شهر توحید
شهر توحید
خواندن ۸ دقیقه·۴ سال پیش

طلب توبه، آسان تر از قبل

داداشا و خواهرای عزیزم از هرجا به این مطلب رسیدین، خوش اومدین

این مقاله برای اوناییه که مثل من از دست خودشون خسته شدن و دوست دارن راهی پیدا کنن که به آغوش خدا بر گردن و برای همیشه در گرمی و آرامش اونجا بمونن. از همین ابتدا این مژده رو بدم که جدیداً راه میانبری پیدا کردم که خدا خودش گفته این راه رو دوست داره و به کسانی که از این راه توبه میکنن، مثل بقیه سخت نمیگیره: "فراموش کردن من" -1-


پدر ما حضرت آدم علیه السلام وقتی آفریده شد و با همسرش یعنی مادرمون حوا وارد بهشت شد اراده ای جز خواست خداوند نداشت و داشت از اونهمه نعمت بهشتی لذت کامل رو می برد تا اینکه سر و کله نحس ابلیس پیدا شد. ابلیس چیزی گفت که نسبت به خدا در دلشون شک انداخت و باعث شد از مهربانی خدا فاصله بگیرن و راه دیگه ای رو در پیش بگیرن. نتیجه این شد که از درخت ممنوعه خوردن، اول لباس هاشون از تنشون در آمد و بعد آبروشون رفت و بعدش هم از بهشت اخراج شدن. درباره این داستان، مفصل صحبت کردم
سائورون، ارباب تاریکی و سازنده حلقه‌ها، ۱۹ تا حلقه درست کرد و در اختیار بزرگان و سرکرده‌های تمام سرزمینهای آزاد قرار داد و به این وسیله آنها رو تحت سلطه خودش درآورد و آزادی و سربلندی اونها رو از بین برد. یکی از عبرت آموز ترین قسمت های داستان، سرگذشت اسمیگل هست، همون اِلفی که از یک موجود زیبا و با شخصیت تبدیل شده بود به یک موجود کریه و چندش آور، فقط به خاطر پذیرفتن حلقه. در قسمت تحلیل فیلم درباره این داستان بیشتر صحبت کردیم. وجه تشابه این دو داستان چیه؟

اگر خوب دقت کنید می بینید در زندگی های خودمون هم مشابهش اتفاق افتاده. اون وقتا، هم زندگی روی خوش تری به ما نشون میداد، هم با خدا رفیق تر بودیم. دعا که می کردیم خیلی طولی نمی کشید که برآورده می‌شد. بهترین مثالش دوران کودکی برای اکثر ماهاست.

دارید مقاله طلب توبه، آسان تر از قبل رو می خونید. قبل از این که درباره این داستان های مشابه با هم صحبت کنیم به یاد خودمون بیاریم که خداوند خیلی جاها گفته و نوشته که "بنده من! تو با من باش تا من هم برای تو باشم" -2- "دوست من باش تا همه چیزم رو برای تو بیارم" -3- "راه دیگه ای نرو که به دردسر میفتی" -4-

اینو همیشه به یاد داشته باشیم که بدترین گناه ما اینه: یکدل و یگانه نشدن با خدا

آیا همیشه این طور نبوده که ما دنبال به دست آوردن چیزها بوده‌ایم ولی بهشون نرسیدیم؟ یا رسیدیم ولی دیگه دیر شده بوده؟ یا رسیدیم ولی اونطور که تصور می کردیم نبود؟ و یا رسیدیم و زود از دستش دادیم؟ کسی هم نبوده و نیست که بر سر ما داد بزنه: "بدبخت! خب اگه باخدا قهر نمی‌کردی و بهش بدبین نمی شدی همه اینها رو داشتی و لذتش رو می‌بردی، تو که یک موجودِ جدا نیستی. تو درون خدا هستی، تو سوارِ ماشین خدا هستی، همه چیزهای خوب رو که تو دوست داری بهشون برسی، خدا بیشتر دوست داره که بهت بده. اصلا اونها رو فقط برای تو آفریده"

به عبارت دیگه ما دنبال چیزیم، نه دنبال همه چیز. خدا دنبال اینه که خودش رو به اضافه همه چیز به آسونی به ما بده ولی ما دنبال این بودیم که یک چیزی رو بدست بیاریم و به سختی میفتیم. اسم این کار خودمون رو هم میذاریم سخت‌کوشی! درباره تلاش بعدا بیشتر صحبت می کنیم. بیاید از این به بعد بجای ضرب المثل "نابرده رنج، گنج میسر نمیشود" بگیم "نابرده یگانگی، گنج میسر نمی شود"

حالا که دوست داریم برگردیم، باید چه کار کنیم؟ چه کار کنیم که خدا با آغوش و روی باز بپذیردمون؟ و دوباره گناه‌هامون تکرار نشه؟ معنی درستِ توبه و استغفار چیه؟

وقتی میگیم "استغفرالله ربی و اتوب الیه" معنیش اینه: از خداوند، مربی ام، می خوام منو بپوشونه و به سویش برمیگردم

جالب نیست؟ تا حالا فکر می‌کردیم استغفار یعنی گناهم رو ببخش اما اینجا میگه من رو بپوشون! چون من همیشه بد بودم و بدی‌هام تمومی نداره. همیشه بوگندو بودم و خواهم بود. پس پوشوندن، بهترین راهه. خودم رو و همه رو اذیت کردم. دیگران هم کمابیش همینطور، هم خودشون رو و هم بقیه رو اذیت کردن. اصلاً این بدیِ همیشگی، خاصیت هر کسی هست که خودش رو مستقل از خدا میدونه. بذارید این حالت رو اینجوری اسم گذاری کنیم: "احساس منِ مستقل" یا به طور خلاصه "من داشتن" و "من شدن"

اسمیگل دوست داشت من (= حلقه) داشته باشه و به خاطر همین علاقه، این قدر زشت و بد رفتار شده بود و آخرش هم در آتش از بین رفت. فرودو هم بدش نمیومد 'من' داشته باشه.

حضرت آدم علیه السلام اولین تجربه تاریخی بود البته، اما اشتباهش این بود که چند لحظه فکر کرد شاید با 'من داشتن' و مسیر 'خود' رو رفتن، بهتر به آرزوش برسه و خب شنیده ایم که چه بلاهایی به سرش اومد. میگن مدتها (40 سال) طول کشید تا تونست متوجه اشتباهش بشه -5- ، اونهم با یاد کردن از 'افراد بی من' -6-

دوستان عزیزم! دو نکته برجسته بالا رو خیلی جدی بگیرید. سرآمد گناهان ما علاقه به 'داشتن من' و 'من شدنه'. نشنیدین که خدا گفته "من هر گناهی کمتر از شرک رو میبخشم ولی شرک رو نه"؟ -7-

شرک یعنی یدونه 'من' بذاری کنار منِ خدا. نه بخاطر اینکه خدا مغروره و بدش میاد. اصلاً! خدا برتر از اونه. ولی اگر قرار باشه حامد، من بذاره کنار خدا، آبتین، من بذاره کنار خدا، مریم، من بذاره کنار خدا، همشون با هم درگیر میشن و دنیا رو خراب می کنن و خودشون رو محروم می‌کنن. زندگی 'بدون من' مثالش اینه که همه بتونن در یک باغ میوه چند صد هکتاری از انواع درخت ها میوه بچینن و زیر سایه هرکدوم خواستن بشینن. اما زندگی 'با من' یعنی هر کسی یک تکه از اون باغ رو برداره، زود دورش حصار بکشه و طبعاً دائم درگیر حفاظت از حصارها باشه که دیگری بهش حمله نکنه. مهمتر از اون اینه که خودشو زندانی کرده.

بیاید همین شب جمعه که میاد مثل کیسه زباله ای که میذاریم درب منزل، 'من' رو بندازیم دور. هر وقت هم دوباره خواست برگرده، خاطرات دوران 'من داشتن' و بدبختی هایی که کشیدیم رو به یاد بیاریم. استغفار درست اینه: خدایا 'من' بَده، 'من'، منشاء تمام دردهای جسمیم هست، 'من'، منشاء تمام مشکلات روحیم هست، 'من'، منشاء تمام تنگناهای اقتصادیمون هست. بپوشونش، نمیخوامش. همین که فقط تو باشی، برای همه ما بسه، عالیه! تو از پسِ تمام خواسته‌های همه ما بر می‌آیی و خیلی بیشتر از تصور ما هم در گنجینه هات داری.

استغفار یعنی خدایا عیبهام رو بپوشون، نذار پیدا بشه. ضعف هام رو پوشش بده، اگه کاری رو نمی تونم انجام بدم، تو یادم بده یا تو انجامش بده. برای مثال اگه درسهات رو درست متوجه نمیشی بگو استغفرالله، اگه عُرضه کاری رو نداری بگو استغفرالله، اگه هدف خوبی داری ولی بهش نمی رسی، بگو استغفرالله، ...

ذکر های فراوانی هستن که همشون دارن 'یگانگی من' رو به ما یادآوری و تلقین می‌کنن. در مقالات دیگر، دنبالشون می‌کنیم.


دو کلمه هم وزن داریم که کاملاً متضاد هستند: غفران و کفران. غفران یعنی پوشاندن چیز بد، و صفت بزرگانه. کفران یعنی پوشاندن چیز خوب و رفتار موجودات پَسته.

آدم علیه السلام از خدا غفران می خواست. گفت پروردگارا بر خودمان ستم کردیم و اگر ما رو نپوشانی و بر ما مهربانی نکنی، حتما حتما از زیانکاران می شویم (من بدم تو خوبی) -8-. اما ابلیس بعد از رانده شدن از درگاه خداوند، کفران می کرد. می گفت پروردگارا چون تو گمراهم کردی من هم آدم ها رو گمراه می کنم (من خوبم تو بدی) -9-

این بحث رو با یک نکته جذاب دیگه تموم می کنم. اونایی که تا اینجای بحثمون رو کامل متوجه شدن، این نکته براشون خیلی مفیده. بقیه دوستان هم دوباره بخونن و به بحث فکر کنن. الان که دارم این مطلبو مینویسم چهار سال هست که با این تفکر آشنا شدم: "تفکر توحیدِ من، یگانگی ما، تو خودمی" و ساعت‌های زیادی از روزها رو بهش فکر کردم. گرچه این موضوع که ما باهم و با خدا یگانه ایم، خیلی بدیهه، اما در عمل و در حوزه‌های مختلف زندگی مون، هیچ وقت بیان نشده، بهش فکر نشده و امتحانش نکردیم. اما نکته جذاب اینه: میل به گناه هم با همین فکر "من در کار نیست، هر چه هست اوست" از بین میره.

اگر میل پیدا کردی که نگاه کنی به کسی که نباید بهش نگاه کنی، بگو خدایا اون زیبایی هایی که تصور میشه، همش از توئه. غیر در کار نیست، زیبارویی جز تو نیست، فقط تو خوشگلی. همه خوشگلی ها از تو هست، همه جذابیت ها مال تو هست. فقط چند بار عبارت هایی مثل این رو بین خودت و خدا زمزمه کن و تمام...!

برای اینکه خسته نشید شما رو با افکارتون رها می کنم. مقاله بزرگترین جرم شناخته نشده رو بعدا بخونید. این بحث رو کامل تر میکنه. دوست دارم نظراتتون رو بشنوم حتی اگر با صحبتام مخالف باشید. منابع بحث رو در بخش نظرات پایین آوردم. انشاالله همدیگر رو در جهانی 'بدون‌من' زیارت کنیم. خدایا دوستانم رو از هر جهت بهتر از من کن تا باعث رشدم بشن




منابع

1 کلمة لا اله الا الله حِصنی فَمن دَخل حِصنی اَمِنَ مِن عذابی = این گفته که جز الله، من در کار نیست، دژ من است، پس هرکس وارد دژ من شود، از عذابم در امان است

2 من کان للّه کان الله له = هرکس مال خدا باشد، خدا مال اوست

3 یابن آدم خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی = ای فرزند آدم، چیزها را برای تو آفریدم و تو را برای خودم

4 من اعرض عن ذکری، فانّ له معیشه ضنکاً = هرکس از من روی بگرداند، پس زندگیش تنگ می شود

5 داستان توبه آدم ع

6 ان الکلمات التی تلقاها آدم من ربه اللهم بحق محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین الا تبت علیه فتاب الله علیه = گفت خداوندا بحق محمد و ... پس خدا به سمت او برگشت

7 نساء 48 و 49

8 اعراف 23

9 اعراف 16

توبهبازگشتخداونداستغفار
عاشقِ تفکرِ "توحید من، یگانگی ما، تو خودمی"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید