ویرگول
ورودثبت نام
هفته‌نامه شنبه
هفته‌نامه شنبه
خواندن ۲۵ دقیقه·۶ سال پیش

وحید رجبلو یک رویا دارد!

نام او وحید رجبلوست، بنیانگذار استارت‌آپ توانیتو؛ کسی که فقط 2 درصد بدنش کار می‌کند اما بیش از 200 سایت طراحی کرده، یک تیم 12 نفره را رهبری می‌کند و مهم تر از همه اینها با ناامیدی و تسلیم شدن، بیگانه است.


پاییز بود و باران می‌آمد؛ از آن ریزه‌باران‌هایی که جان می‌دهد برای قدم‌زدن و چه خوب که تا رسیدن به جلسه با یک آدم دوست‌داشتنی، راه درازی را قدم بزنی. عموما آدم‌ها به جلسات گفت‌وگو برای انجام وظیفه کاری می‌روند و طبیعتا با پای جسم، اما من برای انجام این گفت‌وگو با پای دلم رفتم. مدت‌ها بود که می‌خواستم از نزدیک ببینمش. تا اینکه در روز بارانی اتفاق افتاد.

وحید رجبلو هرگز راه‌‌رفتن را تجربه نکرده، اما در همه این سال‌ها مانند یک دونده دوی سرعت دویده است تا به خواسته‌هایش برسد. می‌گوید ۹۸درصد وجودش را بیماری SMA در‌بر‌‌گرفته اما به نظر من ۹۸درصد وجود این آدم، عزم و اراده است و بیماری تنها ۲درصد است. چشم‌های درشتش در چهره‌ای که به زردی می‌زند و لبخندی که دیگر بخشی از هویتش است، حرف‌های زیادی دارند.

وحید رجبلو؛ سرچشمه‌ای الهام‌بخش

وحید رجبلو، بنیانگذار توانیتو
وحید رجبلو، بنیانگذار توانیتو


کله درشت وحید رجبلو روی دست ظریف استخوانی‌اش سنگینی می‌کند و بدنی که کمتر در اختیارش است. اما کله‌ای پر از ذکاوت و جسارت و شجاعت دارد. وحید رجبلو با ۹۸درصد معلولیت، یکی از اعضای خانواده اکوسیستم استارت‌آپی ایران است که به‌تنهایی چشمه‌ای بی‌پایان از الهام‌بخشی و معنای واقعی توانستن است.

برای دیدن وحید رجبلو مشتاق بودم تا اینکه همین چند روز پیش در بعد از ظهر یک روز بارانی به ضلع شمالی دانشگاه شریف رفتم. در جوار جهاد دانشگاهی این دانشگاه، باشگاهی دولتی قرار دارد که به محلی برای کسب‌وکارهای نوپا تبدیل شده است. دفتر توانیتو هم در همین باشگاه قرار دارد؛ جایی که وحید رجبلو، بنیانگذار توانیتو از کرج خودش را به آنجا می‌رساند تا روز دیگری را برای کسب‌وکارش آغاز کند.

وحید رجبلو هر روز با یک آدم به‌غایت انسان همراه می‌شود؛ انسانی به نام مجید که برادرش است و به گفته وحید همه این سال‌ها مجید کنارش بوده. هر از ‌گاهی بلند می‌شود و سر وحید را جابه‌جا می‌کند و در همه کارها کنارش است.

زخمی از اشتباهات پزشکان

وحید رجبلو سومین فرزند خانواده و متولد سال ۱۳۶۶ و ساکن کرج است. با بیماری به نام SMA به دنیا آمده. در ابتدا این بیماری برای پزشکان ناشناخته بوده و از تشخیص درست این بیماری عاجز بوده‌اند.

این بیماری که هر چه بیشتر رشد کند، عضلات را بیشتر تحلیل می‌برد، تمام تن وحید را در‌بر‌گرفته است.  پزشکان از همان اوایل تشخیص‌های اشتباهی در مورد این بیماری داشته‌اند. به همین دلیل چندین عمل‌ ستون فقرات و لگن برای وحید تجویز می‌کنند که بعدها مشخص می‌شود هیچ‌کدام لازم نبوده و اگر این جراحی‌ها انجام نمی‌شد، الان بدن وحید وضعیت به‌مراتب بهتری داشت!

وحید رجبلو همه عمرش کاردرمانی کرده و هنوز هم این فرایند ادامه دارد. هزینه‌های زیادی بابت آن متحمل می‌شود اما می‌گوید زندگی ادامه دارد و او هر کاری می‌کند تا بتواند در این مسیر به اهدافش برسد.

خانواده من به لحاظ مالی متوسط هستند. پدرم شغلش قصابی است و در یک مغازه قصابی کار می‌کند. ما ۵ خواهر و برادر هستیم و خانواده‌ای ۷ نفره دارم. هزینه‌های خانواده ما زیاد بود. هزینه تحصیل خصوصی و درمان و پیگیری و مراقبت و نگهداری از من خیلی سنگین بود. به همین دلیل از یک جایی درمان را رها کردم و تنها فیزیوتراپی و کاردرمانی را ادامه دادم.

اما همه این مصائب، روحیه جنگجویی، شکست‌ناپذیری و سختکوشی‌اش موجب شده تا با همه سختی‌ها، تنگناها و چالش‌هایی که این بیماری سر راه وحید رجبلو قرار داده، نه تنها پا پس نکشد و به کنج خانه نخزد، بلکه به آدمی سرشناس و الگو برای دیگران تبدیل شود.

پیروز میدان چالش‌ها

وحید رجبلو نمونه بارز آدمی است که برای همه افراد یک جامعه یک نمونه متعالی به شمار می‌رود؛ آدمی که تعجب می‌کند از اینکه کسی ناامید باشد، احساس شکست کند یا دست از تلاش بکشد.

کار بزرگ دیگری که وحید رجبلو کرده این است که در جامعه ما که معمولا داشتن نقصی در اعضای بدن یا بیماری موجب انزوای افراد و سرخوردگی‌شان می‌شود، او توانسته بر همه این چالش‌ها پیروز شود. نه‌تنها منزوی نیست بلکه الان در بسیاری از همایش‌ها و نشست‌ها به‌عنوان سخنران حضور دارد.

اکنون جامعه ۱۱میلیون نفری توان‌یابان ایران الگویی را پیش روی خود می‌بینند که با دوی سرعت از همه موانع عبور کرده است. نه اینکه با نخی نامرئی به موسسه‌ای یا بنیادی یا نهادی وصل باشد، نه؛ وحید تنها به یک جا وصل است و آن ذهن بزرگ و شکست‌ناپذیر خودش است.


همه آنچه گفتیم در مورد این جوان خستگی‌ناپذیر است. هر روزی که از عمرش گذشته، بخشی از بدنش از اختیارش خارج شده اما اراده‌اش را هیچ چیزی نتوانسته از کار بیندازد؛ نه هزینه‌های بالای درمان و نه مشکلاتی که در جامعه ایران برای افرادی چون وحید وجود دارد.  برخلاف همه این مسائل، وحید از همان دوران کودکی با خلاقیت‌هایش محصولاتی تولید کرده و فروخته و کاسبی می‌کرده است. بعدها با دنیای وب آشنا می‌شود و با خرید اقساطی یک کامپیوتر، خودآموزی دنیای اینترنت را آغاز می‌‌کند.

آموزش برنامه‌نویسی و برداشتن قدم‌های اولیه برای راه‌‌اندازی سایت، راه وحید را به دنیا‌یی باز می‌کند که به قول خودش بزرگ‌ترین فرصت بوده برای اینکه بتواند توانایی‌هایش را نشان دهد.  وحید توانایی را یک امر ذهنی می‌داند و معتقد است که جسم کمترین تاثیر را در موفقیت یا شکست آدم‌ها دارد. او هیچ دلیلی برای ناامیدی و سرخوردگی نمی‌بیند و برایش جای تعجب دارد اگر روزی دست از تلاش بردارد. با راه‌اندازی استارت‌آپ «همیار مهر» توانسته به بیش از ۱۰۰ نفر خدمات سلامت ارائه کند و طی ۳ ماه بیش از ۵۰۰عضو بگیرد.

بعد از مدتی این استارت‌آپ با ریبرندینگ به توانیتو تغییر نام داده و حالا در فرایند جذب سرمایه قرار دارد. می‌گوید ۱۰۰۰ نفر سرویس‌دهنده الان در خبرنامه ثبت‌نام کرده‌اند و امکان موفقیت این استارت‌آپ را بالا می‌داند و البته منتظر جذب سرمایه است تا تیم ۱۴نفره توانیتو بتواند به کارش ادامه دهد.  «اگر توانیتو نتواند سرمایه جذب کند و شکست بخورد، افرادی که من را الگو قرار داده‌اند، از من ناامید نمی‌شوند اما از جامعه‌ای که نمی‌تواند شرایط را برای راه‌‌اندازی یک کسب‌وکار فراهم کند، حتما ناامید می‌شوند.» نگرانی وحید پربیراه نیست و می‌گوید اگر توانیتو شکست هم بخورد، او پروژه دیگری را آغاز می‌کند.

وحید رجبلو
وحید رجبلو

در این گفت‌وگو با وحید رجبلو از هر دری حرف‌ زده‌ایم؛ از زمان تولدش گرفته تا بیماری‌اش، از تشخیص‌های اشتباه پزشکان و جراحی‌های پرهزینه که بخش زیادی از مشکلات جسمی‌ امروزش به دلیل همان تشخیص‌های اشتباه است، سختی‌ها و مشکلاتی که داشته و البته حمایت همه‌جانبه خانواده، همچنین از انگیزه‌هایش برای راه‌اندازی استارت‌آپ و آرزوهایش حرف‌های زده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

  • وحید، اگر موافقی گفت‌وگو را از زمانی شروع کنیم که مدرسه تو را نپذیرفت و به نوعی خط‌کش گذاشتند و به تو گفتند که ویژگی‌های جسمی متفاوتی داری و با دیگران فرق داری، اما تو انگار تسلیم این جداسازی نشدی.

مدرسه من را ثبت‌نام نکرد. هر دو ماه، یک بار به خاطر عفونت در بیمارستان بستری می‌شدم. ۶ تا ۷سال درگیر فرایند درمان و عمل‌های جراحی اشتباهی بودم که براساس تجویزهای اشتباه پزشکان انجام می‌شد. اگر آن عمل‌‌ها انجام نمی‌شد، الان بدن من وضعیت بهتری داشت.

تا ۱۳ سالگی بدون هیچ آموزش و فرایند‌ آموزشی بودم و تا این سن خواندن و نوشتن نمی‌دانستم. باز هم برای ثبت‌نام و درس‌ خواندن اقدام کردیم اما مدرسه من را ثبت‌نام نکرد.

اما من کاردستی‌های خلاقانه می‌ساختم و می‌فروختم. مثلا دستبند مروارید می‌ساختم یا با چرخ‌دنده‌های خراب ساعت‌ها وسایلی می‌ساختم. لوازم غیرقابل استفاده ساعت و رادیو برای من کاربردهای زیادی داشت.

  • چه شد که بالاخره باسواد شدی؟

تا ۱۳سالگی سواد خواندن و نوشتن نداشتم، اما خانواده‌ام خیلی نگران بودند و برای‌شان قابل تحمل نبود. بنابراین خواهرم و مادرم با راهنمایی دورادور یک معلم، آموزش‌دادن به من را شروع کردند.

دوران ابتدایی را طی یک سال و نیم و به صورت غیرحضوری تمام کردم، دوران راهنمایی را هم با معلم خصوصی و سال به سال خواندم. چون هزینه‌ها خیلی زیاد بود، دبیرستان نرفتم و ترک تحصیل کردم. اما برای اینکه نمی‌خواستم مصرف‌کننده باشم، مجددا به کارهای خلاقانه برگشتم و کارهایی مانند سیاه‌قلم، مجسمه‌سازی، سفال‌گری و… انجام می‌دادم.

  • این هنرها را چگونه یاد می‌گرفتی؟

مادرم برایم کتاب آموزشی می‌خرید یا اگر تلویزیون برنامه‌ آموزشی داشت، با دیدن آن برنامه فوت و فن کار را یاد می‌گرفتم. مثلا در هنر سیاه‌قلم اینقدر پیشرفت کردم که این هنر را درس هم می‌دادم و شاگرد داشتم.

دو سه سال هم به این صورت گذشت و من کم کم به ۱۹ سالگی رسیده بودم. بیماری‌ام در حال پیشرفت بود. دست‌هایم به اندازه‌ای ضعیف شده بود که دیگر نمی‌توانستم مداد را در دستم بگیرم. خواهرم پیشنهاد داد که کامپیوتر بخریم. البته مشکل مالی برای خرید کامپیوتر داشتیم و پدرم توان مالی خرید آن را نداشت.

  • پس احتمالا خرید کامپیوتر موجب شد که تو با حوزه آی‌تی آشنا شوی؟

بله. دقیقا دوران آشنایی من با فضای وب و ظرفیت‌هایی که داشت، با خرید کامپیوتر آغاز شد.

  • داشتن کامپیوتر چه کمکی به تو کرد؟

من متوجه شدم که از کامپیوتر می‌توان درآمدزایی داشت.

  • پول خرید کامپیوتر را چگونه تهیه کردی؟

آن زمان هزینه خرید کامپیوتر برای خانواده من بسیار بالا بود. پدرم به من گفت توان پرداخت هزینه خرید کامپیوتر را ندارم مگر اینکه بتوانی جایی را پیدا کنی که به صورت اقساطی کامپیوتر بفروشند. برای پول پیش هم حتی پولی نداشتیم. پدرم گفت قبلا در خانه‌ دیگری اجاره‌نشین بوده‌ایم و آنجا یک خط تلفن داریم. اگر می‌توانی پیگیری کن و آن را بفروش تا بتوانی پول اولیه خرید کامپیوتر را تهیه کنی. بنابراین آن خط تلفن را فروختیم. البته اقساط را پدرم پرداخت می‌کرد.

اصرار دیگری هم که در آن زمان داشتم، این بود که پرینتر هم بخرم، چون می‌دانستم که از این پرینتر می‌توانم درآمدزایی داشته باشم. کم‌کم برنامه ورد و آفیس را یاد گرفتم. خواهر و برادرانم تکالیف همکلاسی‌های‌شان را از مدرسه می‌آوردند و من انجام می‌دادم و از این طریق درآمدزایی داشتم. آنها را تشویق می‌کردم که تکالیف دوستان‌شان را بیاورند و به ازای آن درصدی از درآمدزایی را بردارند.

چندین سال کار من همین بود. تا اینکه خدمات کامپیوتری راه‌اندازی کردم و به سراغ اسمبل‌کردن سخت‌افزار رفتم. در آن زمان هنوز می‌توانستم ابزار را با دستم بلند کنم و البته مجید (برادرم) همیشه کنارم بود و هر کاری را نمی‌توانستم انجام دهم، من راهنمایی می‌کردم و مجید انجام می‌داد. در آن زمان یک مودم خریدم و خط ای‌دی‌اس‌ال راه‌اندازی کردم که بتوانم هر چه بیشتر در فضای وب حضور داشته باشم. در این مقطع بیماری پیشرفت کرد. هر چند من در آن زمان درآمدزایی ماهانه داشتم و کمی از هزینه‌های درمانم را خودم می‌پرداختم. البته هنوز عمده هزینه‌ها به عهده خانواده‌ام بود.

  • خدمات کامپیوتری راه‌اندازی کردی؟ یعنی مغازه داشتی؟

نه! اتاق من کنار پنجره بود. یک تابلو درست کرده و رویش نوشته بودم که خدمات کامپیوتری انجام می‌دهم. مجید هم همیشه کنارم بود و کمکم می‌کرد. شاید برای‌تان جالب باشد که بدانید من آفیس را به مادرم هم یاد داده بودم و او می‌تواند تایپ کند. بنابراین خیلی به من کمک می‌کرد. من حتی فیس‌بوک را هم به مادرم آموزش داده بودم. اینقدر با فضای وب آشنا شده بود که بافتنی را آنلاین آموزش می‌داد.

دیگر همه محله ما را می‌شناختند و هر کسی که از ما خدماتی دریافت می‌کرد، دوستانش را هم معرفی می‌کرد و روال درآمدی خوبی ایجاد شده بود. اما با بدترشدن وضعیت جسمی من و از کارافتادن دست چپم، باید فکر دیگری می‌کردم.

  • و چه فکر دیگری کردی؟

آن زمان حدودا ۲۳ ساله بودم. من دیگر نمی‌توانستم خدمات کامپیوتری ارائه کنم اما وارد فضای اینترنت شده بودم و می‌دانستم در این فضا فرصت‌هایی برای من وجود دارد. یا اینکه در این فضا می‌توانم فرصت‌هایی برای خودم ایجاد کنم.

کم‌کم با سایت‌های ایرانی آشنا شدم. به‌ویژه با سایت‌هایی که آموزش‌های مربوط به فضای وب را به صورت رایگان ارائه می‌کردند. من نمی‌توانستم از آموزش‌های پولی استفاده کنم چون هزینه‌های بالایی داشتند. اما با آموزش‌های رایگان به صورت خودآموز، کم‌کم فضای وب و امکاناتش را شناختم.

  • تو برنامه‌نویسی بلدی. این مهارت را چگونه یاد گرفتی و چرا فکر می‌کردی که از این راه می‌شود به درآمدزایی رسید؟

با کمک یکی از دوستانم برنامه‌نویسی را طی یک سال یاد گرفتم. این دوستم برای آموزش‌دادن به من، به خانه‌مان می‌آمد. یک لپ‌تاپ و یک گوشی موبایل داشت. از او پرسیدم که منبع درآمدت چیست؟ به همین دو یعنی لپ‌تاپ و گوشی‌اش اشاره کرد.

این حرفش در ذهنم حک شد و مصمم شدم که برنامه‌نویسی را یاد بگیرم. کم‌کم جاوا، سی‌اس‌اس و اچ‌تی‌ام‌ال و پی‌اچ‌پی را یاد گرفتم و در واقع افتادم در این مسیر. نه اینکه خیلی حرفه‌ای شده باشم ولی به اندازه‌ای یاد گرفته بودم که یک سایت را راه‌اندازی کنم و نخستین سایت را هم برای خودم راه‌اندازی کردم.

  • بعد از آن سفارش طراحی سایت می‌گرفتی؟

سایتی که برای خودم راه‌اندازی کرده بودم، به نوعی نمونه کار من شده بود. یکی از دوستانم می‌خواست کسب‌وکار صنعتی راه‌اندازی کند، از من خواست که برایش سایتی طراحی کنم اما پولی نداشت که بابت طراحی سایت بپردازد. به من گفت اگر این سایت به درآمدزایی برسد، زحمت من را جبران می‌کند.

من سایتش را راه‌اندازی کردم و دوستم چندین دستگاه فروخت چون سئوی خوبی هم روی آن سایت انجام دادیم و مشتریان زیادی هم به دست آورد. بعد از ۳ سال آن سایت را به شخص دیگری فروخت و چون ۵۰ میلیون تومان قیمت‌گذاری شده بود، ۵میلیون تومان به من داد.

  • حدودا ۶ یا ۷ سال پیش باید باشد. آن زمان برای طراحی سایت چقدر دستمزد می‌گرفتی؟

بله، حدودا سال ۹۰ بود و من آن موقع برای طراحی سایت تا یک و نیم میلیون تومان دستمزد می‌گرفتم که رقم خیلی خوبی محسوب می‌شد و چندین برابر خدمات کامپیوتری برای من درآمدزایی داشت.

  • به واسطه به دست آوردن این راه درآمدزایی، چه تغییراتی در زندگی‌ات ایجاد شد؟

بعد از اینکه روند درآمدزایی من از راه‌‌اندازی و طراحی سایت روال خوبی پیدا کرد و توانستم پس‌اندازی داشته باشم، اول یک ویلچر خوب و مناسب خریدم، لپ‌تاپ باکیفیت خریدم و کامپیوترم را عوض کردم و…

  • و کماکان با یک دست کار می‌کردی؟ چطور کد می‌زدی و چطور سایت طراحی می‌کردی؟

بله، تا آن زمان همچنان تنها با یک دست کار می‌کردم، اما چون نمی‌توانستم با کیبورد کار کنم، موبایل لمسی (تاچ) خریدم و براساس آن یک اپلیکیشن نوشتم که به لپ‌تاپ وصل می‌شد و من با موبایل تایپ می‌کردم.

من همیشه ابزارهای مورد نیازم را خودم می‌ساختم. با وجود این بیماری همیشه به سختی کار می‌کردم. شب‌های زیادی را تا صبح پشت کامپیوتر سپری می‌کردم و دائما در حال فعالیت بودم. صبح که می‌شد، کمی می‌خوابیدم و باز تا نیمه‌های شب کار می‌کردم. خیلی‌ها فکر می‌کردند که آن پشت نشسته‌ام و بازی می‌کنم، اما من داشتم راه‌هایی برای ساختن ابزارهای مورد نیازم پیدا می‌کردم.

  • تو خیلی پرکار‌ بودی، با توجه به بیماری‌ات، پزشکان نمی‌گفتند که نباید کار کنی و کارکردن ممکن است بیماری‌ات را تشدید کند؟

اتفاقا می‌گفتند که نباید طولانی‌مدت بنشینم، اما من می‌دانستم که حتی اگر همه طول شب و روز را بخوابم، باز هم این بیماری به پیشرفتش ادامه می‌دهد. بنابراین تصمیم گرفتم از وقتی که دارم استفاده کنم. در واقع نمی‌خواستم تسلیم محض بیماری بشوم و یک مصرف‌کننده باشم.

توانیتو سن کمی دارد و حتی هنوز یکساله هم نشده اما در حال حاضر ۱۲ نفر نیروی کار دارد که به‌صورت دورکار با توانیتو همکاری می‌‌کنند.

  • چرا تسلیم نمی‌شدی؟

من آدم مغرور و مصممی هستم. همیشه این دو خصیصه همراه من بوده و همیشه آرزوی استقلال مالی داشتم. دوست داشتم که همراه هم‌سن‌و‌سال‌های خودم رشد کنم. نمی‌توانستم قبول کنم که هم‌سن‌وسال من باسواد است و من نیستم یا او کاری می‌کند که من نمی‌کنم. ضمن اینکه من کسی را بابت بیماری‌ام مقصر نمی‌دانستم و پدر و مادرم هم به من می‌گفتند که با این بیماری کنار بیا چون اتفاقی است که افتاده و ناراحتی‌ات آن را درمان نمی‌کند.

همچنین هزینه‌های بالایی که برای درمان من وجود داشت و هزینه‌های مراقبت و… موجب شده بود که در من این حس ایجاد شود که حتما دنبال راهی برای استقلال مالی باشم تا فشار کمتری متوجه خانواده‌ام باشد. همیشه می‌خواسته‌ام کاری کنم که به خانواده‌ام ثابت کنم که قدردان زحمات‌شان هستم. به همین دلیل هم هست که تاکنون اعضای خانواده‌ام و پدر و مادرم به من نگفته‌اند که برای‌شان دردسر ایجاد کرده‌ام یا عامل زحمت و مرارتم‌ بلکه همیشه به من می‌گویند که باعث افتخارشان هستم. در حالی که پدر من همیشه خیلی سختگیر بود.

  • پس خانواده‌ات در داشتن این روحیه خیلی تاثیرگذار بوده‌‌اند؟

تاثیر زیادی داشتند. مثلا وقتی مدرسه من را ثبت‌نام نکرد، مادرم به من نگفت که مدرسه ثبت‌نامت نکرده است، بلکه گفت تو آنقدر باهوشی که نیازی نداری به مدرسه بروی و مدرسه چیزی برای یاددادن به تو ندارد! در واقع خانواده‌ام باعث شدند که من همیشه خودم را آدم توانمندی بدانم که می‌تواند هر کاری که اراده بکند، انجام دهد. شاید اگر مادرم به من می‌گفت مدرسه تو را به خاطر وضعیت جسمانی‌ات نمی‌خواهد، من هیچگاه اعتماد‌به‌نفس امروز را نداشتم.

  • وحید، تو یک عمر با بیماری سختی زندگی کرده‌ای! خیلی‌ها انتظار دارند که با فردی افسرده و بدحال مواجه بشوند ولی تو خیلی سرزنده‌ای. این فقط یک حالت ظاهری است یا عمیقا هم آدم شادی هستی؟

من ذاتا آدم شادی هستم. وقتی در خانه همه ناراحت یا گرفته‌حال باشند، این منم که با خنده و شادی حال همه را خوب می‌‌کنم. حتی صبح‌ها با روحیه و شادابی از خواب بیدار می‌شوم و سعی می‌کنم محیط خانه را به محیطی راحت و شاد تبدیل کنم. هر وقت خانه نباشم، همه می‌گویند جایت خالی است.

  • کم‌کم از حضورت در اکوسیستم حرف بزنیم. از چه زمانی با اکوسیستم استارت‌آپی آشنا شدی؟

حدودا از سال‌۹۳ که با اکوسیستم آشنا شدم، در خودم این توانایی را دیدم که می‌توانم یک کسب‌وکار آنلاین راه‌اندازی کنم و اداره‌اش بکنم.

  • جرقه راه‌‌اندازی توانیتو از همین‌جا زده شد؟

تا زمانی که خواهران و برادرانم در خانه بودند، همه کارهای من را انجام می‌دادند، اما بعد از آنها من باید خدمات را به خانه می‌آوردم، بنابراین فکر کردم که وب‌سایتی راه‌اندازی کنم که ارائه‌دهنده چنین خدماتی باشد. بعد از ۳ ماه وب‌سایت با استقبال خوبی مواجه شد. در ابتدا این وب‌سایت نامش همیار مهر بود.

وقتی استقبال خوب از سایت را دیدم، به فکر گسترش کار افتادم، اما هزینه‌های زیادی را می‌دیدم که فکر می‌کردم به‌تنهایی قادر به پرداخت‌شان نیستم. مانند هزینه‌های سرور، افزونه‌های خاص و… ایده گسترش سایت را با خانمی که خودش ام‌اس داشت، در میان گذاشتم و او ۳ میلیون تومان به من داد.

همیارمهر کم‌کم شروع به رشد کرد و طی ۳ ماه بیش از ۵۰۰ عضو گرفت. بعد از این آموزشگاه خیریه رعد، رویداد توان‌تک را برگزار کرد و از من خواستند که من آنجا غرفه داشته باشم و کارم را معرفی کنم. آنجا استقبال خوبی شد و من متوجه شدم که این استارت‌آپ می‌تواند خیلی بزرگ‌تر شود. تصمیم گرفتم اسمش را عوض کنم و به نوعی ری‌برند کنم و همیار مهر را به توانیتو تغییر نام بدم.

  • تو دائما از کسب‌وکار حرف می‌زنی، استارت‌آپت که قرار نبوده خیریه شود؟

نه. اصلا. توانیتو یک کسب‌وکار است و خیریه نیست و به ازای خدماتی که ارائه می‌کند، هزینه دریافت می‌کند.

  • از توانیتو بیشتر بگو. چه تعداد نیروی کار دارد؟ با چه تعداد از افراد همکاری کرده تاکنون؟

توانیتو سن کمی دارد و حتی هنوز یکساله هم نشده اما در حال حاضر ۱۲ نفر نیروی کار دارد که به‌صورت دورکار با توانیتو همکاری می‌‌کنند. به خاطر اینکه در حوزه سلامت کار می‌کنیم، به دنبال مجوز هستیم و احتمالا توانیتو تا یک ماه دیگر رونمایی می‌شود.

  • الان بیشتر چه خدماتی ارائه می‌کنید؟

بیشتر خدمات حوزه سلامت را به مشتریان ارائه می‌کنیم.

  • مشتریان شما چه کسانی هستند؟

همه افرادی که مثلا به خدمات فیزیوتراپی یا کاردرمانی نیاز دارند. بعضی‌ها فکر می‌کنند که توانیتو صرفا به جامعه توان‌یاب‌ها خدمات می‌دهد، در حالی که اینطور نیست. هر کسی که خدمات اینچنینی نیاز داشته باشد، می‌تواند مشتری توانیتو باشد. سالمندان هم جزو مشتریان ما هستند و همه کسانی که باید در خانه چنین خدماتی را دریافت کنند. همچنین خدمات فرهنگی و آموزشی را در برنامه‌های‌مان داریم.

  • چه آمار جذاب دیگری در مورد توانیتو داری که بگویی؟

الان در خبرنامه توانیتو بیش از هزار نفر درخواست عضویت داده‌اند. این افراد سرویس‌دهنده‌ها هستند.

  • چه تعداد افراد تاکنون از خدمات شما استفاده کرده‌اند؟

در همیار‌مهر آمارمان خیلی خوب بود و افراد زیادی از ما خدمات دریافت کردند. فکر کنم طی ۳ ماه، بیش از ۱۰۰ نفر از خدمات ما استفاده کردند.

  • روش درآمدی توانیتو به چه صورت خواهد بود؟  

توانیتو هنوز درآمدی ندارد. اما قرار است بسته‌هایی داشته باشیم که این بسته‌ها را سرویس‌دهنده‌ها خریداری کنند. مثلا بسته‌ای داریم که در ماه بیش از ۵۰ سرویس‌گیرنده به سرویس‌دهنده معرفی می‌کند. سرویس‌دهنده با خرید این بسته به مشتری‌های مختلفی وصل می‌شود. البته مدل درآمدی‌های مختلفی را مد نظر داریم که در آینده از آنها استفاده می‌کنیم.

  • روی چه جامعه آماری به‌عنوان سرویس‌گیرنده حساب کرده‌ای؟ در واقع می‌خواهم بگویی حجم بازاری که توانیتو در آن قرار دارد، چقدر است؟

براساس آمار ثبت‌شده، ۱۱درصد جمعیت کشور را که بیش از ۱۰ میلیون نفر می‌شود، افراد توان‌یاب تشکیل می‌دهند. از این ۱۰ میلیون نفر، ۱۵درصد در کرج و ۷ درصد در تهران زندگی می‌کنند که مجموع اینها به حدود ۸۰۰ هزار نفر می‌رسد. فعلا جامعه مشتریان ما روی این دو حوزه است، اما این خدمات در همه ایران می‌تواند ارائه شود.

  • سرمایه‌گذار جذب کرده‌اید؟

نه، ولی در حال مذاکره هستیم. البته یک کمپین دونیشن با همکاری استارت‌آپ مهربانه راه‌اندازی کرده‌ایم که در آن کمپین، ۴۰ میلیون تومان جمع شد. این مقدار را هم برای راه‌اندازی دفتر و پلتفرم هزینه کرده‌ایم.

البته اینجا یک باشگاه کسب‌وکار است که دولتی و مکانی برای جامعه معلولین است. برای نخستین‌بار است که در ایران چنین مکانی ایجاد شده و کسب‌وکارها در این باشگاه دفتر اجاره می‌کنند. البته این دفتر را که الان در آن نشسته‌ایم، تجهیزاتش را خودم خریده‌ام اما خود دفتر را سورنا ستاری، معاون علمی و فناوری رئیس جمهور به‌عنوان حامی، تا ۲سال در اختیارمان قرار داده است.

وحید رجبلو
وحید رجبلو
  • گفتی برای جذب سرمایه در حال مذاکره هستی؛ این سرمایه‌گذاری جنبه کسب‌وکاری دارد یا کمک و دونیت؟

کاملا حرفه‌ای و کسب‌وکاری است و اصلا جنبه کمک و حالت بلاعوض و… ندارد. البته چون فرایند دریافت سرمایه‌ خیلی زمان‌بر است و من هم می‌خواهم هرچه زودتر کارها را پیش ببرم، برای دریافت وام اقدام کردم اما از من ضامن با پایه‌حقوق تا ۱۴ میلیون تومان خواسته‌اند! بنابراین ضامن پیدا نشد و ما کمپین دونیشن در مهربانه را راه‌اندازی کردیم.

  • وحید، روزی چند ساعت کار می‌کنی؟

اگر سرم خلوت باشد، بیش از ۶ تا ۷ ساعت. در روزهای شلوغ تا ۱۰ ساعت هم کار می‌کنم.

  • روزی ۱۰ ساعت کار می‌کنی و می‌گویی خسته هم نمی‌شوی؛ یعنی خستگی روحی نداری. الان در ایران عمدتا همگی خسته‌‌ایم. حتی شاید ناامید. چه چیزی تو را نگه داشته و سختکوشی‌ات را تقویت کرده است؟

عشق به اینکه به لحاظ مالی مستقل شوم. این استقلال مالی و اینکه زندگی مستقلی داشته باشم که دیگر کمتر خانواده‌ام دچار زحمت باشند، برای من یک رویاست. من این رویا را پیگیری می‌کنم و دنبال تحقق این رویا هستم.

  • یک سوال دارم می‌خواهم خیلی شفاف و بدون تعارف جواب بدهی. نگاه اکوسیستم استارت‌آپی به تو چگونه بوده تا الان؟ آیا توقع خاصی داری یا نه معتقدی که به عنوان یک بنیانگذار و مانند دیگران باید با تو رفتار شود؟

من توقع ندارم که به من نگاه خاصی بشود، چون یکی از اهدافم این است که آدم‌هایی با وضعیت من، توانایی‌شان دیده شود. اکوسیستم هم تا الان نگاهش به من، نگاه به یک آدم ناتوان نبوده است. البته حامیانی هم داریم. مثلا ابرآروان در حال حاضر برای سرورها حمایت یکساله‌ای از ما خواهد داشت که اگر قرار بود هزینه‌ای بپردازیم، حداقل باید ۴۰ میلیون تومان هزینه می‌کردیم. در کنار ابرآروان می‌توانم به ارتباطات خوبم با تعداد زیادی از فعالان اکوسیستم اشاره کنم. مثلا برای تبلیغات دیجیتال مارکتینگ توانیتو، حداقل باید ۵۰۰ میلیون تومان هزینه کنم اما بچه‌های اکوسیستم در حال حاضر از من حمایت می‌کنند و کسب‌وکارمان را معرفی می‌کنند.

  • فکر می‌کنی اکوسیستم در قبال افراد توان‌یاب چه رسالتی می‌تواند داشته باشد و چقدر به این جامعه بها می‌دهد؟

همین الان شرکت‌هایی مانند تپسی از من خواسته‌اند که نیروی کار توان‌یاب به آنها معرفی کنم. همچنین نزدیک به ۲ هزار نفر از راننده‌های اسنپ از افراد توان‌یاب هستند. اگر استارت‌آپ‌های دیگر هم بتوانند در کسب‌وکارشان از این افراد استفاده کنند، من می‌توانم افراد زیادی از توان‌یابان دارای مهارت را به آنها معرفی کنم.

خواسته دیگری که من از استارت‌آپ‌ها دارم این است که اپلیکیشن‌ها را برای توان‌یاب‌ها مناسب‌سازی کنند. مثلا اسنپ یا تپسی می‌توانند گزینه‌ای در اپ خود اضافه کنند که افراد شرایط‌‌شان را بگویند تا اتومبیل بدون صندوق برای افراد دارای ویلچر ارسال نشود.

  • خود تو به عنوان یکی از افراد این جامعه، فکر می‌کنی مهم‌ترین پیامی که به دیگران منتقل می‌کنی، چیست؟

همه تلاش من این است که این کسب‌وکار جان بگیرد تا جامعه ببیند که توانایی منحصر به جسم آدم‌ها نیست، بلکه در این جامعه ۱۱درصدی که رقم بالایی هم است، افرادی هستند که ذهن‌شان کارهای بزرگی می‌کند و نباید آنها را نادیده گرفت.

این جامعه نیازی به ترحم ندارد اما نیازها و خواسته‌های اولیه‌اش مانند هر انسان دیگری باید برآورده بشود. اگر من موفق شوم، امید بزرگی برای جامعه فراموش‌شده و در انزوای توان‌یاب‌ها ایجاد می‌شود.

  • خود این جامعه که می‌توان گفت بیش از ۱۰میلیون نفر هم جمعیت دارد، چقدر برای خواسته‌هایش جنگیده است؟

به نظر من خود این جامعه، برای خواسته‌هایش نجنگیده است. اغلب این بچه‌ها را به دریافتی‌های ناچیز بهزیستی وابسته کرده‌اند. ذهن‌شان خسته و آزرده است. آنها یاد نگرفته‌اند که برای نیازهای‌شان تلاش کنند. وقتی با آنها مواجه می‌شوم، من را تشویق می‌کنند اما خودشان حرکتی ندارند و فعالیتی ازشان سر نمی‌زند. آنها یاد نگرفته‌اند که روی یک هدف تمرکز کنند، در موردش یاد بگیرند و برایش تلاش کنند.

  • اگر نتوانی برای توانیتو سرمایه جذب کنی، چه می‌شود؟ به یک پروژه شکست‌خورده تبدیل می‌شود؟ این چیزی نیست که تو راحت با آن کنار بیایی. به‌ویژه اینکه الان برای خیلی‌ها الگو شده‌ای.

اگر با سرمایه‌گذاران به توافق نرسیم و نتوانیم سرمایه جذب کنیم، سعی می‌کنم باز به صورت دونیشن برای توانیتو سرمایه جور کنم. حتی اگر دونیشن هم موفق نشود، شاید توانیتو را واگذار کنم. همین الان هم توانیتو خواهان دارد ولی من منتظرم که برایش سرمایه جذب کنم و این کسب‌وکار پیش برود.

البته توقف توانیتو کمترین تاثیری روی من ندارد. حتی آنهایی که به من نگاه می‌کنند هم از من ناامید نمی‌شوند اما از این جامعه حتما ناامید می‌شوند. چون می‌بینند که نمی‌توان کاری کرد و نمی‌توان به آنچه مستحق آن هستید برسید، چون یکی از برنامه‌های ما این است که افراد توان‌یاب را با ارائه آموزش‌هایی به نیروهایی برای توانیتو و سایر کسب‌وکارهای اکوسیستم تبدیل کنیم.

  • و اینکه نتوانی توانیتو را موفق کنی، تو را متوقف نمی‌کند؟

نه متوقف نمی‌شوم بلکه راهم را عوض می‌کنم.

  • اصولا چه چیزی ناامیدت می‌کند؟

تقریبا هیچ چیزی. مگر اینکه پدر و مادرم از دستم ناراحت باشند، وگرنه مسائل کاری مانند گرانی دلار و تحریم و این‌جور مسائلی که الان در اکوسیستم رایج شده، من را ناامید نمی‌کند. وقتی در راس یک کسب‌وکار قرار می‌گیری، باید مشکلات را هم پیش‌بینی کنی.

من همان شیوه مدیریتی را که در زندگی‌ام دنبال کرده‌ام، در کسب‌وکارم هم در پیش می‌گیرم. باید برای هر مشکلی، راه‌حلی پیدا کنیم. من همیشه به داشته‌هایم نگاه می‌کنم. توقعم را هم در سطح داشته‌هایم نگه می‌دارم. همیشه سعی می‌کنم مهارت‌هایم را افزایش بدهم و تعاملم را با دیگران بهبود ببخشم.

مثلا پروسه خرید کامپیوتر را خیلی خلاصه به شما گفتم، ولی همان زمان خرید یک کامپیوتر برای من به یک مکافات تبدیل شده بود، چون اطرافیان در ابتدا مخالف بودند و اصلا ضروری نمی‌دانستند چون کنج خانه نشسته بودم و گفتم به شما که تا مدت‌ها اطرافیانم فکر می‌کردند من در حال بازی‌کردن با کامپیوتر هستم. چون من را آدم بی‌سوادی می‌دانستند که جسم بیماری دارد.  وقتی کسی چنین مسائل پیش پا‌افتاده‌ای برایش مکافات بوده، دیگر برای هر مسئله‌ای راهکاری پیدا می‌کند. شاید برای‌تان عجیب باشد اما همین بیماری هم من را متوقف نکرده. بنا به گفته پزشکان آدمی با سطح گرید ۳ این بیماری که من دارم، تا ۲۷سالگی بیشتر زنده نمی‌ماند، اما من ۳۰سالگی را هم پشت سر گذاشته‌ام و هنوز هستم چون تسلیم این بیماری نشدم.

  • بدون تعارف خیلی قابل تحسینی! حالا بگو که الان در حال یادگیری چه چیزهایی هستی؟

مهم‌ترین چیزی که الان باید یاد بگیرم و در این حوزه دارم مطالعه می‌کنم، مدیریت است.

  • بله چون مدیریت یک کسب‌وکار را بر عهده داری. راستی گفتی که توانیتو الان درآمدزایی ندارد ولی به‌ هر حال زندگی خرج دارد و تو هزینه‌های درمان را هم داری. الان از چه راهی درآمد داری؟

پروژه‌های فریلنسری انجام می‌دهم.

  • چه پروژه‌هایی؟

هنوز هم سایت طراحی می‌کنم. البته بعضی از مشتریان پروژه‌ها را به من نمی‌دهند چون تاکید دارند که حتما خودم پروژه‌ها را انجام دهم اما من به‌شدت تحت فشار هستم و نمی‌توانم خیلی خودم را خسته کنم چون بیماری من سرعت بیشتری به خودش می‌گیرد. اما همه پروژه‌ها زیر نظر خودم انجام می‌شود و دوستان از این بابت نگران نباشند. بنابراین پروژه‌ها را از ما نگیرند چون من به خاطر هزینه‌های درمانم و اداره‌کردن زندگی‌ام، باید این پروژه‌ها را بگیرم و انجام بدهم. در غیر این صورت با مشکلات زیادی مواجه می‌شوم و هزینه‌های زندگی سرسام‌آور می‌شود، چون منابع مالی من قطع می‌شود.

  • طراحی سایت چندین سال است که محل درآمد توست. حساب کردی که تا حالا چند سایت طراحی کرده‌ای؟

بیش از ۲۰۰ سایت و برای هر کدام هم حداقل یک میلیون گرفته‌ام که بخش اعظم این درآمد بابت درمان هزینه‌ها شده است.

  • تا یادم نرفته این سوال را هم بپرسم که وضعیت نظام وظیفه‌ات به کجا رسید؟ من اینستاگرامت را پیگیری می‌کردم. مثل اینکه از تو می‌خواستند که به سربازی بروی؟!

متاسفانه روند خیلی زجرآوری شد. نظام وظیفه تهران و کرج اختلاف نظر داشتند و هر کدام خودشان را مسئول می‌دانست که معافیت من را تایید کند یا نکند. حتی به من انگ دروغگویی هم در مورد میزان معلولیتم زدند، اما من خیلی مصرانه پیگیری کردم تا اینکه از نظام وظیفه به خانه ما آمدند و معافیتم را امضا‌ کردند و به من دادند. این روندها و این سختی‌ها من را مصمم‌تر می‌کند. روحیه من تسلیم‌ناپذیر است.

  • از آنجایی که من از طرفداران تو هستم و پیگیر علاقه‌مندی‌هایت، به این سوالم هم پاسخ بده که چرا اینقدر به پرنده‌ها و طوطی‌ها علاقه‌مندی؟

(می‌خندد) آن زمانی که در حال یادگیری برنامه‌نویسی بودم، در اینترنت کارهای تبلیغاتی انجام می‌دادم. با یک پرنده‌فروش آشنا شدم که طوطی وارد می‌کرد و نمی‌توانست بفروشد. من او را به فضای اینترنت آوردم که پرنده‌هایش را در این فضا بفروشد. خودم هم به ازای یک سایت که برایش راه‌اندازی کردم، از او یک طوطی کاسکو گرفتم که حدود ۳ میلیون تومان قیمت داشت و همین موجب شد که عشقم به طوطی‌ها زیاد بشود.

کلا به حیوانات خانگی علاقه‌مند هستم. از بچگی‌ حیوان خانگی داشتم و آنها در روحیه من و اینکه بهتر باشم، خیلی تاثیرگذار بودند. این نکته را هم بگویم که خود من هم به واسطه همین آشنایی با پرنده‌ها، مدتی به فروش طوطی در اینترنت مشغول بودم و خلاصه درآمدهای اینچنینی هم داشتم.

  • برگردیم به اکوسیستم! به نظرت چه کسانی راه درستی را در اکوسیستم در پیش نگرفته‌اند؟

آنهایی که شوآف می‌کنند! در اکوسیستم استارت‌آپی ایران شوآف زیادی وجود دارد و بعضی از داده‌ها بیشتر خیالاتی است تا واقعیت. اساس بعضی از حرف‌ها را نمی‌فهمم و نمی‌دانم چرا صاحبان بعضی از کسب‌وکارها آمار و ارقامی از خودشان و کسب‌وکارشان منتشر می‌کنند که منطقی نیست. متاسفانه نمی‌توانم مثال بزنم وگرنه مثال‌های زیادی وجود دارد.

  • از آدم‌هایی که در همین زیست‌بوم خیلی قبول‌شان داری، به چه کسانی می‌توانی اشاره کنی؟

شاهین طبری که در واقع پدر معنوی توانیتو است، هادی میرمیرانی، آرش برهمند، علی حاجی‌محمدی که ۳سال پیش دوره آموزشی صفر تا ۱۰۰ طراحی سایت را در اختیار من قرار داد که کمک زیادی به من کرد. همچنین رابطه خیلی خوبی با آرش سروری دارم.

خیلی دوست دارم که با مدیرعامل‌های شرکت‌هایی چون دیجی‌کالا و اسنپ ملاقات داشته باشم. هر چند هنوز موفق نشده‌ام. شاید برای شما جالب باشد که مدیرعامل شرکت کلش‌آف‌کلنز از آن سر دنیا برای من پیام ارسال کرد ولی بعضی از بزرگان اکوسیستم ایران تاکنون مشتاق دیدار من نبوده‌اند!

توانیتو سن کمی دارد و حتی هنوز یکساله هم نشده اما در حال حاضر ۱۲ نفر نیروی کار دارد که به‌صورت دورکار با توانیتو همکاری می‌‌کنند.

استقلال مالی و اینکه زندگی مستقلی داشته باشم که دیگر کمتر خانواده‌ام دچار زحمت باشند، برای من یک رویاست. من این رویا را پیگیری می‌کنم و دنبال تحقق این رویا هستم


این مصاحبه در هفته‌نامه شنبه رسانه اختصاصی اکوسیستم استارتاپی و راه اندازی کسب و کار منتشر شده است.

وحید رجبلوتوانیتومصاحبه های هفته نامه شنبه اکوسیستم استارتاپی و آموزش راه اندازی کسب و کار
شنبه‌مگ - هفته‌نامه شنبه اولین رسانه اختصاصی ایران در حوزه استارتاپ‌ها است.هدف معرفی استارتاپ‌ها، ترویج فرهنگ کارآفرینی، پوشش اخبار استارتاپی و انتقال دانش استارتاپی است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید