سلام به همه، چه اونهایی که با لبخند وارد شدن و چه عزیزانی که با عصبانیت. عرض ارادت. خیلی طولش نمیدم. مساله اینه که هیچوقت از پس آخوندها برنمیاید، البته طبیعتا منظورم آخوندهای باتقوا و عالمان دلسوز هست. و بعد از اونها مؤمنین راستگو. اما عنکبوتهایی که دارن در پناه این خوبها، با ظاهر دینی، تار میتنن رو خارج میکنم. اما چرا هیچوقت از پس آخوندها برنمیاید
سخنی داریم با این الفاظ فرخنده: "الاِسلام یَعلو و لا یُعْلا عليه" یعنی اسلام برتری مییابد ولی بر آن برتری نمییابند
و جملهای داریم از کتاب آسمانی با این کلمات درخشنده: "لَن یَجْعلَ اللهُ لِلکافِرینَ علَی المؤمنینَ سَبیلا" یعنی تا ابد، خداوند راه شکست مؤمنان رو برای کافران بسته
پس کسی زور بیخود نزنه ??????
میگی: خب، گیرم که اسلام اونطوری باشه، چه ربطی داره به آخوندها؟
میگم: همونقدر که علم پزشکی رو بدون پزشکان میشه تصور کرد، دین رو هم بدون عالمان دینی میشه به ذهن آورد. نه فدات شم، هر دانشی، با دانشمندانش معنی پیدا میکنه. (البته من آخوند نیستم ولی آخوندهای نوع اول رو دوست دارم ?)
میگی: چندین ده بار در طول تاریخ اسلام، مؤمنان شکست خوردن، این گفتهها مثال نقض داره.
میگم: در تمام اون موارد، مؤمنین از ایمان تهی شده بودن: مسلمونهایی که به داناترین و پرهیزکارترین فرد در بین خودشون حسودی کردن! مسلمونهایی که مستِ شراب بودن! مسلمونهایی که درگیر غنایم شدن! مسلمونهایی که دچار تفرقه شدن! و...
با گفتنِ این نکته ☝️، به مخالفان تقلب رسوندم و به دوستان هشدار دادم
میگه: ما هم با همین روش کار رو دنبال میکنیم
میگم: سنت الهی این اجازه رو نمیده. مگه ممکنه جمع بزرگی از شهیدان و عالمان، حکومتی رو با خونشون از خدا بخوان و خدا ترتیب اثر نده و کار رو به دست مخالف بسپاره؟
میگه: اینها تعدادشون کمه. حمله کنید
میگم: نشنیدی که قرآن گفته: "اِن یَکُن مِنکُم عِشرونَ صابرون، یَغلِبوا مِائتَین" یعنی اگه ۲۰ تا مؤمن صابر باشید، قدرتتون به اندازه ۲۰۰تا از اونهاست. تازه، علاقمندان به جمهوری اسلامی در خارج از کشور رو هم نباید دست کم بگیره
میگه: در جریان جنبش زن زندگی آزادی دیدید، چقدر پیشروی کردیم؟ هنوز هم ادامه داره.
میگم: داره کَلکَل (مشاجره) میکنه. دوست ندارم باهاش ادامه بدم. اما آیا گمان نمیکنه که جمهوری میخواست تا حد ممکن از ریزش و پراکَنش جلوگیری کنه؟ و الآن هم نمیخواد بیحجابی، عامل تفرقه و درگیری باشه.
من و تو از دغلبازی و ستمگریهای آخوندها و مؤمنین نوع دوم عصبانی هستیم، که قرآن بهشون میگه منافقان. اصل منافق، اینها هستن نه گروهکهای خارج از نظام. چرا برای مبارزه با این ناپاکان، خودت رو از دین خارج میکنی؟ و خودت رو ناپاک میکنی؟ مثل اینه که یه آدم بددهن شروع میکنه به فحاشی و برای اینکه کم نیاری، دنبال فحشهای آبدارتر میگردی!!
آیا زمان اون نرسیده که عاقلانهتر و عمیقتر فکر کنیم، و سطحی نباشیم؟ آیا وقتش نرسیده که بجای کمپینهای بیمحتوا، به کارزارهای منافقبرانداز فکر کنیم؟ در اونصورت من و تو در کنار هم خواهیم بود، نه مقابلِ هم.
واقعیت اینه که من و تو همدرد و هممشکلیم، اما من وقتی میبینم آگاهانه یا بدون آگاهی، داری با ظاهر و باطن دین میجنگی، مجبور میشم محافظهکار بشم تا از تخریب کل دین جلوگیری کنم (نصفش رو زمانی که هنوز ما کودک بودیم، اون منافقها تخریب کردن)
اون با قدرت القا میکنه که سقف آسمان کوتاهه و دریا هم دروغه. تو در حالیکه حرفشو باور کردی، بر سر تصاحب سلولهای زندان دعوا میکنی!!