شکیبا شاملو
شکیبا شاملو
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

همه‌ی عوامل عقب‌ماندگی کشور، منم! همشون منم!

روایت نخست

بنده صراحتا اعلام می‌دارم که عامل مهم عقب‌ماندگی کشور جهان‌سومی ایران، اینجانب هستم. اینکه کی و کجا به این واقعیت پی بردم بسیار حائز اهمیت است.

سر کلاس عرفان نظری با استادی که ۱۰ سال پیش باید بازنشست می‌شده و هنوز خرخره‌ی دانشگاه را ول نکرده. اواخر اسفند ماه است، موج گرما وارد کشور شده و هنوز کارکنان دانشگاه شوفاژ‌ها را خاموش نکرده‌اند.

از جایی که حفظ جان از اوجب واجبات است و بنده سخت در این مجال کوشا هستم، اندکی لای پنجره را باز کردم تا جریان هوا کمی اکسیژن به داخل کلاس برساند و ما را از مرگ حتمی نجات دهد.

استاد مذکور - که خداوند همنشین قارچ‌های کپک‌زده گرداندشان - فرمودند خانم شاملو شما عامل عقب‌ماندگی اقتصاد کشور هستید! شوفاژها روشن و پنجره باز؟ اتلاف انرژی چه می‌شود؟ هزینه‌های بیت‌المال چه می‌شود؟ چرا از خودتون شروع نمی‌کنید پیشرفت را؟

بنده هم از آنجایی که دیدم حمله‌ی استاد خطر بیشتری برای جان من دارد تا کمبود اکسیژن، پنجره‌ها را بستم و درِ کلاس را باز گذاشتم که از آنجا مگر نسیمی بیاید.

استاد بیشتر از ۵ دقیقه نتوانست تحمل کند و با خودش گفت چه معنی داره دانشجو زنده باشه اصلا؟ رفت و در کلاس را بست.

کلاس شبیه به کوره‌های آدم‌سوزی جنگ جهانی می‌مانست.

عامل عقب ماندگی: استاد یا شاگرد؟
عامل عقب ماندگی: استاد یا شاگرد؟

روایت دوم

اواسط بهار است. هوا رو به گرمی گذاشته. کلاس همچنان بدون اکسیژن است. شوفاژها را خاموش کرده‌اند. پنجره را باز کرده‌ایم و پرده‌ها را انداخته‌ایم که نور آفتاب نقش کمتری در ذوب شدن دانشجوها داشته باشد. استاد نام برده - که بنده همچنان منتظر تبدیل شدن ایشان به قارچ کپک‌زده هستم - باز با خود فکر می‌کند چه‌ معنی دارد که دانشجوها زنده بمانند و چه کار کنم که حالشان را بگیرم. درِ کلاس رو که طبق عادت می‌بندند. حرکت بعدی کشیدن پنجره‌هاست به این هوا که کمی نور بیاید داخل کلاس. ( وی قصدش نه ذوب و تبخیر دانشجو، بلکه مستقیما تصعید آن‌هاست}.

نکته‌ی مهمی که می‌خوام توجهتان را معطوف بهش کنم دقیقا در همین لحظه رخ می‌دهد: استاد با خودش میگه پرده‌ها رو با چی ببندم که دیگه باز نشه و دانشجوها زیر زیرکی جلو آفتاب رو نگیرن... آهان! با سیم ویدیو پروژکتور! بهترین گزینه! اصلا هم بیت‌المال نیست! هیچ ربطی هم به جهان سومی بودن و اینکه اصلاح رو باید از خودمون دانشگاهیان شروع کنیم ندارد! همین خوبه!

و در کمال تعجب، درست تو کلاسی که عامل عقب‌ماندگی کشور - یعنی بنده - نشسته‌ام، به اموال عمومی دست درازی می‌کند و سیم از خدا بی‌خبر ویدیو پروژکتور را - که امروزه در دانشگاه‌ها گوهر نابی‌ست - با یک حرکت کاملا حرفه‌ای به دور پرده می‌بندد.

به پایان آمد این ویرگول، حکایت همچنان باقیست...

بنده هیچ حرفی ندارم. قضاوت بر عهده‌ی شما.

طنزعقب ماندگیدانشگاهاقتصاداستاد
ما شکیبا بودیم و این است کلامی که ما را به تمامی وصف می‌توان کرد.
تجربه‌های شخصی که ارزش بازگویی دارند. خاطرات، تجربه‌ها و نقد و معرفی کتاب، فیلم و سریال
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید