صفحات زیادی تحت عنوان حقایق سریال فرندز در اینترنت و شبکههای اجتماعی وجود دارد ولی یکی از مهمترین حقایق سریال دوستان یا همان فرندز این است که فرندز ده سال پس از اتمام مجدداً پرطرفدار شد. تا جایی که با سریالهای پرطرفدار در حال پخش مانند آناتومی گری و office رقابت میکرد.
اگر درست به خاطر ندارید موج سریالهای روز جهان را دیدن در ایران همیشه وجود نداشته است. آغاز این موج را در ایران برخی به سریال فرار از زندان و برخی دیگر به سریال lost نسبت میدهند. این دو سریال و البته شبکههای ماهوارهای که به پخش جستهوگریخته سریالهای جهانی میپرداختند دنیای ما را با تماشای این سریالها پیوند داد. سریالهایی مانند 24 یا چگونه با مادرتان آشنا شدم از جمله سریالهایی بودند که با پخش در شبکههای ماهوارهای به طرفداری سریالهای آمریکایی شور و حرارت بخشیدند.
حالا این روزها نهتنها در ایران که در جهان سریال طرفداران مخصوص به خودش را دارد تا جایی که بسیاری این صنعت را بسیار پرسودتر و پرمخاطبتر از فیلمسازی میدانند و بسیاری از فیلمها مانند ارباب حلقهها و یا بچههای بدشانس در حال تبدیل به سریال هستند تا از نو خود را در دل مخاطب جای دهند.
سریال فرندز تا بیست سال پیش در ایران تا حد زیادی شناخته نشد. تا حدی که اگر سریال پاورچین را به خاطر داشته باشید خواهید فهمید که موضوعات مطرحشده در آن سریال ایرانی تا چه اندازه شبیه سریال فرندز است و کسی در آن زمان درباره آن صحبت نکرده بوده است. البته گفتنی است که فیلمنامه پاورچین به خوبی موفق شده تا مسائل و موضوعات سریال فرندز را با شرایط ایرانی و شخصیتهای ساختگی داستان خود تطبیق داده و بههیچعنوان نام کپی را به دوش نکشیده و تنها یک ایرانیزه موفق از سریال فرندز است.
لازم نیست طرفدار سریال دوستان یا فرندز باشید تا نام آن را شنیده باشید. حتی اگر خودتان یکی از معتادان به فرندز و فرندز درمانی! نباشید در میان دوستانتان افرادی بسیاری را دیدهاید که بارها و بارها سریال را مرور کرده و جزءبهجزء آن را از بر اند. بد نیست بدانید که این یک طوفان جهانی است و تمام دلیلش دسترسی ناگهانی ما به سریالهای در حال پخش جهان نیست.
سریال فرندز در سال 1995 برای نخستین بار پخش شد. شخصیتهای فرندز چنان دوستداشتنی بودند که بهسرعت جای خودشان را در قلب مردم باز کردند. علاوه بر شخصیتهای فرندز ، کاراکترهای فرعی نیز موفق شدند تا با این سریال راه موفقیت را برای خود هموار کنند. حالا در سال 2020 همهجا هنوز صحبت از این سریال است. از اینکه چرا قسمت دیدار دوباره این سریال ساخته نمیشود؟ بازیگران هنوز بابت فروش این سریال درامد دارند و سریال به شبکههای مختلفی هنوز هم فروختهشده و به نمایش درمیآید. هر روزه پیج های بسیاری در رابطه با تئوری های سریال فرندز و حقایق سریال فرندز مینویسند و ویدئو میسازند. ولی چرا؟
سریال فرندز در زمان خودش هم طرفداران بسیار زیادی در جهان داشته است. با وجود اینکه نقدهای زیادی از نظر اخلاقی به این سریال وارد کرده اند، بهعنوانمثال چرا همه اعضای گروه سفیدپوستاند یا چرا جویی که از یک ملیت دیگر است باید بهعنوان احمق گروه شناخته شود؟ ولی با وجود همه اینها این سریال در زمان خودش در بسیاری از مسائل خیلی هم روشنفکرتر از جامعه حرکت میکرده است و همین باعث شده تا انسانهای امروز با این سریال حتی از طرفداران قدیمی فرندز بیشتر ارتباط برقرار کنند. ولی دوستداشتنی ماندن این سریال درگذر زمان دلایل بسیار زیادی برای طرفداران سریال فرندز دارد که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد.
شخصیتهای فرندز کمتر با یکدیگر نقطه اشتراک دارند تا جایی که حتی دوست بودن و ماندنشان برای مخاطب میتواند عجیب باشد. فیبی دختری سربههوا و رهاست که عالم مخصوص به خود را دارد با این وجود مونیکا دختری است که همیشه مراقب است هر چیز در بهترین شکل خود انجام شود و یک وسواسی به تمام معناست و در سویی دیگر ریچل نه به اندازه مونیکا وسواس دارد و اهمیت میدهد و نه به اندازه فیبی رهاست.
این مسئله درباره پسران این مجموعه نیز به همین شکل است. راس یک شخصیت آکادمیک است در حالی که جویی سواد چندانی ندارد و سایر شخصیتها نیز تحصیلکرده نیستند و چندلر نیز در بین این دو کاراکتری میانه است. شخصیتهای فرندز به یکدیگر شباهت ندارند ولی به مخاطبین، چرا. بسیار شبیه اند. هرکس بالاخره یک نفر در این سریال را برای هم ذات پنداری پیدا خواهد کرد و به آن علاقمند خواهد شد. طرفداران فرندز اغلب موقعیتهای زندگی خود و همچنین اخلاقیاتشان را مشابه آنها میدانند و همین مسئله به ماندگاری این سریال کمک کرده است.
زندگی خیلی وقتها خیلی سخت است. تیتراژ سریال فرندز هم همین را میگوید. میگوید که در تمامی شرایط سخت زندگی در کنارت خواهم بود. این همان چیزی است که هرکسی در زندگی نیاز دارد. این سریال به آدمها میگوید که همه چیز بالاخره درست میشود. آن دو نفری که باید بالاخره به یکدیگر میرسند. آن شغلی که مناسب توست بالاخره پیدا میشود. بالاخره بچهدار خواهی شد. بالاخره ازدواج خواهی کرد. بالاخره موفق خواهی شد. این سریال درباره تمامی این بالاخرههای شیرین است.
مهم نیست به چه روشی. مثلا شاید بچه ای را به فرزندی قبول کنی تا مادر شوی ولی بالاخره مادر میشوی.
جالب است بدانید که تقریبا هیچ قسمتی از سریال فرندز با ناراحتی و غم تمام نمیشود. حتی پس از جدایی شخصیتهای محبوب و قهرشان، قسمت پایانی سریال فرندز با یک خنده و شوخی و جوک تمام خواهد شد. همیشه چیزی برای خندیدن در این سریال وجود دارد. حتی در بدترین شرایط و این چیزی است که ما در شرایط تلخ زندگی به آن نیاز داریم.
هرچند که عاقبت بازیگران سریال فرندز به آن صورتی که خود سریال پیش رفته، پیش نرفته است و حقایق سریال فرندز کمی متفاوتتر از آن چیزی است که در زندگی واقعی مشاهده میکنیم. بهعنوانمثال بازیگر جویی، ریچل، مونیکا طلاق گرفته اند و ریچل هیچ وقت بچهدار نشده است و چندلر سال ها با اعتیاد دست و پنجه نرم میکرده و آنقدرها هم که در سریال و اخبار به ما نشان میدهند هنوز نزدیک و صمیمی نیستند. البته از طرفی دیگر ریچل مادرخوانده فرندز مونیکاست و فیبی و همسرش یکی از طولانی مدت ترین ازدواجهای هالیوود را دارند و جویی و راس پدر هستند و چندلر هم به افرادی با مشکل اعتیاد برای ترک کمک میکند. متفاوت بودن زندگی واقعی به معنای تلخ بودن آن نیست.
کمی به عقب برگردیم و به زندگی چند سال اخیر خود نگاه کنیم و سؤالاتی بپرسیم. از کی کافه رفتن و معاشرتهای دوستانه چند ساعته در کافه ها رواج پیدا کرد؟ اصلا چه زمانی برای نخستین بار کافه برای ما به یک پاتوق تبدیل شد؟ دوستیها از چه زمانی این چنین نزدیک شد تا حدی که دوست ها چیزی شبیه به خانواده شدند؟ روابط و شکل آنها در طی سال های اخیر در کشور ما بسیار تغییر کرده است. فرهنگ معاشرت ما و چیزهایی که دوست داریم و عادات ما نیز به همین ترتیب متفاوت شده است. برای همین است که ما الان با این سریال احساس نزدیکی بیشتری میکنیم. چون این سریال با عادات و زندگی امروزه ما تطابق بیشتری دارد تا بسیاری از سریالهای جدید. مخصوصا جذابیت این سریال برای نوجوانان کاملا قابل درک است.
طرفداران فرندز چندان خوشحال نخواهند شد ولی یکی دیگر از دلایل ماندگاری سریال فرندز نواقص آن است. کمی بیشتر دقت کنیم. سریال فرندز پر از نقص است. شخصیتپردازی این سریال آنقدرها قوی نیست بهطوریکه مثلا جویی در ابتدای سریال آنقدرها هم خنگ نیست ولی رفتهرفته به یک احمق تبدیل میشود و یا شخصیتها یک ویژگی اخلاقی خیلی بارز را دارند ولی در قسمت بعد به کلی آن ویژگی فراموش میشود. بهعنوانمثال راس بستنی دوست ندارد. ولی او را در چند قسمت سریال با بستنی میتوانید ببینید.
یا عجیبتر اینکه داستان فراموش میشود. مثلا چندلر جوری رفتار میکند که انگار هرگز مونیکای چاق را ندیده و یا ریچل را نخستین بار است که میبیند در حالی که در خاطرات گذشته آنها حضور روشنی دارد. تقریبا تا قبل از فصل 5 هیچ برنامه خاصی برای این سریال وجود نداشته است و هر قسمت بدون نگاه خاصی به قسمتهای قبلی نوشته میشده است ولی کم کم از فصل 5 داستان کلی شکل میگیرد و سریال از شوخیهای هر قسمته رها میشود و شکلی منجسم تر به خود میگیرد.
حالا چه چیزی درباره این مسئله به ماندگاری سریال کمک میکند؟ پاسخ ساده است. داستان نداشتن سریال آن را از ذهن شما محو میکند. شما جزئیات این سریال را پس از یکبار دیدن چندان به خاطر نخواهید آورد چون از یک منطق کلی پیروی نمیکنند و اغلب به صرف خنداندن نوشتهشدهاند و نه چیزی بیشتر. همین باعث میشود که این سریال در چند باره دیدن نیز همچنان برای شما خندهدار باشد. علاوه بر این نواقص در بسیاری از موارد به دوستداشتنیتر شدن سریال و شخصیتها کمک کرده است. فراموش نکنید که نقص داشتن همیشه هم بد نیست.