احتمالا با دیدن این تیتر تصمیم گرفتید وارد صفحه بشید و بدون هدر دادن وقت در بخش کامنتها هرچه فریاد دارید بر سر من بزنید، اگر این کار کمی ناراحتیهای اخیر و حال بد شما رو بهتر میکنه، من با خوشحالی پذیرای ناسزاهای شما هستم. بله، من هم با شما موافقم در سالی که آخرین نفسهای خودش رو میکشه، اتفاقهای سختی رخ داد که شاید بعضی از آنها برای چند سال غصه خوردن کافی باشه. خیلیها داغ عزیز دیدن، من هم دیدم، خیلی از ما چند سال عقب افتادیم و از نظر مالی، احساسی و روانی تحت فشار هستیم، دیدن چهره غمگین مردمم مثل تیری از درون تکهتکهام میکنه، برای همین میخوام از یه زاویه جدید به این اتفاقها نگاه کنم اگر دوست داشتید با نگاههای زیباتون من رو همراهی کنید.
اول برای من این سوال مطرح شده که با تموم شدن ۹۹ و وارد شدن به ۱۴۰۰ چه اتفاقی میافته که بعضیها براش لحظه شماری میکنن و دست به دعا برداشتن که این سال تموم بشه.
آیا با رسیدن لحظه سال نو قراره تمام مشکلات به یکباره تموم بشن و مثل بازیهای رایانهای وارد یک دنیای شگفت انگیز نو بشیم. قطعا نه، شاید تغییر عددها از نظر روانشناسی نوید یه شروع جدید رو به ما بده اما حقیقت رو باید بپذیریم که شرایط ما یک دقیقه پس از تحویل سال قرار نیست تغیر شگرفی بکنه و دنیا قرار نیست زیر و رو بشه، پس بیاید قدر لحظهها رو بدونیم و از شادیهای کوچک زندگی لذت ببریم. خوردن یه استکان چای کنار یه عزیز یا حتی به یاد اون، خودش بهانه خوبی برای لذت بردن است.
من از اینکه میبینم خیلیها کار و زندگی خودشون تعطیل کردن یا دست از تلاش و یادگیری برداشتن تا سال جدید با معجزههاش برسه ناراحت میشم. از همین الان برنامه ریزی کنیم و کارهای خودمون رو شروع کنیم قطعا سریعتر به نتیجه میرسیم.
راستش در سال ۹۹ لحظههای قشنگ زیادی رو دیدم که شاید تو بمباران خبرهای بد و حال خراب، خیلیهامون بهش توجه نکردیم. چقدر مردم نازنین و با محبتی داریم، خیلیها دست کسایی که زمین خورده بودن گرفتن، چقدر زندانی با پول مراسم عروسی و ختمهای برگزار نشده شما آزاد شدن. سفرههای احسانی که به بستههای محبت تبدیل شد و هر کسی در سطح توانش سعی کرد دست دیگران رو بگیره، با این دوتا چشم انقدر زیبایی محبت شما را دیدم که یه بار دیگه عاشق مردمم شدم.
بودن آدمایی که از این شرایط نمدی بافتن برای خودشون و کلاه گذاشتن سر بقیه اما زیباییهایی که دیدم چندین برابر بود، پزشکها و پرستارایی که جون خودشون رو دستشون گرفتن و برای مردم فداکاری کردن تعدادشون چندین برابر اونهایی بود که مطبها رو تعطیل کردن و وقت ۶ ماه بعد را دادن.
چقدر مغازهدار دیدم که با وجودیکه سختی میکشیدن سعی کردن منصفانه برخورد کنن و حتی تابلوهای نسیه ممنوع رو که سالها رو دیوار خاک میخورد برداشتن.
دخترها و پسرهای جوان ازدواجهای سادهای بدون رقابت با سایر اقوام و دوستان برگزار کردن، هم لذتش رو بردن و هم به بقیه نشون دادن اینطوری هم میشه یه زندگی رو با عشق شروع کرد.
میدونید چقدر از آدمایی که قهر بودن با شنیدن صدای پای مرگ خجالت کشیدن و آشتی کردن، من در اطرافم چند مورد رو دیدم که واقعا امیدوار کننده بود.
همینکه دعا میکنیم برای شفای مریضها و فهمیدیم که سرنوشت همه ما به هم گره خورده خودش یه نعمت بزرگ است، چون واقعا این حقیقت ساده و واضح رو فراموش کرده بودیم.
قبل از ۹۹ خیلی از ما ترسهای عجیب و غریبی داشتیم که با دیدن ماجراهای امسال برامون رنگ باختن و جرات پیدا کردیم از فضاهای امن پوشالی که برای خودمون ساخته بودیم بیرون بیایم.
بذارید از خودم شروع کنم، من زندگی کارمندی رو ترک کردم و پروژههایی که همیشه به عنوان سرگرمی و کار دوم بهش نگاه میکردم جدی در پیش گرفتم. تازه فهمیدم چه ظرفیتهایی داشتم که بهشون بیتوجهی میکردم.
سطح درآمدم بالا رفت، با کلی آدم بینظیر آشنا شدم و ازشون یاد گرفتم و تا جایی پیش رفتم که فکر کنم بعد از دوران کرونا هم همین سبک زندگی رو ادامه بدم. دیگه ترس اینکه یه حقوق ثابت نداشته باشم چی میشه رو ندارم و به قدرت خودم ایمان پیدا کردم.
نسبت به سال ۹۸ وقت بیشتری داشتم که به کمک اونها تونستم چند برابر قبل کتاب بخونم، وبینار ببینم و یاد بگیرم، این آموختهها حتما تو قرن جدید خیلی به کارم مییاد.
قبل از کرونا هم خیلی به بهداشت اهمیت میدادم بعد از اون دیگه کلا نظافت و شستشو برام یه اصل شد، الان فکر میکنم بعدها خیلی از عادتهای خوب بهداشتی که جدیدا یاد گرفتم تو زندگی من باقی میمونه.
راستش جرات کردم و با وجود محافظه کاری زیاد آدمهای جدید رو به زندگیم راه دادم، درسته همه نتایجی که تو ذهنم بود رو به دست نیاوردم اما خیلی چیزها در مورد خودم، انتظاراتم، خط قرمزهام و زندگی یاد گرفتم که در حالت عادی باید سالها زمان صرف میکردم تا یادشون بگیرم.
راستش قبل از این همه غم و مصیبت، خیلی لوس بودم، با یه اتفاق ساده یا پیشامدی که خلاف انتظارم بود دنیام به هم میریخت و تا چند هفته زندگیم تعطیل میشد اما الان کنترل بیشتری روی خودم دارم، اتفاقهای من رو کنترل نمیکنن بلکه این منم که اونها رو مدیریت میکنم.
جهان من بزرگتر شده، اهداف و آرزوهام تغیر کرده تا جایی که احساس میکنم نسبت به قبل آدم بهتری هستم. حداقلش اینه که خیلی مثبتتر به دنیا و آدمها نگاه میکنم و این نعمت بزرگی برای من هست که قدرش رو میدونم.
هیچ کدوم از ما نمیدونیم قراره فردا چه اتفاقی برامون بیافته برای همین امسال مثل گذشته منتظر لحظه تحویل سال نیستم بلکه دارم سعی میکنم از لحظهها لذت ببرم و آروم و مطمئن قدم بردام.
همیشه آدم هدفمندی بودم و الان هم هستم اما دیگه برای رسیدن به هدفهام حاضر نیستم امروز و این لحظه رو فدا کنم و این کشف خیلی بزرگی برای من هستش.
من هم مثل همه شما یه روزها و لحظههایی واقعا میترسیدم، به فرار فکر میکردم یا حتی دلم میخواست همه چی تموم بشه اما مدتها است منتظر سال و قرن جدید نیستم فقط سعی میکنم حداکثر استفاده رو از لحظهها ببرم. غر نزنم و بدون دلتنگی برای گذشتهها و ترس از آینده فقط لحظه رو دریابم.
شاید فردا شکفتنی تازه رو تجربه کنیم و دنیا بار دیگه محیطی امن برای زندگی باشه، تا اون روز و اون لحظه من قدردان بودن هستم و سعی میکنم بهترین نسخه خودم رو پیدا کنم.