این یادداشت در مهر 1397 در روزنامه ای منتشر شده است و در اینجا صرفا جهت بازنشر آمده است.
نه ماهی (1 سال و نه ماهی براساس تاریخ جدید) است که شب و روزم شده است استارتاپ! شاید سالها بود که با این مقوله آشنا شده بودم. اما هیچوقت آنقدر به تیمها نزدیک نبودم. میخواندم و میدیدم و از خدماتشان استفاده میکردم، حتی بعضی اوقات در موردشان ارائه داشتم، اما هرچه بود از دور بود.
اما بهواسطه فعالیتهای اخیرم، تقریبا هر روز با تیمی استارتاپی در ارتباط هستم، دغدغهها، چالشها و مشکلاتشان را لمس میکنم. تلخیها و شیرینیهایشان برایم جالب است، خیلی جالب. تا پیش از این عموما با شرکتهای متوسط و بزرگ همکاری داشتم، اما استارتاپها داستان خیلی متفاوتی هستند؛ داستانی که حکایت از جوانانی دارد که انگار در لایه دیگری از زندگی به سر میبرند؛ لایهای که بهواسطه اهداف بزرگی که دنبال میکنند، خیلی از مسائل روزمره و بیفایده و دستوپاگیر را نمیبینند و البته برخی موفق میشوند در این فضا بمانند و برخی ناموفق. به قول بنیانگذار یکی از استارتاپهای برتر سال 2013، آدورا چانگ، استارتاپ یک وضعیت ذهنی است! وضعیتی که آدمها ثبات را فراموش میکنند تا به ازای آن رشد فوقالعاده و هیجان ایجاد یک تحول اثرگذار را تجربه کنند.
خیلی وقتها استارتاپها از قوانین موجود جلوتر میروند و قانونگذار را به دنبال خود میکشند (رمزارزها، فینتکها و...). گرچه استارتاپها موقتاند، چراکه پس از مدتی به یک شرکت بالغ تبدیل میشوند، اما در همان زمان موقت شروع تحولی بزرگ را رقم میزنند. از همینروست که استیو بلانک یکی از مهمترین ویژگیهای استارتاپها را مدل تجاری با قابلیت رشد قابلتوجه میداند. شاید از همه اینها جالبتر اینکه به قول اِریک رایز، استارتاپ یک نهاد انسانی است؛ نهادی که میخواهد یک محصول یا خدمت جدید را در شرایط فوقالعاده نامطمئن ارائه کند و این همین روزهای ماست؛ شرایطی پر از عدم قطعیت در آینده.
چه خوب که چنین مفهومی در زمانه ما شکل گرفت و پررنگ شد. چقدر به امیدواری نیاز داریم و استارتاپ ماهیتی است که میتواند خلأ امیدمان را کمی جبران کند. وقتی این روزها همه از تلخی و ناامیدی حرف میزنند و البته تقصیری هم ندارند اما تیمها و جوانانی هستند که میخواهند کارهای بزرگی در این کشور انجام دهند؛ هم برای خودشان و هم برای بقیه. وقتی از شر پول خرد برای پرداخت کرایه تاکسی راحت میشویم (فونپی)؛ وقتی محصولات جالب و جدید را در نیک اِستارتر پیدا میکنیم؛ وقتی خیلی ارزانتر و سریعتر از قبل در شهر جابهجا میشویم (تاکسیهای اینترنتی)؛ وقتی صندوقهای وام دوستانه و خانوادگیمان را با هَمیان مدیریت میکنیم؛ وقتی لازم نیست حتما به کارواش برویم و کارواش خودش میآید (بِسپار)؛ وقتی نیو کمکمان میکند مدیریت مالی شخصی داشته باشیم و...
استارتاپها به چیزی غیر از موفقیتشان نمیاندیشند، هرچند خیلی وقتها، استارتاپها شکست میخورند. آمار جهانی نرخ موفقیت حدود 10درصدی را برای استارتاپها برآورد میکند، اما آنقدر این 10 درصد شیرین است و فراتر از موفقیت انتهاییاش، این فرایند و فعالیت انرژیبخش و جذاب است که افراد خیلی زیادی را به سوی خود فرامیخواند. در این نه ماه تیمهایی را دیدم که در ظاهر شکست و ناامیدی چیزی برایشان باقی نگذاشته بود، اما فکر میکنم درونشان مثل آتش زیر خاکستر است. اطمینان دارم که کوچکترین مجالی را حس کنند، دوباره با ایدهای جدید شروع میکنند چراکه عموما بچههایی که فضای استارتاپی را تجربه کردهاند خیلی سخت میتوانند کارمند شوند و به بلندپروازی نیندیشند. تلاش کنیم فضا را برای رشد بیشتر فرهنگ استارتاپی کشورمان هموار و تجربه استارتاپی کشورمان را بیشازپیش غنی کنیم. استارتاپهای خوب و کاربردی را به هم معرفی کنیم و اجازه دهیم بیشازپیش حرکتهای امیدبخش، این روزهایمان را شیرین کنند.