میدونن.
۲. خلط مبحث یا قاطی کردن موضوعات
در تعریفِ این دو نوع حکومت، ۲ تا خلط مبحث دیدم که بنظرم اومد برای روشنتر شدن موضوع، باید بهش دقت کنیم:
میگن 'اقتصاد بازار آزاد' از لوازم دموکراسیه، چیزی که با تعریف اولیه و کلمهشناسیِ این دو مفهوم، تضاد داره. اگه مردم (چه در دموکراسی و چه در جمهوری) مصمّم باشن که 'اقتصاد مقاومتی' داشته باشن و 'خودکفایی در تولید' یا گمرک مقتدر رو دنبال کنن، آیا کسی حق داره بهشون اعتراض کنه که شما دیگه مستبدّ شُدید!!؟
میگن از اقتضائاتِ دموکراسی، منفعتگرایی و تسخیرِ عالَمه (اعم از انسانها و سایر موجودات). که این هم با تعریف اولیه و مفهوم کلمه، مغایرت داره. [دموکراسی؛ حکومت مردم، بر مردم و برای مردم]
۳. نکتهای راهبردی برای زندگی در جمهوری اسلامی
اما اون نکته جالب و عمیقی که در ابتدای بحث، وعدهش رو دادم، اینه که عالِمان سیاست میگن: "جمهوری یعنی بحثها و بنبستهای بیانتها". و این حرف رو به این خاطر میزنن که اکثریت نمیتونه اقلیت رو تحت فشارِ خودش بذاره. پس مجبوره که باهاش بحث کنه و یه جاهایی کوتاه بیاد. بنابراین:
خیلی از راهها شاید در دموکراسی، مسیر باشه اما در جمهوری، بنبسته. پس سعی کن خیلی چیزها رو از دیگرون بیاموزی اما هیچوقت جمهوریِ خودتو با دموکراسیِ اونها مقایسه نکن.
وقتی گفتی جمهوری (اسلامی) میخوام، مجبوری گفتگوی دائمی داشته باشی. در جمهوری برای رفتن به یک مسیر، باید تلاش کنی که تا حدّ ممکن، همه رو راضی و همنظر کنی.
در جمهوری مجبوری سعه صدر داشته باشی، مجبوری برای رسیدن به اهداف بزرگ، اهداف کوچک و شخصیت رو کنار بذاری (تا افراد بیشتری دوستت داشته باشن و نظرت رو بپذیرن)
در جمهوری دیرتر به هدفت میرسی (چون همیشه اقلیتی هستن که مخالفت میکنن) اما وقتی رسیدی، میبینی که به نقطه بهتر و انسانیتری رسیدی. پس صبر و حوصلهت رو از دست نده.
ساکنان یک جمهوری مجبورن ژرفاندیشتر باشن چون برای انتخابِ مسیرها، باید به قانون اساسیشون توجه کنن، باید به سلائقِ همدیگه توجه کنن، باید یاد بگیرن که برای پیاده کردنِ افکارشون، بازاریابهای قویتری باشن.
پیشینیان و موسسانِ اولیهی این جمهوری، خصوصیات بالا رو دارا بودن، هرچند که از همون ابتدا، جریانات دیکتاتور نمیخواستن و نمیذاشتن (غربگراهایِ مقلّد میکشیدن به سمت دموکراسی و از اونجا به سمت دیکتاتوریِ رضاخانی. اصولگراهایِ خاماندیش میکشیدن به سمت افکارِ غیرکاربردی خودشون. و شرقدوستانِ تندخو به سمت تکرار تاریخ). بنظرم ما باید به مسیر اون پایهگذارانِ نیکسیرت برگردیم، و هشدار! و زنهار! در زمینِ این گروه های دیکتاتور بازی نکنیم.
مبارک باشه بر شما این جمهوری.
پاورقی
شاید دوست داشته باشین این مطلب مرتبط رو هم بخونید: