در سطح جهان بحث سر این مسئله است که پیشبینی و برنامهریزی چهارساله داشته باشند یا هفتساله. اما در ایران وضعیت ۴ روز آینده را هم نمیتوان پیشبینی کرد. وقتی پارکینگهای سرمایه اینقدر جذاب شدهاند که ظرف ۶ماه سود ۱۰۰درصدی و حتی چندصد درصدی به صاحبانشان برمیگردانند، دیگر کسی ریسک سرمایهگذاری روی استارتآپها را متحمل نمیشود.
این جملات بخشی از صحبتهای محمدرضا فرحی است که در گفتوگو با «شنبه» از مسائل مالی و موانع جذب سرمایه از حوزههای سنتی، خواستهها از دولت، کنترل ناامیدی در عین واقعیتگرایی، نقد منصفانه و ارزشگذاری معقولانه و خطرات ارزشگذاریهای هیجانی و بدون مبنای علمی و… حرف زده است.
فرحی نقش مهمی برای دولت و وابستههای دولت در عبور از موانع سرمایهگذاری جسورانه قائل است؛ «برای عبور از بحرانهای مالی موجود در اکوسیستم، نهادهای عمومی مانند دولت، وزارت آیسیتی، معاونت علی و فناوری رئیس جمهور و شهرداریهای بزرگ کشور مانند همه جای دنیا قالبی را ایجاد کنند و بهعنوان شریک محدود (Limited Partner) پول را در اختیار شریک متخصص قرار دهند که سرمایهگذاری در حوزه آیتی، نانو و سایر حوزههای مدرن را بلد است.»
راه نجات دیگر این است که استارتآپها وارد بورس شوند و حسابرسی مالی و شفافیت دقیقی داشته باشند. اکوسیستم و کسبوکارهایش باید روی تابلوی عمومی شهر دیده شوند. تابلوی عمومی شهر، تابلوی بورس است و اگر تنها ۲ یا ۳ داستان موفقیت از استارتآپهای بورسیشده را داشته باشیم، شاهد سرازیرشدن حجم زیادی از سرمایههای بخش سنتی به اکوسیستم خواهیم بود.
بخش دیگر گفتوگوی ما با محمدرضا فرحی در مورد آینده اکوسیستم و ظهور نسل جدید استارتآپها در ایران است؛ ریزش استارتآپی از جمله واقعیتهایی است که فرحی به آن اعتقاد دارد اما آن را بد نمیداند چون معتقد است این ریزش موجب میشود که اکوسیستم از حالت هر ایرانی، یک استارتآپ بیرون بیاید و تیمها حرفهایتر شوند و حرفهایها باقی بمانند.
بعد از این ریزش هم نسل بعدی استارتآپها که تکنولوژیمحور هستند، ظهور میکنند که میتوانند نظر سرمایهداران زیادی را به خود جلب کنند و حوزههای پیشرفتهای مانند نانو، بایو و داروسازی بسترهای آینده راهاندازی استارتآپ در ایران خواهند بود.
وجود جو ناامیدی در اکوسیستم نکته دیگری است که این استاد دانشگاه به آن اشاره میکند و میگوید که نباید اجازه بدهیم جو ناامیدی عمیقی که بر اکوسیستم حاکم شده، پایدار بماند، چون اگر شاهد شکستهای سریالی باشیم، استارتآپهایی که در حالت تعادل قرار دارند و شاید با عبور از این سال، بتوانند موفق شوند هم ناامید میشوند و شکست میخورند. چون ناامیدی مانند سلول سرطانی منتقلشونده است و توانمندترینها را به زانو درمیآورد.
در واقع من بیمه بازار را به این دلیل راهاندازی کردم که من هم به مباحث علمی و دانشگاهی علاقهمند بودم و هم یک حس کاسبی در کف بازار در من بود که دوست داشتم به نوعی وسط گود کارآفرینی باشم و کار جدی استارتآپی انجام دهم. این نکته را هم بگویم که ایده بیمه بازار، به ذهن من رسید اما من دو همبنیانگذار هم دارم. آقایان محمدصادق منتظری و محسن فدایی. سرمایهگذار اولیه و رئیس هیاتمدیره فعلی بیمه بازار هم من هستم.
من با افتخار میگویم که بیمه بازار در فاز نخست، کپی بوده. ما ۳ نفر شریک هستیم که برای راهاندازی بیمه بازار، ۳ ماه تمام، صنعت بیمه آنلاین در سطح جهان را بررسی کردیم و استارتآپهای این حوزه را مطالعه کردیم و با شناسایی ۷ شاخه متوجه شدیم که چندین شاخه دقیقا در مرز بیگدیتا و دانشهای اینچنینی حرکت میکنند. ما به سختی خودمان را کنترل کردیم و روحیه کف بازاری را به کار گرفتیم تا در ابتدا درد موجود را بکشیم یعنی مثلا الان بیش از ۲۰ شرکت بیمهای داریم که مردم نمیدانند چه چیزی را از چه کسی و با چه قیمتی بخرند. ما این خدمات را به صورت آنلاین و بهینه به مردم میدهیم.
ما اعتقاد داریم که بعد از شناختهشدن و جذب مشتریان، این شرکتهای بیمه هستند که به سراغ ما خواهند آمد و در زمینههایی که به تکنولوژی نیاز است، از ما کمک خواهند گرفت. همین الان هم بیمه بازار به یک شتابدهنده در صنعت بیمه تبدیل شده و تیم ۴۰ نفره بیمه بازار پروژههای زیادی در دست دارد که در حوزههایی غیر از فروش آنلاین بیمه است؛ از جمله در حوزههایی چون مدیریت خسارات، کاهش هزینهها با استفاده از تحلیل داده، تحلیل ریسک و… این کارها در نهایت موجب میشود که صنعت بیمه به شدت متحول شود.
به نظر من هم این بازار جوان است. مثلا در بازار بیمه خودرو، استارتآپها زیر یک درصد سهم دارند. در حالی که کلیت بازار خودرو از بیمه بدنه تا شخص ثالث بیش از ۱۲هزار میلیارد تومان است. کلیت گردش مالی بازار بیمه در ایران در سال ۹۶، حدود ۳۳ هزار میلیارد تومان بوده و پیشبینی میشود گردش مالی این بازار در سال ۹۷ به حدود ۴۰هزار میلیارد تومان برسد.
در ارتباط با یک استارتآپ بیمهای ۳ عنصر اهمیت زیادی دارد؛ یکی زیرساخت فنی، دوم زیرساخت لجستیک و پشتیبانی و سوم بازاریابی. اگر نمره مجموع این ۳ عنصر را در نظر بگیریم، قطعا بیمه بازار با اختلاف از سایر رقبا پیش است. من این حرف را از سرمایهگذارانی میشنوم که هم ما و هم رقبا برای جذب سرمایه به آنها مراجعه کردهایم.
با این شرایط معتقدم که الان بیمه بازار در بازار رقیبی ندارد. بقیه صرفا فروشنده هستند در حالی که علاوهبر فروشنده بودن، باید کننده کار هم باشید. کننده بودن یعنی شناخت دقیق از صنعت بیمه، زیرساخت فنی و مقیاسپذیری داشته باشیم، امکان توسعه عمودی و افقی محصول را داشته باشیم و از نظر پشتیبانی پیش، حین و پس از فروش مشتری را رها نکنیم.
به نظر من تنها بیمه بازار است که چنین شرایطی دارد، چون نگاه سرمایهگذاران به بیمه بازار مثبت است. الان هم در شرف جذب سرمایه چند ده میلیارد تومانی هستیم.
تا الان از طرف صندوق سرمایهگذاری لوتوس پارسیان و چند سرمایهگذار فرشته، حدود ۵ میلیارد تومان روی بیمه بازار سرمایهگذاری شده است. در حالی که رقبای ما چندین برابر هزینه کردهاند.
مجموع بیلبوردهایی که تاکنون رفتهایم، رقمی کمتر از یکسوم از سرمایهای بوده که تاکنون برای بیمه بازار جذب کردهایم.
غلط بودن بیلبوردگرفتن استارتآپها موضوعی نیست که عمومیت داشته باشد. در مورد ما اتفاقا بیلبورد رفتن بسیار مفید بوده اما هستند استارتآپهایی که بیلبورد گرفتند اما چند ماه بعدشان را شاید نبینند اما بعضی هم سال بعد رهبر بازار خواهند بود. در جواب بخش دوم سوالت باید بگویم که ما با برآوردهایی علمی و با نظرسنجی از بیش از ۱۰۰۰ نفر قبل و بعد از بیلبورد رفتن، به این نتیجه رسیدیم که میزان آگاهی از برند ما تقریبا چهار و نیم برابر شده است. مهم اینکه ما برخلاف رقبا دچار دام کمپینهای بیادبی و غیراخلاقی هم نشدیم.
در ارتباط با یک استارتآپ بیمهای ۳ عنصر اهمیت زیادی دارد؛ یکی زیرساخت فنی، دوم زیرساخت لجستیک و پشتیبانی و سوم بازاریابی. اگر نمره مجموع این ۳ عنصر را در نظر بگیریم، قطعا بیمه بازار با اختلاف از سایر رقبا پیش است. من این حرف را از سرمایهگذارانی میشنوم که هم ما و هم رقبا برای جذب سرمایه به آنها مراجعه کردهایم. با این شرایط معتقدم که الان بیمه بازار در بازار رقیبی ندارد.
واقعیت این است که حتی قبل از بحران نوسانات ارزی، شاهد سرمایهگذاری بسیار کمتر از مقدار مورد نیاز اکوسیستم بودیم. براساس گزارش KPMG که معتبرترین گزارش فصلی از وضعیت سرمایهگذاری جسورانه در دنیا محسوب میشود، در سال ۲۰۱۷ بیش از ۱۵۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری جسورانه انجام شده که البته اصلا زیاد نیست.
ایران با معیارهای جهانی، یک تا یک و نیم درصد اقتصاد دنیاست و با معیارهای منطقه در کمترین حالت بین هفتدهم درصد تا یک درصد اقتصاد دنیا به شمار میرود. اگر هفتدهم را که کمترین است، مبنا قرار بدهیم، سالانه باید حدود یک میلیارد دلار سرمایهگذاری جسورانه در ایران صورت بگیرد. اما حتی در دوران اوج سرمایهگذاری در اکوسیستم هم عدد سرمایهگذاری یکپنجم رقم مورد نیاز بود؛ یعنی حتی زمانی که قحطی سرمایه نداشتیم هم سرمایه از حد مورد نیاز کمتر بود.
در آن زمان مراکز و افراد زیادی ادعای سرمایهگذاری داشتند اما سرمایهگذار واقعی هم وجود داشت و استارتآپها در مراحل اولیه موفق به جذب سرمایه میشدند. اما در همان مقطع هم تنها یکی دو سرمایهگذار با چکسایزهای بیش از ۵۰میلیارد تومان وجود داشت که بتوانند روی استارتآپهای بالغ سرمایهگذاری کنند.
به نظر من بله. به این دلیل که مهمترین ویژگی یک حکمران خوب، پیشبینیپذیری است. مقالات زیادی در اقتصاد سیاسی داریم که میگویند از نظر اقتصادی، بهتر است دولتها چهارساله انتخاب نشوند و هفتساله باشند، چون بخش خصوصی معمولا برنامهریزی هفتساله میکند و نه چهارساله. بنابراین در سطح جهان بحث سر این مسئله است که پیشبینی و برنامهریزی چهارساله داشته باشند یا هفتساله. اما در ایران وضعیت چهار روز آینده را هم نمیتوان پیشبینی کرد.
همین امر موجب میشود که نوسانات ارزی، نوسانات بازار طلا و نوسانات بورس را که پارکینگهای سرمایه هستند، داشته باشیم. وقتی پارکینگهای سرمایه اینقدر جذاب شدهاند که ظرف ۶ ماه سود ۱۰۰درصدی و حتی چندصددرصدی به صاحبانشان برمیگردانند، دیگر کسی ریسک سرمایهگذاری روی استارتآپها را متحمل نمیشود. تا زمانی که این جذابیت در پارکینگهای سرمایه وجود دارد، اوضاع همین خواهد بود.
میتوانم به تجربه کشوری مانند آمریکا اشاره کنم؛ در آمریکا تا قبل از سال ۱۹۷۰، اکوسیستم استارتآپی رشد نکرد. این نکته را هم بگویم که تمام پولهایی که در آن کشور وجود دارد، در مقابل پولی که در نظام بانکی و صندوقهای بازنشستگی انباشته شده، پول خرد به حساب میآید. تا قبل از ۱۹۷۰، صندوقهای بازنشستگی اجازه سرمایهگذاری جسورانه نداشتند. اما در سال ۱۹۷۰، وزارت کار آمریکا به این صندوقها اجازه داد که درصد اندکی یعنی حدود ۱۰درصد، سرمایهگذاری جسورانه داشته باشند. همین موجب شد که طی مدت کوتاهی سرمایه تزریقشده به اکوسیستم استارتآپی در آمریکا، ۴۰ برابر شود. در پی ۴۰برابرشدن سرمایهگذاری، شرکتهای بزرگی چون اپل و مایکروسافت راهاندازی شدند و بعدتر کمپانیهای بزرگ مبتنی بر اینترنت شکل گرفتند.
پس آنچه که موتور اکوسیستم را روشن کرد، تزریق پولهای کلانی بود که در دست سیاستگذار، نهاد عمومی و نهادهای شبهدولتی بود. نکته مهم این است که این پولها به شکل اصولی تزریق شد و نه از طریق ارائه وام و در نتیجه تحقیر ملت و صدقهدادن و سفلهپروری. به نظر من بهترین فارغالتحصیلان کشورمان اگر وام به آنها پیشنهاد نمیشد، آدمهایی ملی و بینالمللی میشدند. در ایران آدمها را در بازیهای دانشبنیانی و وام کمبهره میاندازند و کلا مسیر درست، گم میشود.
نقدهایی را به حمایتهای دولتی وارد میکنی اما در همین اکوسیستم افراد زیادی هستند که از عدم حمایت دولتی گلایه دارند. البته ضعفهای قانونگذاری و سنگاندازیها را که کنار بگذاریم و در این زمینه تا حدود زیادی حق با استارتآپهاست اما بعضا منظورشان از حمایت، حمایت مالی است.
من با حمایتهای بیمبنای دولتی مخالفم، اما در همه جای دنیا، دولت لازم است و باید باشد. من نمیپذیرم که عدهای همیشه در حال بدگویی از دولت هستند تا ضعف خودشان را بپوشانند. نقد ما تخریبی نیست بلکه خواسته ما این است که دولت باید از قدرت و ثروتی که در اختیار دارد، در مسیر درست استفاده کند. ما باید به دولت روش و جهت درست را نشان دهیم و بر این خواسته خودمان مصرانه پافشاری کنیم.
پول هست اما پولهای موجود در ایران، پولهای حبسشده است.
اشاره کردم که سال گذشته ۱۵۰میلیارد دلار سرمایهگذاری جسورانه در جهان صورت گرفته است. نکته جالب این است که این رقم در اشل اقتصاد جهانی، عدد کوچکی محسوب میشود. چون ۱۵۰میلیارد دلار یک درصد تولید ناخالص داخلی آمریکا و حدودا دو دهم درصد تولید ناخالص داخلی جهان است؛ یعنی از هر ۵۰۰ واحد سرمایهگذاری که در جهان انجام میشود، یک واحد سرمایهگذاری جسورانه است که در مقابل حجم سرمایهگذاری انجام شده در بورس و بانک و بیمه، رقم بسیار اندکی محسوب میشود. بنابراین در حالت تعادل، اگر پول خیلی زیادی هم به حوزه سرمایهگذاری جسورانه تزریق کنیم، باز هم نسبت به پولی که در دست دولت و وزارتخانهها و سایر نهادهاست، پول خیلی کمی است.
مسئله این است که اگر خود دولت بخواهد سرمایهگذاری خطرپذیر انجام دهد، باز مشکلاتی مانند رانت و در اختیارگرفتن سهام بالا و… بهوجود میآید. پس باید نهادهای عمومی مانند دولت، وزارت آیسیتی، معاونت علی و فناوری رئیس جمهور و شهرداریهای بزرگ کشور مانند همه جای دنیا قالبی را ایجاد کنند و بهعنوان شریک محدود (Limited Partner) پول را در اختیار شریک متخصص قرار دهند که سرمایهگذاری در حوزه آیتی، نانو و سایر حوزههای مدرن را بلد است.
من با نهادهای دولتی اعم از معاونان و وزرا و… که صحبت میکنم، نگرانی اغلبشان از نهادهای نظارتی است. در واقع چوب این نهادهای نظارتی را همواره بالای سرشان میبینند و آنها از ترس سوالوجواب شدن و دادگاه و دادگاهکشی، دست روی دست میگذارند و انگار بهترین راهکار را در این دیدهاند که هیچ کاری نکنند و محافظهکارانه پیش بیایند تا متهم نشوند! چون نهادهای نظارتی از آنها وثیقه میخواهند یا آنها را بازخواست میکنند که مثلا در قبال پولی که دادی فقط سهام گرفتی؟ چه تضمینی برای برگشت پول هست و…
به همین دلیل دیگر حرکت امیرکبیرگونه در ایران نمیبینیم. جالب است که سازمانهای نظارتی برای جلوگیری از رانت و فساد ایجاد شدهاند و باز برای نظارت بر اینها سازمانهای دیگری تاسیس شده و بهطور کلی یک چرخه معیوبی شکل گرفته که نهتنها موفق عمل نکرده، بلکه خودش سدی شده که مانع هر حرکت جسورانه و مفید است. بنابراین تغییر وضع موجود کمی سخت است.
پولهای زیادی در ایران وجود دارد که با یا بدون ترامپ وارد اکوسیستم نخواهد شد. برای اینکه روشن کنم که پولهایی که در اکوسیستم سرمایهگذاری شده یا میتواند سرمایهگذاری شود، پول خردی بیشتر نیست، دو عدد را مثال میزنم. در حال حاضر نقدینگی کشور یک و ششدهم میلیون میلیارد تومان است؛ یعنی ۱۶۰۰میلیون میلیارد تومان است و افزایش نقدینگی کشور روزانه ۱۰۰۰ میلیارد تومان است.
عدد دیگر مربوط به شاخص بورس است؛ با افزایش قیمت دلار، بورس هم شاهد جهش سهام بود و شاخص بورس بعضا به ۲۰۰هزار واحد رسید و در بعضی از روزها رکورد ۲هزار میلیارد تومان معامله در یک روز هم شکست. بنابراین رقمی که من بهعنوان سرمایهگذاری در اکوسیستم در سالهای گذشته به شما گفتم در مقابل عدد و رقم اضافهنقدینگی یک روز کشور و معاملات یک روز بورس، بسیار ناچیز است و اصلا به چشم نمیآید. این دادهها به ما میگوید که در ایران بیش از چند صد نفر داریم که داراییهای بالاتر از هزار میلیارد تومان دارند اما به اکوسیستم استارتآپی نمیآیند و اگر هم بیایند، با چکسایزهای خندهدار چندصدمیلیون تومان وارد میشوند.
برای جذب سرمایه از مواردی که اشاره کردم، اکوسیستم و کسبوکارهایش باید روی تابلوی عمومی شهر دیده شوند. تابلوی عمومی شهر، تابلوی بورس است. تاکنون اکوسیستم ایران، خود گوییم و خود خندیم و… بوده است. بحث ارزشگذاریهایی که میکنیم، بسیار مهم است. تا الان خودمان گفتهایم و خودمان هم قبول کردهایم، اما هنوز به محک تجربه درنیامدهایم. در حالی که دروازه بورس باید به روی استارتآپها باز شود تا همه ارزشگذاریها محک بخورد.
اغلب ارزشگذاریهایی که الان میشود بعضا بخشی از یک کمپین تبلیغاتی و پروژه پیآر است یا به خاطر جذب نظر سرمایهگذاران و… این نوع ارزشگذاریها بدون اینکه معاملهای صورت گرفته باشد، سرمایهداران بالقوه سنتی را فراری میدهد، چون خودشان را در برابر این اعداد و ارقام ناچیز میبینند و جرات ورود نخواهند داشت. من به شفافیت اعتقاد دارم اما شفافیت همراه با امکان نقد.
مشکل دیگری که این نوع ارزشگذاری میتواند ایجاد کند، این است که وقتی قیمتها و ارزشها در مرحله بلوغ متوسط، فراتر از حد طبیعی باشد، برای نشان دادن مرحله بلوغ کامل، مجبور میشوید قیمت بالاتری را اعلام کنید و اگر چنین استارتآپی به بورس هم برود باز قیمت را بالاتر میبرد و این همان حباب است که بالاخره در یک مرحلهای میترکد. درست مانند جریان داتکام بابل ۲۰ سال قبل در آمریکا که بعد از ترکیدن حباب استارتآپی در آنجا، کل سرمایههایی که به سمت اکوسیستم استارتآپی آمریکا آمده بود، فراری شد. جالب است که مقدار سرمایهگذاری در سیلیکونولی در سال بعد از ترکیدن حباب داتکام بابل، ۵درصد شد و ۹۵درصد ریزش سرمایهگذاری رقم خورد و بیش از ۸ سال طول کشید تا اعتماد دوباره ایجاد شد. پس قایقی را که همه در آن نشستهایم، نباید سوراخ کنیم.
اگر تنها دو یا سه داستان موفقیت از استارتآپهای بورسیشده را داشته باشیم، شاهد سرازیرشدن حجم زیادی از سرمایه به اکوسیستم خواهیم بود. هرچند چنین سرمایهگذارانی شاید در مراحل نخست قواعد بازی را به خوبی ندانند اما کم کم یاد میگیرند و زیرساختها ساخته میشود. اما تا زمانی که ارزش ریالی استارتآپهایی که بهعنوان کسبوکار موفق از آنها یاد میکنیم، روی تابلوی بورس دیده نشود، جذب سرمایه همین وضعیت را خواهد داشت و اهالی بازار سرمایه، عدد و رقمی را که ما میگوییم، قبول نخواهند داشت. همین الان اغلب استارتآپهای ایرانی نظم مالی و مالیاتی مشخصی ندارند و صددرصد شفاف نیستند و حسابرسی درستی نمیشوند.
البته ابرقوانین پیچ در پیچ موجود در بورس ایران و روند طولانی جابهجایی سرمایه و… را هم باید یادآور شویم که بسیار دستوپاگیر است. همچنین محافظهکاری و ترس مسئولان بورسی در قبال استارتآپها را هم نباید نادیده بگیریم. ترس از اینکه سهام یک استارتآپ گران بشود یا ریزش داشته باشد و آنها در قبالش مسئولیتی داشته باشند، چون بحثهایی که در مورد حباب اکوسیستم بیان میشود میتواند موجب ترس دستاندرکاران بورس هم شده باشد. بنابراین جذب سرمایه از سرمایههای داخلی، به بود یا نبود ترامپ کمترین وابستگی را دارد.
در مورد عدم شفافیت استارتآپها یک واقعیت تاریخی را به شما میگویم؛ در آمریکا قبل از انقلاب صنعتی، سرمایهگذاریها در ابتدا به صورت ارائه وام بود. به دو دلیل؛ یکی اینکه در آن زمان استانداردهای حسابداری، بهروز و علمی نبود و شرکتها انگار جعبهسیاهی بودند که کسی از داخلشان خبر نداشت و دلیل دوم نبود قانون مسئولیت محدود بود، چون سرمایهگذار نمیدانست آن شرکت دقیقا چه میکند اما اگر شکست میخورد، بار شکست بر دوش سرمایهگذار هم بود. اما در سال ۱۸۱۱، در ایالت نیویورک قانون مسئولیت محدود تصویب شد و سیل سرمایهها را به سمت این ایالت روانه کرد و نیویورک به قلب مالی دنیا تبدیل شد.
در سایر ایالتها هم این قانون را تصویب کردند و کمکم استانداردهای مالی و حسابرسی هم بهروز و شفاف شد تا سرمایهگذاری روی استارتآپها منطقی شد. تاکید میکنم که سرمایهگذاری و نه وامدادن. اما نظام بانکی ایران هنوز مانند قبل از سال ۱۸۱۱ آمریکا کار میکند و تنها کاری که بلد است، گرفتن وثیقه و دادن وام است. در واقع نظام بانکی ایران هنوز شراکت و سرمایهگذاری را بلد نیست. از طرفی قانون مسئولیت محدود را داریم اما شرکتهای ما شرکتهای شفافی نیستند. بانکها این حس را به شرکتها و کسبوکارهای نوپا دارند که در ابتدا حرفهای زیبا میزنند و پول را میگیرند و میروند و نتیجهای مثبتی هم عایدشان نمیشود.
همه چیز پول نیست چون پول شرط لازم است اما شرط کافی نیست. بنابراین میتوانیم نتیجه بگیریم که اکوسیستم از عدم دانش کارآفرینی و روحیه کارآفرینی رنج میبرد. وقتی به هابهای استارتآپی در برلین، شانگهای، سنگاپور و سیلیکونولی نگاه میکنیم، متوجه میشویم که بین اجزای این اکوسیستمها یعنی استارتآپها و ویسیها دانش مشترک و همهفهمی وجود دارد.
من هم ریزش زیادی را پیشبینی میکنم اما لزوما این ریزش را بد نمیدانم. این ریزش هم بیشتر شامل حال کپیکارها خواهد شد. این ریزش موجب میشود که اکوسیستم از حالت هر ایرانی، یک استارتآپ بیرون بیاید و تیمها حرفهایتر شوند و حرفهایها باقی بمانند.
وقتی حوزهای جذاب میشود، همه وارد آن حوزه میشوند و استارتآپ راهاندازی میکنند. الان آمار موثقی وجود دارد که در حوزه خدمات، بیش از ۳۰ استارتآپ داریم! پر واضح است که در نقطه تعادل، استارتآپهای خدماتی که بتوانند نجات پیدا کنند و موفق شوند، کمتر از تعداد انگشتهای یک دست خواهد بود؛ یعنی نهایتا دو یا سه استارتآپ از این حوزه موفق میشوند و بیش از ۹۰درصد از کپیکارها کنار میروند. در زمینه خشکشویی و خردهفروشی آنلاین هم همین داستان برقرار است و بیشترین ریزشها را در این بخشها شاهد خواهیم بود.
اکوسیستم ایران تفاوت بزرگی با سیلیکونولی و هابهای بزرگ استارتآپی دنیا دارد؛ تفاوت در این است که هابهای استارتآپی دنیا در کنار دانشگاههای بزرگ و صنعتیمحور شکل گرفتهاند. مثلا در کنار سیلیکونولی دانشگاههای برکلی، استنفورد، یوسیالای و چندین دانشگاه مهم دیگر قرار گرفته است. بنابراین دانشجویانی که به این دانشگاهها میروند، روند شغلی مشخصی را پیش روی خود میبینند. مثلا دانشجوی رشته بانکداری میداند که چه فرصتهای شغلی برایش وجود دارد و چقدر درآمد خواهد داشت و آیندهاش چگونه خواهد بود.
در این میان دانشجویان با کارآفرینی هم آشنا میشوند. مثلا در دانشگاه استنفورد، استیو جابز یکی از معروفترین سخنرانیهای خود را ایراد میکند و از کارآفرینی میگوید و از مصائب کارآفرینی مانند بیپولی و انواع ریسکها و شکستها حرف میزند. مشخصا میگوید که کارآفرینی یعنی سختیکشیدن. یعنی طی کردن ۷کیلومتر برای رسیدن به کلیسا در روزهای یکشنبه و بهدست آوردن یک وعده غذای گرم. یا مدتها در خانه یک دوست روی زمین خوابیدن. بازگویی این واقعیتها در محیط دانشگاه از زبان کارآفرینان، موجب میشود که دانشجو دچار این توهم نشود که فردا استارتآپی راهاندازی میکنم و پسفردا هم حساب بانکیام پر از پول میشود.
در واقع تفکر «جردننشینمککار» را ندارند. جردن نشین مککار یعنی کسی که سرمایه را از سرمایهگذار میگیرد، دفتری در جردن اجاره میکند و برای کارمندانش هم سیستم مک میخرد که مککار بشوند. نتیجه این روند بازی دوسرباخت برای بنیانگذار و سرمایهگذار است.
الان در اکوسیستم کسانی بنیانگذار هستند که روحیههای متنوعی دارند؛ بعضی روحیه کارمندی دارند و میتوانند کارمندان عالیرتبهای بشوند، بعضی صنعتگران خوبی هستند و باید به حوزه صنعت بروند. در این میان تنها عده اندکی روحیه کارآفرینی دارند، اما چون در نظام آموزشی ما دانشجویان با کهنالگوی روحی و روانیشان آشنا نمیشوند، همه استارتآپ راهاندازی میکنند و در نتیجه عده اندکی ممکن است موفقیتی کسب کنند. البته ما اینقدر از این شکستها نیازها داریم تا افراد متوجه شوند که در چه مسیری باید حرکت میکردند و چه اشتباهاتی داشتهاند.
داشتن روحیه کارآفرینی بیشتر در مورد استارتآپهای بالغ صدق میکند چون با داشتن همین روحیه کسبوکارشان به بلوغ رسیده است. در مورد استارتآپهای نوپا که در شرایط شتابدهندگی قرار دارند، حداکثر ۱۰درصد شرایط تبدیلشدن به یک استارتآپ خوب را دارند که یکی از مهمترین شرایط، داشتن روحیه کارآفرینی است.
بله. همه چیز پول نیست چون پول شرط لازم است اما شرط کافی نیست. بنابراین میتوانیم نتیجه بگیریم که اکوسیستم از عدم دانش کارآفرینی و روحیه کارآفرینی رنج میبرد. وقتی به هابهای استارتآپی در برلین، شانگهای، سنگاپور و سیلیکونولی نگاه میکنیم، متوجه میشویم که بین اجزای این اکوسیستمها یعنی استارتآپها و ویسیها دانش مشترک و همهفهمی وجود دارد؛ یعنی هر دو طرف از مفاهیمی چون ارزشگذاری، پول هوشمند، اختصاص سهام به پرسنل، خدمات مالی و حقوقی، مدل درآمدی، بازاریابی و مارکتینگ، قیمتگذاری محصول، ساختار سهام مطلوب، تیمسازی و شیوه پیداکردن همتیمی و… درک خوبی دارند. بنابراین در مورد جزئیات اینچنینی بحثی با هم ندارند. در حالی که در ایران در همه این زمینه ضعف داریم و بعضا بعضی از بنیانگذارها و سرمایهگذاران الفبای این مفاهیم را هم نمیدانند.
بنابر آماری که وجود دارد، تا قبل از بحرانهای امروزی، سالانه بیش از ۲۰۰میلیون دلار در اکوسیستم ایران سرمایهگذاری میشده است. به نظر من بیش از سه چهارم از این حجم سرمایهگذاری، تلف و به تعبیری حرام شده است. اما اشکالی هم ندارد و اینجا نظام بانکی نیست که قرار باشد همه وامها برگردد. چون کافی است که یک سرمایهگذار در استارتآپ موفقی هم سرمایهگذاری کرده باشد. در این صورت سود مورد نظرش را به دست میآورد.
بعد از ریزش این نسل از استارتآپها، قسمت سخت و البته هیجانانگیز اکوسیستم شروع میشود و استارتآپهای مبتنی بر تکنولوژی و استارتآپهای مبتکر متولد میشوند. اگر اکوسیستم بتواند این دست از استارتآپها و ارزششان را به جامعه و سرمایهداران نشان دهد، میتواند به جذب سرمایه زیادی امیدوار باشد.
در حوزههای پیشرفتهای مانند نانو، بایو و داروسازی. همچنین در حوزههایی چون دیجیتال مارکتینگ که الان بسیار عقبافتاده است. حوزههای کلانداده (Big Data)، هوش مصنوعی و ماشین لرنینگ هم زمینههای مساعدی برای ایجاد و رشد استارتآپهای نسل بعد هستند. همچنین استارتآپهای زیادی میتواند ایجاد شود که در کنار کسبوکارهای بزرگتر قرار میگیرند و بهعنوان بازویی قدرتمند به آنها کمک میکنند. کسبوکارهای بزرگ هم بعضا این استارتآپهای هوشمند را خریداری میکنند. این استارتآپها را شاید مردم نبینند اما موجب بهبود عملکرد استارتآپهای بزرگ میشوند. مثلا الان اوبر یک الگوریتم جذاب مبتنی بر هوش مصنوعی برای قیمتگذاری کرایه دارد که در انحصار خود اوبر است. به این صورت که میتواند قیمت اولیه کرایه را با توجه به ترافیک یا سایر شرایط تغییر دهد و کم و زیاد کند و سهم اوبر و راننده را هم تغییر دهد.
همین الان هم چند مجموعه حرکت در این زمینهها را آغاز کردهاند و به نظر من تا قبل از سال ۱۴۰۰، این استارتآپها به دوران اوج رشد خود میرسند. در واقع نسلی از استارتآپها متولد میشوند که به نیازهایی که تاکنون پاسخی برایش نبوده، جواب میدهند و این بخش شیرین اکوسیستم استارتآپی خواهد بود.
۲سال پیش یعنی سال ۹۵، نخستین کارگاه عمومیام را در شرکت فرابورس برگزار کردم که ۲۰نفر در آن شرکت کردند. در کارگاه بعدی ۱۵۰نفر شرکت کردند و بعضی از کارگاهها بیش از ۱۰بار برگزار شدهاند. حتی در دورههای آنلاین تا ۲۵۰ نفر شرکت میکنند. این آمار نشان میدهد که اکوسیستم به دنبال یادگیری است. من احساس کردم که ارزشی که میتوانم پیشنهاد بدهم نه تنها برگزاری کارگاه بلکه تدوین و تالیف کتابهایی است که بومی شدهاند و مطابق با قوانین تجارت ایران هستند.
علاوهبر آن، فکر کردم که باید بتوانم ارزشگذاری شرکتهایی را که به من ارجاع داده میشوند، انجام دهم. بنابراین آکادمی چرخ را با جمعی از بهترینها راهاندازی کردیم. در حال حاضر هم ارزشگذاری چندین استارتآپ بزرگ به ما سپرده شده که به محض اتمام این ارزشگذاری میتوانیم در مورد اطلاعاتشان صحبت کنیم. تولید محتوا و کمک به جذب سرمایه استارتآپها هم از دیگر کارهایی است که در این آکادمی انجام میدهیم.
همچنین دوره ۱۲۸ساعته سرآمد را که در ۱۰ کارگاه برگزار میشود هم براساس مطالعات دقیق راهاندازی کردهایم و معتقدیم که هر کسی که این دوره را بگذراند، میتواند سرآمد کارآفرینی و کسبوکار جسورانه و شرکتهای سرمایهگذاری باشد. در کنار آن کارگاههای تکمیلی زیادی را هم در زمینههای فنی و حقوقی و مارکتینگ برگزار میکنیم و برای این دورهها اساتید معتبری بهعنوان سخنران دعوت میشوند. من حتی در کلاسهای دانشگاه شریف هم که از ابتدای مهر شروع میشود و درسی سه واحدی با موضوع سرمایهگذاری جسورانه است، از کارآفرینان اکوسیستم دعوت میکنم که در کلاسها بهعنوان سخنران حضور داشته باشند و تجربیاتشان را به اشتراک بگذارند. مثلا یکی از افراد شهرام شاهکار، مدیر اجرایی اسنپ خواهد بود. در واقع میخواهم پیوندی بین دانشگاه و کارآفرینان ایجاد شود.
هدف دیگر من از برگزاری این سه واحد در دانشگاه صنعتی شریف، این است که نسل جدید فارغالتحصیلان MBA کشور از کف بازار استارتآپی و چارچوبهای سرمایهگذاری در این حوزه اطلاع دقیقی خواهند داشت. بنابراین نسل بعدی که وارد اکوسیستم میشوند، تیمهای بهتری تشکیل خواهند داد و ویسیها، ویسیهای آگاهتری خواهند بود.
نظر من این است که اگر ما جنس و کالای تخصصی و اصیل به بازار عرضه نکنیم، قطعا جنس فیک جایگزینش میشود. من با برگزاری چنین همایشی مشکلی ندارم چون در بازار آزاد همه باید بتوانند جنسشان را عرضه کنند. اما با بخش دروغگویی آن مشکل دارم. یعنی افرادی که در این همایش ارائه داشتند، وقتی به معرفینامههای خودنوشتشان در سایتهایشان مراجعه میکنیم، حتی یک گزاره درست نمیبینیم. هر چه هست حباب و فیک و حرکت در سراب است.
مقصر بخشی از این ماجرا خود ما هستیم که جایگزینهای مناسبی ارائه نمیدهیم که خود این افراد در آنها شرکت کنند و یاد بگیرند و دیگر چنین حرفهایی برای گولزدن مردم به زبان نیاورند. در واقع ما باید کمکاریهایمان را جبران کنیم تا افراد کمسواد جرات ارائه اینگونه حرفها را نداشته باشند.
زمانی ما جوی پرامید در اکوسیستم ایجاد کردیم که همه میخواهیم دیجیکالا راهاندازی کنیم و همه با هم ثروتمند شویم و… اما از میان همه آن کسبوکارها، آنکه در نهایت راه خودش را پیدا کرد و شرکت بزرگی شد، دیجیکالا شد و صدها رقیب دیجیکالا از میدان به در شدند و دوستیها و خانوادههای زیادی به واسطه این شکستها از هم پاشید.
الان جو ناامیدی عمیقی بر اکوسیستم حاکم شده. شرایط جذب سرمایه و تلاطم اقتصادی ایران موجب شده که اغلب بچهها ناامید باشند و از آینده بیمناک هستند. بنابراین اگر شاهد شکستهای سریالی باشیم، استارتآپهایی که در حالت تعادل قرار دارند و شاید با عبور از این سال، بتوانند موفق شوند هم ناامید شوند و شکست بخورند، چون ناامیدی مانند سلول سرطانی منتقلشونده است و توانمندترینها را به زانو درمیآورد.
تنها کاری که باید بکنیم، واقعبینی است. باید به اکوسیستم و بنیانگذاران این آگاهی را بدهیم که در این مسیر احتمال هر واقعهای وجود دارد و در واقع کارآفرینی مصداق این بیت شعر است: در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن / شرط اول قدم آن است که مجنون باشی. باید یاد بگیریم که کارآفرینی نیازمند صبوری و تحمل سختی بسیار است.
ضمن اینکه من به همه اهالی اکوسیستم احترام میگذارم، ولی امیر وهوشی آدم تاثیرگذاری برای من بوده و تجربیات زیادی از او به من منتقل شده و دیدگاههای مهندس فرهاد رهنما برایم جذاب و مورد احترام بوده است. همچنین احساس میکنم که به رغم نقدهای زیادی که به بخشهای دولتی وارد است اما به نظرم آقایان ستاری و آذریجهرمی میخواهند گامهای موثری برای اکوسیستم بردارند و تلاشهای خوبی دارند.
از بین استارتآپها هم از جنبه کار راهاندازی، اسنپ و تپسی توانستهاند نیاز مهمی را پاسخگو باشند. اپلیکیشنهای آنلاین غذا را هم خیلی مهم میدانم. در کنار اینها میخواهم از یک استارتآپ تکنولوژیمحور به نام واکاویک هم نام ببرم و در واقع تشویقش کنم. این استارتآپ کارش این است که فضای وب را بررسی میکند و فیدبکهای اجتماعی را که در مورد برندها وجود دارد، به صاحبان برندها اعلام میکند.