شکیبا شاملو
شکیبا شاملو
خواندن ۴ دقیقه·۷ سال پیش

دست‌کاری‌های من در زندگی (۱)

صنایع دستی
صنایع دستی

همیشه دلم می‌خواست از کارهای فنی سر در بیارم. روزی که سواد خوندنم به حدی رسیده بود که بتونم کتاب دست بگیرم، چشمم به یکی از کتاب‌های پدربزرگم افتاد که درباره‌ی مکانیک خودرو بود. گمونم همونجا بود که یک دل نه صد دل عاشق مکانیک خودرو شدم. می‌گفتم من بزرگ شم می‌خوام مکانیک بشم!

گذشت و گذشت و تلاش‌هام برای رفتن به هنرستان ثمربخش نبود و به فکر افتاده بودم که تو دوره‌های آزاد تعمیر تلفن همراه شرکت کنم. خیلی عجیب نیست اگر بگم این هم مثل مکانیک خودرو نتیجه‌ای در بر نداشت.

تو این مدت کوله‌بار اطلاعات فنیم محدود می‌شد به شناخت واشر، آچار آلن، سرپیچ لامپ و تشخیص پیچ‌گوشتی از چارسو و فازمتر.

آچار آلن
آچار آلن

دیدم نه، مثل‌اینکه خیلی بخت با ما یار نیست که بریم سراغ کارهای فنی. بنابراین اومدم کمی با هنر خودمو درگیر کردم. و صد البته هنری که کار عملی زیادی داشت: قالی‌بافی

مدتی تابلو فرش می‌بافتم. کلاس‌ها رو پیگیری می‌کردم و در نهایت تونستم مدرک فنی‌حرفه‌ای رو بگیرم. مدرک بین‌المللی البته (#شوآف). اینم اضافه کنم که سه نوع مدرک وجود داره:
۱- قالیبافی درجه دو ۲- قالیبافی درجه یک ۳- مربی‌گری

من مدرک قالی‌بافی درجه دو رو گرفتم. یعنی مدرک بافت هر طرحی به جز چهره و اونایی که خطوط ظریف داره. بعدا دوره‌ی قالیبافی درجه یک رو هم گذروندم ولی به علت گسستگی سلول‌های تحتانی نرفتم دنبال مدرکش. اینم طرحی که برای اون دوره بافتم:

چهره بافی - نوع گره‌ی خطوط منحنی مثل ابرو متفاوته از گره‌های معمولی
چهره بافی - نوع گره‌ی خطوط منحنی مثل ابرو متفاوته از گره‌های معمولی


تابلوی نهایی علاوه بر گره هنری، تکنیک گردبافی هم داشت
تابلوی نهایی علاوه بر گره هنری، تکنیک گردبافی هم داشت


مدتی به عنوان شاگرد نمونه و من باب کارآموزی پیش مربیم می‌رفتم و دو نفری تابلو می‌بافتیم. طرح تابلو تصویر عریان مرلین مونرو بود که شخصی سفارش داده بود و جفت هم میخواست ازش:

چله ابریشم. اندازه ۵۰*۷۰
چله ابریشم. اندازه ۵۰*۷۰


اولین شغلی که تو زندگیم داشتم و ازش کسب درآمد می‌کردم، همین بافتن بود. بعد از گذروندن دوره‌ی کارآموزی سفارش بافت می‌گرفتم و می‌بافتم. یادم میاد اولین حقوقی که گرفتم به حدی برام شیرین بود که تمام اون شونه درد و زانو درد و ساییدگی سر انگشتام از خاطرم رفت. تا ساعت ۱۲ شب پای دار قالی بودم و بعد از خستگی چنان خوابم می‌رفت که انگار سال‌هاست نخوابیدم. اینم اولین بافتم که بابتش حقوق گرفتم:

اندازه ۵۰*۵۰ - قالیچه‌ی فسقلی - دقیقا یادم نیست چرا دو ردیفش باید اون رنگی میبود :)))
اندازه ۵۰*۵۰ - قالیچه‌ی فسقلی - دقیقا یادم نیست چرا دو ردیفش باید اون رنگی میبود :)))


هرازگاهی هم علاقه‌مند می‌شدم طراحی نقشه فرش کنم. ولی خب به‌خاطر نداشتن استعداد در طراحی نقاشی راه به جایی نمی‌بردم و صرفا از کلیشه‌ها پیروی می کردم که ارزشی هم نداشت:

استارت طراحی نقشه فرش
استارت طراحی نقشه فرش


یکی از افرادی که تو علاقه‌ی من به فرش بافتن نقش پررنگ و موثری داشت، عمه‌ام بود. قالیچه‌ای رو به اندازه‌ی ۲ متر در ۴ متر شروع به بافت کرده بود و نیمه رها کرده بود. حالا نوبت برادرزاده‌ی خلفش بود که بافت رو ادامه بده:

فرش نیمه‌کاره‌ی عمه جان
فرش نیمه‌کاره‌ی عمه جان
مثل قالی ناتمام به دارم کشیده‌ای؛ یا ببافم یا بشکافم. اول و آخر که به پای تو می‌افتم...

اغلب شنیدید که میگن فلان کار سنگین شده... قضیه‌ی این فرش هم همون بود. ۱۵ سال نیمه‌کاره رها شده بود و من هم نتونستم چندان پیش ببرم. شاید اشتباهم این بود که یک دفعه رفتم سراغ کار بزرگ. از تابلو فرش یهو رفتم سراغ خود قالی و نتونستم کار رو تموم کنم. متاسفانه. فرش رو تو همین مرحله چله‌هاشو چیدیم و از دار جدا کردیم. :(((((

بعد از اون تصمیم گرفتم کارهای کوچیک کوچیک تمام ابریشم ببافم. بنابراین رفتم بازار پی خرید نخ:

نخ ابریشم
نخ ابریشم


و بعد شروع کردم به بافت فرش‌های کوچیک و مینیمال. توی این پروسه یکی از دوستانمم همراهیم کرد و همین موضوع که پایه داشتم خودش خیلی دلگرمی بود:

از کاربردشون نمیگم تا بعدا مفصل توضیح بدم ;)
از کاربردشون نمیگم تا بعدا مفصل توضیح بدم ;)


در نهایت هم ابعاد کار رو رسوندم به ۱۵*۱۵ و به خاطر درد کتف و ورزش نکردن، نیمه‌کاره رها کردم. ایشالا موقعی که دوباره کار رو از سر گرفتم اونا رو هم معرفی میکنم.

به پایان آمد این ویرگول حکایت همچنان باقیست...

فرش‌بافی یکی از کارهایی بود که کمکم کرد با دستام غریبه نباشم. کمکم کرد بفهمم دستام میتونن اونقدر ماهر بشن که فکر جای دیگه‌ای باشه و اونا نقش بزنن. قالی‌بافتن تمرین صبره. صبر برای به اتمام رسیدن فرشی که قراره در نهایت زیر پا بیفته.
تو باز هم می‌بافی و می‌بافی.گاهی می‌شکافی، گاهی چله پاره می‌شه، گاهی نقش رو اشتباه می‌زنی و خب... زندگی شاید همینه.

پر نقش‌تر از فرشِ دلم بافته‌ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله‌ها را
-محمدعلی بهمنی-
زندگی بافتن یک قالیست...
زندگی بافتن یک قالیست...
حال خوبتو با من تقسیم کنهنرفرشقالیبافی
ما شکیبا بودیم و این است کلامی که ما را به تمامی وصف می‌توان کرد.
تجربه‌های شخصی که ارزش بازگویی دارند. خاطرات، تجربه‌ها و نقد و معرفی کتاب، فیلم و سریال
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید