یه دوستی توی صفحه اینستاگرامش هر روز استوریهایی تحت عنوان سالهای کرونا منتشر میکنه واقعا بعضی از این روزها به اندازه یک سال گذشته و البته برای من باعث قویتر شدنم شده.
مردم ما در مقابل کرونا سه یا چهار رویکرد مختلف رو در پیش گرفتن، یه سری کلا بیخیالش شدن و مثل دختر خاله جان من با سه تا بچه قد و نیم قد رفتن مسافرت! یه سری انقدر ترسیدن و جدی گرفتن که هر روز انگار میمیرن. یه سری نکات بهداشتی رو رعایت میکنن اما به دلیل اینکه کارشون جوری نیست که تو خونه بمونن مشغول کار و طی کردن روال زندگی با احتیاط بیشتر هستند.
من جزء دسته چهارمم و چون امکان دورکاری داشتم و کارم نوشتن از خونه کارهام رو پیگیری میکنم و سعی میکنم سبک جدیدی از زندگی رو امتحان کنم.
اولین باره که به شکل تمام وقت دورکاری میکنم و تمام تلاشم اینه که تو کار کم کاری نکنم و در عین حال برای خودمم وقت و انرژی داشته باشم.
تجربه این سبک زندگی متفاوت رو با شما تو این مطلب به اشتراک میگذارم و خوشحال میشم نظرات و تجربه های شما را هم بدونم.
روز اول
اولین روز قرنطینه خود خواسته صبح از خواب بیدار شدم و احساس ضعف شدیدی توی تمام بدنم داشتم و دیدم اصلا نمیتونم از جام بلند شم داشتم تلاش میکردم مرخصی بگیرم که مدیرم تماس گرفت و گفت امکان دورکاری هست و از خونه کارها رو دنبال کنم.
خیلی خوشحال شدم و از ظهر به بعد احساس کردم حالم داره کمکم بهتر میشه شایدم ترس باعث شده بود بدنم واکنش نشون بده و ضعف کرده بودم. البته یه 20 روزی هم بود که بی وقفه تو 2 جبهه میجنگیدم و بدنم کم آورده بود.
ظهربود که به خودم گفتم حالا که جون من برای شرکت مهمه منم وظیفه دارم برای شرکت کاری بکنم یه سری کارها رو شروع کردم و پیش بردم با اینکه مرخصی برام رد شده و حقوقی دریافت نمیکردم.
یه اشتباه بزرگ میکردم و اون این بود که چون خبرنگارم از چندین منبع معتبر خبرها رو دنبال میکردم و این باعث شد آخرشب احساس کنم تمام نشانه های کرونا در من ظاهرشده. چون خودم خوب میشناسم و میدونم در قبال بیماری ضعف دارم و همیشه به محض شنیدن علائم احساس بیماری میکنم بهش بیتوجهی کردم و در موردش با کسی صحبت کردم به طرز شگفت آوری بهتر شدم و بعد از اون فقط مطالب آموزشی و بهداشتی رو در مورد پیشگیری از کرونا میخونم. البته دستورالعملهای مراجع قانونی رو هم پیگیری میکنم که بتونم آگاهانه در کنار مردمم باشم.
روز دوم
صبح بلند شدم و بعد از روتین کارهای روزانه رفتم پشت سیستم و مشغول کار شدم. دوستان چند روزی بود که نقاش آورده بودم تا برای عید یه دستی به سر و روی خونه بکشه. یعنی در روزهای قرنطینه من نقاش هم داشتم و نمیشد کار رو نیمه کاره رها کرد و خونهای که نیمه کاره رنگ شده و وسایلهاش جمع شدن وسط خونه و روشون پارچه کشیده شده رو تا پایان قرنطینه رها کرد.
من موندم و دوستان نقاش و البته کار شرکت. بعد از 8 ساعت کار اداری یه پروژه کوچیکم گرفته بودم که شبها انجامش میدادم. اما بد هم نشد سرم حسابی مشغول بود و نمیتونستم به مریضی و امکان مریضی و مرگ فکر کنم.
روز هفتم
این روال ادامه داشت تا نقاشها رفتن و من هم به وضعیت کاری جدید عادت کردم، دیگه وقت این پیدا شد که برنامه ریزی کنم و ببینم چه کارهایی میشه تو روزای کرونایی انجام داد.
یه سری ویدئو و وبینار آموزشی داشتم که گذاشته بودم توی تعطیلات عید ببینمشون شروع کردم به برنامه ریزی برای دیدن آنها در نهایت هنوزم میترسیدم مخصوصا که برادرم سرکار میره و با وجود کم کردن ساعتهای کاری و رعایت نکات بهداشتی توی شرکت همیشه نگرانش بودم و هستم.
روز دهم
زندگیم کاملا هدفمند شده و به روال عادت کردم در واقع یه سبک جدید زندگی رو تجربه میکنم. اولین کشفم این بود که با وجودیکه همیشه لاف میزدم از مرگ نمیترسم و زندگی برام یه تکراره اما زندگی رو خیلی دوست دارم و نمیخوام ازش بگذرم. بنابر این بعد از سالهای کرونا که به امید خدا حال همه خوب باشه دیگه غر نمیزنم و جلو مشکلات زندگی سر خم نمیکنم.
حقیقت اینه که تجربه این چند ماه اخیر از قطعی اینترنت و بحرانهای قبل و بعدش گرفته تا این ویروس بی معرفت یه اندوخته تجربه خیلی عجیب و غریب به داشتههام اضافه کرده.
سالهای بعد از کرونا و قبلش برای من یکی قابل قیاس نخواهد بود. دومین چیزی که کشف کردم این بود که هیچی ارزش غصه خوردن رو نداره.
دیگه ناراحت چیزای عادی زندگی نمیشم، هر سال این موقع داشتم خودم رو برای خرید عید میکشتم که یه لباس خیلی خاص فکر میکردم و کلی تو کوچه و خیابون خودم رو میکشتم برای خرید.
البته که شور و انرژی خرید رو خیلی دوست دارم اما دیگه حرص بهترین و خاصترین بودن رو ندارم. حالا دارم روابطم رو باز بینی میکنم و سعی میکنم از راههای ارتباطی جدید برای نزدیک شدن به دوستان و عزیزانم استفاده کنم.
تکتک احوال دوست و آشنا رو میپرسم و از سلامتشون مطمئن میشم تا هم همدلی و ارتباط بیشتری باهاشون داشته باشم و هم اینکه روحیه خودم تقویت بشه.
راستش یه ساعتهایی هنوزم میترسم از مریضی، مرگ و بیسرانجامی اما به ترسم اجازه نمیدم به من غلبه کنه بلکه ازش قدرت میگیرم برای امید و تلاش بیشتر.
جالبه بدونید برنامههای سال 99 رو با امید و دقت زیاد تنظیم میکنم و تمام تلاشم اینه که یه سال شیرین و پربار برای خودم رقم بزنم.
کارهای جدیدی که تجربه میکنم
مدیتیشن
هر روز 15 دقیقه مدیتیشن میکنم و تلاشم اینه که به ذهنم آرامش بدم.
تصویرسازی
به روزهای بعد از کرونا فکر میکنم و تصویر سازی میکنم در موردش. سعی میکنم تصویر سازیم دقیق و با جزئیات باشه. حتی با فکر کردنش هم حالم بهتر میشه و انرژی میگیرم.
ورزش
هر روز 1 ساعت ورزش میکنم و سعی میکنم ورزشهای خونگی رو یاد بگیرم.
سعی کردم با دیگران مهربانتر باشم اما خداییش نمیشه بعضیها خودشون نمیخوان. اصلا مهربانی خیلی خوبه. اما تضمینی نیست جواب بده. تلاش کنیم خوبه:)