جان ماکسوِل (نویسنده مشهور) میگوید تفکر ضعیف موجب تنزل و پسرفت میشود. تفکر معمولی موجب درجازدن! تفکر خوب موجب پیشرفت و تفکر عالی موجب پیشرفت فوقالعاده! همه انسانها فکر میکنند! واقعا فکر میکنند! شاید انسانی وجود نداشته باشد که اصلا فکر نکند. فکرکردن یک فرایند ذهنی است.
دست خودمان نیست. قابلیت ذاتیمان است. توانایی طبیعی ایجاد فکر است. آدمها درباره هر چیزی ممکن است فکر کنند یا بهعبارت دیگر در آن ارتباط، در فرایند ذهنی طبیعیشان تولید فکر داشته باشند. درباره افراد دیگر، اشیا، مکانها و همهچیز فکر میکنند.
اما این فکرکردن در اغلب مواقع عامدانه و هوشیارانه نیست! در مقابل مفهوم دیگری وجود دارد که فکرکردن عامدانه در مورد افکارمان است؛ بله فکرکردن عامدانه درباره افکارِ غیرعامدانه خودمان. مفهومی به نام تفکر انتقادی یا نقادانه!
اما تفکر نقادانه با تفکر طبیعی چه فرقی دارد؟ تفاوتهای اصلی تفکر طبیعی و معمولی با تفکر نقادانه همان عامدانهبودن و عمق این تفکر است. تفکر طبیعی ما یک قابلیت یا فعل است. اما تفکر نقادانه یک مهارت است.
تفکری که ستودنی است، تفکر نقادانه است چراکه تفکر طبیعی غیرعامدانه منجر به نتیجه خاصی نمیشود. چیزی در ما باقی نمیگذارد. مثل آب روان از درون مغزمان میگذرد و تمام! اینجاست که حتی مطالعه، صرفا منجر به خِرَد و رشد ما نمیشود. ممکن است خیلی کتاب بخوانیم، اما تفکر نقادانه به محتوایش نداشته باشیم.
به قول بزرگی، مثل رادیو فقط شنیدهها، خواندهها یا دیدههایمان را به دیگران انتقال دهیم؛ مثل یک واسطه، بدون کوچکترین تأمل و فایدهای برای خودمان. رادیو هزارانهزار حرف خوب را به دیگران انتقال میدهد، اما همیشه همان رادیو باقی مانده است و میماند.
چیزی برای خودش نگه نمیدارد. شاید آنچه خداوند ما انسانها را بارها و بارها در قرآن به آن تشویق میکند نیز همین تفکرِ نقادانهِ عامدانه باشد؛ همان تفکر عالی که به قول ماکسوِل، موجب پیشرفت فوقالعاده میشود.
تفکر نقادانه، تحلیل حقایق و شواهد برای رسیدن به یک قضاوت است. براساس مجموعه تعاریف موجود، میگویند تفکر نقادانه تفکری است که منطقی، همراه با شک و بدون پیشداوری است. چنین تفکری حقیقتا دشوار است و مهارتی است فوقالعاده.
در این روزهای زندگی آنقدر چنین مهارتی دُرّ و گوهر است که مجمع جهانی اقتصاد این مهارت را بهعنوان یکی از مهارتهای برتر چند سال آینده معرفی کرده است. چرا؟ چون ساختارهای آموزشی فعلی مثل مدرسه و دانشگاه، در ایجاد و تقویت چنین مهارتی بسیار ناتوان است. البته شاید مسئله از آنجا سرچشمه میگیرد که اصلا مدرسه و دانشگاه چنین مأموریتی برای خود قائل نیست.
آلبرت اینشتین میگفت: مخالفم که مدرسهها بخواهند دانش و علم ویژهای را به دانشآموزان یاد بدهند که قابل استفاده در آینده زندگیشان باشد. خواستههای زندگی چنان متنوع است که چنین آموزشی را ناممکن میکند. به جای آن باید روی توسعه و رشد مهارتهای عمومی کار شود که قابلیت تفکر و قضاوت مستقل را در آنها ایجاد کند! مهارت و ابزاری که در کشوقوسهای زندگی، بالا و پایینها، سختیها و آسانیها به دادمان میرسد. وگرنه فقط دنبال نشانههایی میگردیم که مثل طوطی شنیدهها و خواندههایمان را بدون درکی از کاربرد دقیقشان به یاد آوریم و تکرار کنیم. حرف آخر اینکه، بررسیهایی که روی تفکر نقادانه انجام شده است، نشان میدهد یکی از کلیدیترین مقدمات این مهارت، پرسشگری است؛ پرسشهایی که لزوما پاسخ شفاف و دقیقی هم ندارند.
اما باید طرح شوند، باید فرصت طرحشدن پیدا کنند تا مقدمهای برای تقویت تفکر نقادانهمان شوند. تا کمکمان کنند بهتر تحلیل کنیم، بهتر استدلال کنیم، بهتر تصمیم بگیریم و نهایتا بهتر عمل کنیم. یکی از فعالان مشهور حقوق شهروندی و ضدنژادپرستی آفریقا به نام دِسموند توتو جمله فوقالعادهای از پدرش نقل میکند. میگوید پدرم عادت داشت بگوید صدایت را بالا نبر، استدلالت را قویتر کن!