{۲۰ دقیقه}. {برای یک خلاصهی سریع، جملات بولد شده را بخوانید}
در این نوشتار، در این باره صحبت میکنیم که چرا و چگونه
اثرگذار بودن در انجام کارهای خیر اینقدر مهم است،
میتوانیم این دید تاثیرگذاری را به طور عملی به کار بگیریم
خودمان را در زمینهی اثربخشی آگاهتر کنیم
موسسات عامالمنفعهي موثر را شناسایی کنیم و از ایشان حمایت کنیم.
فرض من این است که شمایی که این مقاله را برای خواندن انتخاب کردهیید، علاقهمند هستبد که به سایر انسانها خیر برسانبد. با این حال افراد برای انجام کار خیر ممکن است که انگیزههای مختلفی داشته باشند و این انگیزهها میتواند شامل کسب آبرو، کسب ثواب اخروی، کسب اعتبار پیش سایرین و یا تاثیر مثبت بر افراد یا جامعههای آسیب پذیر باشد. ما هیچ کدام از این انگیزهها را قضاوت مثبت یا منفی نمیکنیم. با این حال تمرکز این گفتگو بر کسانی است اولا استطاعت دارند که بخشی از منابع مالی یا زمانیشان را به کارهای خیر و بشردوستانه اختصاص بدهند. و دوما هدف اصلیشان تاثیر گذاشتن بلند مدت بر مردم هدفشان است.
چه در اندازهی جامعهی ما در ایران، و چه اندازهی جامعهی جهانی، فرصتهای بیشماری برای کمک به سایرین وجود دارد. خیریهها و موسسههای عامالمنفعه و افراد خیر مستقل به نظر بیشمار میآیند و همهشان بر مسایل واقعی و دردهای واقعی مردم تکیه میکنند. اما سوال این است: چگونه میشود منابع مالی و زمانی محدود را بین این نیازهای بی انتها برای کمک تقسیم کرد؟
روشی که اکثر ما در عمل در پیش میگیریم این است: به پروژههای خیریهای که به نحوی راهشان را به محدودهی توجه ما پیدا میکنند کمک میکنیم. مثلا به مستمندی که سر چهارراه درخواست کمک مالی میکند، یا فلان خانوادهی محروم که مادرمان یا خواهر خانممان یا فلان دوستمان معرفی کرده کمک میکنیم، یا که فلان خیریه که هنرپیشه یا ورزشکار محبوبمان راه انداخته کمک میکنیم. در برابرش هم تا اندازهای از درد کسی میکاهیم و البته خودمان هم احساس خوبی میکنیم. سوال این است که آیا روش عادی ما در مواجه با امور خیر، از لحاظ مسئولیت اخلاقی و اجتماعی کافی است؟
نظریهي بشردوستی موثر، که تئوری جنجالی و پرطرفداری در سراسر دنیا شده است، در جواب این سوال میگوید: نخیر کافی نیست. مسئولیت اخلاقی ما این است که نه تنها کار خیر بکنیم بلکه تلاش بکنیم که بفهمیم بهترین کار خیری که میتوانیم بکنیم چیست و سپس آن را انجام دهیم. به عبارت دیگر، مبدعان و طرفداران این نظریه از جمله آقای پیتر سینگر ( مبدع این تیوری و استاد اخلاقزیستی دانشگاه پرینستون)، آقای ویلیام مکاسکیل ( استاد فلسفهی دانشگاه آکسفورد و از پیشروان این تیوری) و آقایان مصطفی ملکیان (محقق و معلم اخلاق) و آرمین نیاکان (مترجم کتاب دیگردوستی موثر به فارسی) متعقدند که وظیفهی ماست که فعالانه به دنبال جواب این سوال باشیم که به چه شکل میتوانیم به موثرترین شکل ممکن منابع مالی و زمانی اختصاص داده شده به امور خیر را مصرف کنیم.
در این نوشتار، تمرکز ما بر اقدامات عملی است که میتوانیم انجام دهیم تا تلاشهای خودمان را موثرتر کنیم. با این حال، از همین الان این مطلب را مطرح میکنم که بخش مهمی از این اقدامات عملی، مطالعه و کنجکاوی و یادگیری است و این کار، حوصلهی بیشتر میطلبد و نه الزاما پول بیشتر. بگذارید با مثالی، این مطلب را بهتر شرح دهیم: بیابان بزرگی، مانند بیابانهای قم و کاشان، را تصور کنید که قصد داریم با منابع مالی و آبی بسیار محدود در این منطقه بیابان زدایی انجام دهیم. یک روش این است که به اولین گلفروشی دم عوارضی برویم، تعدادی گل و گیاه زیبا بخریم و این گیاهان را در ابتدای بیابان در زمین بکاریم. سپس، چند ظرف آب پایش خالی کنیم و برویم به دنبال زندگیمان. بعد هم هر بار که از آنجا رد میشویم از ماشین در حال حرکت کمی آب به سمت بیرون بپاشیم و یا هرجایی که ماشین را کنار زدیم، ظرف آب مان را در بیابان خالی کنیم به این امید که به نحوی به ریشهی این گیاهان میرسد یا به هرحال، جایی از این بیابان را خیس میکند. روش دیگر هم این است که خوب تحقیق کنیم که کدام مدل گیاه است که با این آب و هوا و خاک سازگار است، ریشههایش آب را بهتر نگه میدارند، برگهایش و سایهش مانع تبخیر سریع آب میشود، و از فرسایش خاک هم جلوگیری میکند. بعد هم هر بار، به طور خاص، محل این گیاههای کاشته شدهی خاص را تحقیق کنیم و به طور خاص ظرف آب مان را در پای همین گیاهانی که شانس زندهماندن و بیابان زدایی دارند بریزیم.
واقعیت سخت این است فقر کمتر از یک بیابان بی سر و ته نیست و منابع ما، و تمام ثروتمندان دنیا هم، هیچ وقت آن قدر نیست که به مثل آب، آن را بی حساب در این بیابان بریزیم و امید داشته باشیم که فقر برطرف شود و این بیابان سبز بشود. غیر ممکن است که ما با پولهای کوچک و درشت ولی فکر نشده بتوانیم مشکلات بزرگ جامعهی بشری به مثل فقر را به طور ریشهای حتی به قدر کوچکی حل کنیم. از پول و زمان بیشتر، این بیابان فقر نیازمند افرادی است که حوصله داشته باشند فکر کنند، سوالات بپرسند، از جوابهای ناقص ناامید و رنجیده نشوند و قدم به قدم در مسیر بیابان زدایی - شما بخوان فقر زدایی - ادامه بدهند. این ایده، یکی از دلایل این است که کسی به مانند بیل گیتس، موسس ماکروسافت و یک ثروتمند افسانهای، موسسه گیتس را تاسیس میکند که نه تنها ثروتش بلکه فکر و ذکر و حوصلهش را برای کارهای بشردوستانه خرج کند.
اگر این مقدمه شما را تا اندازهای کنجکاو کرده است که خوب در عمل باید چه کار باید بکنیم، لطفا به خواندن ادامه بدهید.
خلاصه جواب این است که باید
۱. بیشتر یاد بگیریم که اثرگذاری اجتماعی چه طور اتفاق میافتد
۲. با دید سرمایهگذاری و با تاکید بر تاثیرگذاری بلند مدت، پول و زمانتان را در خدمت کارهای خیر بگذارید: از خیریههایی حمایت کنیم که علاوه بر پاکدستی و چابکی، میخواهند تاثیرگذاری بلند مدت داشته باشند و تاثیرگذاریشان را میسنجند و گزارش میدهند.
این یادگیری شامل سه بخش میشود.
اول اینکه بفهمیم تاثیرگذاری چیست، چگونه اندازه گیری میشود، و سوالاتی از این دست.
دوم اینکه موسسات عامالمنفعهی مختلف را بشناسید تا بتوانید از بین گزینههای زیاد، بهترین را انتخاب کنید.
سوم اینکه گزارشهای اثربخشی موسسات خیریه را بخوانید و بر افراد و موسساتی که با دید تاثیرگذاری به کارهای بشردوستانه نگاه میکنند تمرکز کنید.
در یادگیری اول شناختن اثرگذاری، پیشنهاد میکنم که حداقل یکی از این دو کتاب را بخوانید.
یکی کتاب دیگردوستی موثر از پیتر سینگل که به فارسی ترجمه شده است و بیشتر در مورد فلسفهی این نظریه صحبت میکند
دوم کتاب چگونه بهتر کار خیر کنیم (آمازون) ( ترجمهی در حال انجام به فارسی) که دیدی عملیاتی، آماری و اقتصادی دارد.
هرچند که نظریهي بشردوستی موثر از زمان انتشار اولیه این کتابها در ۱۰-۱۵ سال پیش تا به الان تغییرات زیادی کرده است، باز هم این کتابها پایهی بسیار خوب و عملی ارایه میکنند. یکی از نکات مهم این دو کتاب این است که هرچند سنجش و یا حتی تخمین میزان اثرگذاری کار بسیار سختی است، حتی یک تخمین نصفه نیمه و ناقص در این زمینه بسیار بهتر از این است که از بیخ و بن، تاثیرگذاری بلند مدت را در تصمیمات کار خیرمان در نظر نیاوریم.
موضوع دوم یادگیری، شناخت موسسات خیریه متنوع است که به شما فرصت میدهد که گزینه زیاد داشته باشید و بهترین محل را برای سرمایهگذاری مال یا وقتتان پیدا کنید که بیشترین خیر را به جامعه برساند. برای این کار:
۱. سعی کنید موسسههای عامالمنفعهی کوچک و درشت دور و برتان را بشناسید. زمانی در هفته، مثلا نیمساعت، را به این کار اختصاص دهید. من به شخصه از دو طریق موسسات خیریه را پیدا میکنم. یکی از طریق پیشنهادهای اینستاگرام است. یعنی وقتی یک موسسه عامالمنفعه را فالو میکنم، اینستاگرام موسسات مشابه را به من پیشنهاد میدهد. البته به اینستاگرام بسنده نمیکنم بعدتر هم به وبسایت این موسسات میروم و گزارشهای سالهای پیششان را مطالعه میکنم و اگر سوالی داشتم مطرح میکنم. به عنوان نقطهي شروع، چندتایی از موسساتی که من در اینستاگرام پیگیری میکنم از این قرارند: به مهربانی، خانهی هدی، ایفا. راه دیگر از طریق پادکست رادیو افرا است که در آن هم با موسسان خیریهی موفق صحبت میکند و هم موضوعاتی در مورد مدیریت موفق سازمانهای عامالمنفعه مطرح میکند.
۲. در شناخت موسسات عامالمنفعه، به این موضوع دقت کنید که خودشان را چه طور معرفی میکنند. آیا تنها بخشی از نیاز مالی مخاطبانشان را تامین میکند یا در زمینهی فکری و فرهنگی و آموزشی هم ایشان را توانمند میکند؟ آیا ارزش فعالیتشان را تنها به طور احساسی- مثلا عکس و فیلم- نشان میدهند یا بر اعداد و ارقام هم تاکید دارند؟ آیا تنها بر کاری که میکنند، مثلا تعداد توزیع مداد و دفتر بین دانشاموزان مناطق محروم، تاکید دارند یا بر اثرگذاری این اقدام، مثلا بر معدل یا درصد فارغالتحصیلی یا کاریابی آن دانشاموزان، هم آمار و ارقام ارائه میدهند؟
۳. از این موسسات بخواهید که گزارش بدهند و گزارشهایشان را با حوصله بخوانید. اگر برایتان سوالی مطرح شد، از ایشان سوال بپرسید که بدانند گزارش دادنشان مهم است. ما میخواهیم موسسات خیریه بدانند که حمایت مالی و زمانی ما از ایشان منوط به تاثیرگذاری قابل توجه است. برای نمونه، ایفا موسسهای است که با تکیه بر کمکهای مردمی، به کسبوکارهای خُرد روستایی در ایران وام میدهد و البته در زمینه بازاریابی و غیره به ایشان آموزش و کمک میدهد. در وبسایت ایشان، زیر بخش دربارهی ایفا و ما که هستیم، بخش خاصی برای اثرگذاری وجود دارد که در آن، گزارش تصویری از اثرگذاریشان ارائه میشود. ایشان یکی از شاخصهای تاثیرگذاریشان را بازپرداخت وام تعیین کردهند که به نظر شاخص بسیار خوبی میاید. در ادامه این نوشتار به طور خلاصه توضیح میدهیم که به چه نحو گزارشات موسسات عامالمنفعه را بخوانید.
ابتدا دوباره تاکید میکنم که نقطهی شروع برای شما این باید باشد که موسسات مختلف را بشناسید و چندین گزینه برای انجام کار خیر داشته باشید. اگر تنها یک گزینه در پیش رو داشته باشید، خوب بالطبع انعطاف انتخاب چندانی نخواهید داشت. بعد از اینکه گزینههای مختلف را دیدید و شناختید، باید ببینید چه طور بین این گزینهها بهترین گزینه را انتخاب میکنید.
در کتاب بشردوستی موثر، آقای مکاسکیل سنجش تاثیرگذاری را به ۵ سوال زیر میشکند. ایشان پیشنهاد میکند که برای انتخاب بین پروژههای خیر مختلف، از هر پروژه این ۵ سوال را بپرسید و براساس جواب این سوالها، تصمیم بگیرید که کدام پروژه بیشترین خیر ممکن را به جامعهی هدفتان میرساند:
از نتیجهی کار خیر شما در این پروژه، چند نفر و هر کدام به چه اندازه تاثیر مثبت میپذیرند؟
آیا این موثرترین کاری هست که شما میتوانید انجام دهید؟
آیا این زمینهی کاری، محروم و ناشناخته مانده است؟
اگر این کار را نمیکردید چه اتفاقی میافتاد؟ آیا کس دیگری این کار را انجام می داد؟
احتمال موفقیت چقدر است و ارزش این موفقیت چقدر است؟
کتاب بشردوستی آقای مکاسکیل در مورد هر کدام از این سوالات، مفصل یک فصل صحبت میکند. مسلم که خواندن این فصلها کمک کننده است لکن این را بدانید که تقریبا هیچ وقت اتفاق نمی افتد که شما جواب کامل و قطعی و نهایی را به این سوالات داشته باشید. با این حال، همین که این سوالات را بپرسید و جوابهای ناقص را در تصمیمگیریتان وارد کنید به مراتب بهتر از این است که به این سوالات از بیخ محلی نگذاریم. از آنجا که با پرسیدن این سوالات، جهت و الگوریتم کلی تصمیمگیریتان درست است، در نهایت این روش شما را به اثرگذاری قابل توجه خواهد رساند.
موضوع بعدی، شناخت و ارزیابی موسسات عامالمنفعه است. به طور کلی، سلامتی موسسهی عامالمنفعه از سه دسته شاخص معلوم میشود:
سلامت مالی: اینکه فساد و دزدی در آن نباشد، ورودی و خروجی منابع مالیش مشخص باشد، بازرس مستقل داشته باشد و در خودش، ساز و کارهایی داشته باشد که سلامت مالیش را تضمین کند.
سلامت اجرایی. یعنی اینکه منابع مالی و وقتی سازمان تلف نشود. مثلا اینکه کسر هزینههای مستقیم (مثلا خرج مداد و دفتر و کتاب برای دانشاموزان) به هزینههای غیرمستقیم سرشکن (مثلا پول بنزین جا به جایی، هزینهی حقوق کارمندان موسسه و اجاره دفتر)، عدد بزرگی باشد. البته مهم است که گاهی هزینههای غیرمستقیم، اگر درست خرج شوند، سبب قدرت و تاثیرگذاری بیشتر میشوند و هدف الزاما این نیست که این هزینهها صفر شوند. مثلا اگر بودجهای صرف تبلیغات برای کمک مالی بیشتر بشود و با هزینهی مثلا ۱۰ میلیون برای تبلیغات، ۳۰ ملیون تومان کمک جمع شود، آن ده ملیون هزینهی غیرمستقیم مناسبی بوده است.
سلامت اثرگذاری. یعنی اینکه در نهایت تلاشهای این موسسه منجر به تاثیر مثبت بلندمدت و ماندگار بشود. این نکته کمی پیچیدهتر است. پیشنهاد میکنم که در فرصتی، تنها مقدمهی کتاب بشردوستی موثر از آقای مک اسکیل را اینجا بخوانید که در آن بیان میکند چقدر شهود ما در حدس زدن تاثیرگذاری کارهای خیر ضعیف است.
سلامت اثرگذاری از دوتای دیگر مهجورتر است. بسیاری از موسسات خیریه در گزارششان سلامت مالی و اجراییشان را ذکر میکنند اما هنوز فرهنگ اندازهگیری و گزارش دادن اثرگذاری در موسسات خیریه جا نیافتاده است. بنابراین، بسیار مهم است که ما از ایشان بخواهیم به اثرسنجی فکر کنند، آن را بسنجند و آن را در گزارششان بگنجانند.
ما خیلی از کارهای خیر را از روی احساسات انجام میدهیم و از این طریق احساس خوبی به دست میآوریم. مثلا کودک فقیر سائلی را کنار خیابان میبینیم، یا پیرزن فقیری را در ویدئویی از فلان ورزشکار محبوب میبینیم و به ایشان کمک میکنیم. این کار ایرادی ندارد - کاملا پسندیده است که ما با توجه به احوال روحی خودمان درد کسی را به طور موقت برطرف کنیم و خودمان هم حس خوبی به دست بیاوریم. با این حال، عقل و وجدانمان هم میگویم که ما وظیفهی اخلاقی داریم که بر کارهای خیر بلند مدت تمرکز کنیم. خوب است که بین کارهای خیر احساسی و کارهای خیر عقلی، تعادلی به وجود بیاوریم. یعنی بودجهی کار خیر را از قبل مشخص کنیم و درصدی از آن را به کارهای خیر احساسی و درصدی را به کارهای خیر موثر اختصاص دهیم. مثلا بگویید من هفتهای صدهزار تومان به کار خیر اختصاص میدهم و ۵۰٪ آن، یعنی پنجاه هزارتومان، را به کارهای خیر از روی دل و حس و ۵۰٪ دیگر را به کارهای خیر از روی عقل و تاثیرگذاری اختصاص میدهم. بسته به حالتان، این درصد را تغییر دهید. من به شخصه در ۸۵-۱۵ هستم که ۸۵ درصد از منبع محدودم برای کارهای خیر را به کارهای اثرگذار اختصاص میدهم. به این نحو هم حس و حال کار خیر را تجربه میکنید و هم عقلتان راضی است که بر تاثیرگذاری بلند مدتتر نیز سرمایهگذاری کردهیید.
بگذارید برایتان دو مثال بیاورم. کفش TOMS در آمریکا و اروپا برند شناخته شده بوده و هست. علاوه بر طراحی ساده و شیک، تا سالها بخشی از تبلیغات این شرکت کفش سازی این بود که به ازای هر جفت کفشی که بفروشند، یک جفت کفش به مناطق محروم اهدا خواهند کرد. چه بهتر از این که هم کفش بخریم و هم کسی را از بی کفشی نجات دهیم، درست؟ ... نه دقیقا. معلوم شد که این شرکت در ادعایش صادق بوده و این اهدا را انجام میداده است اما کاری که میکرده این بوده که روستایی محروم در کشوری محروم را پیدا میکرده و به ساکنین آن روستا یک جفت کفش اهدا میکرده است. اینکه مدل سادهی آن کفش به مدل زندگی پرکار آن روستاییان نمیخورده به کنار، اتفاق دیگر آن بوده که کفاش آن روستاها، که از تایر ماشین کفشهای ساده و دست دوز میساخته، تا یک سال هیچ مشتری نمیداشته. او مجبور میشده که از بیخ کارش را تعطیل کند و به سراغ کار دیگری برود یا به کل از آن روستا برود. یعنی اگر تا قبل حرکت کار کفش تامز، نصف روستا پابرهنه بود، بعد از این اهدای سخاوتمندانه کل اکوسیستم نصفه و نیمهی کفشسازی در روستا از کار میافتاده است و از سال بعد اکثر روستا پابرهنه میشده است.
در مناطق محروم خود ایران هم زیاد دیده میشود که عدهای از افراد محروم علاقهی چندانی به کار کردن ندارند علی الخصوص اگر درامدش کم و زحمتش زیاد باشد. یعنی در عمل ترجیح میدهند که فقیرتر بمانند تا اینکه برای کار کم-درآمدی، سخت کار کنند. اگر به ریشه این رفتار نگاه کنید، تا اندازهای وابستگی به منابع خیریه را خواهید دید. یعنی در عمل، این افراد کمی به کمکهای خیریه وابسته شدهند و امید دارند که موسسات خیریه به ایشان کمک کنند. به نحوی که دیگر گویی برایش صرفه ندارد که خودشان را از فقر بیرون بیاورند. البته که بسیاری از افراد هم اینجور نیستند و بسیار پرتلاش و پرفکر به دنبال استقلال و رشد مالی هستند. با این حال ما باید این را بدانیم که کمکهای بشردوستانه، علی الخصوص اگر به طور مستقیم به نیازهای اساسی افراد باشد، خاصیتی به مانند داروهای مسکن دارد: درد فرد را به طور مقطعی آرام میکند که اثر چیز پسندیدهای است اما درد وی را در بلند مدت تغییر نمیدهد و علاوه بر آن مستعد ایجاد نوعی وابستگی عمیق - یا اعتیاد- نیز هستند.
پروژههای خیریه، جامعهی هدفشان را فراتر از هدف اولیه تغییر میدهند. این کمکها، سیستم بنیادی آن جامعه را تغییر میدهند و برای همین، مهم است که به تمام تغییرات ممکن ناخواسته ناشی از کار خیرمان فکر کنیم.
تا به حال خانوادهها یا افرادی را دیدهاید که حتی بعد از ورشکستنی و شکست، دوباره ساختار مالیشان را ساخته ند و بالا آمدهند؟ این افراد فکر و فرهنگ کار کردن و موفق شدن مالی دارند. این فرهنگ شامل نکاتی از قبیل زحمت کشی زیاد و امیدوار بودن، ارتباط انسانی، ایجاد شبکهی دوستی و حرفهای درست، دانستن فرق سرمایهگذاری کردن و خرج کردن، فرهنگ پسانداز کردن و باز-سرمایهگذاری، توان مدیریت شکستها و عقبگردهای کوچک و بزرگ، تاکید بر یادگیری، صبوری در کار، مشتریمداری و مسایلی از این دست است. بخشی از جامعه که به طور تاریخی دچار فقر بوده است و این فقر از نسلی به نسل دیگر دست به دست کردهند، این آگاهیها را ندارد و برای اینکه از فقر خارج بشود نه تنها نیازمند منابع مالی، بلکه نیازمند همراهی و آموزش اجتماعی و فرهنگی است.
به همین سبب است که روش درست کمکرسانی، کمک کردن از طریق موسساتی است که نه تنها ارزاق و لوازم مادی به دست افراد محروم میرسانند بلکه برای ایشان مشاور، مددکار اجتماعی و آموزشهای مالی و تجاری فراهم میکنند. مثلا خانهی هدی در زاهدان، تاکیدش بر آموزش هنرهای دستی به زنان سرپرست خانواده است. به قدر اطلاع محدود من از اکانت اینستاگرامشان، گاه به گاهی میشود که بنا به شرایط، ارزاق هم توزیع کند اما تاکید بیشترش این است که چگونه این خانمها سوزندوزی یاد بگیرند و چگونه این آثار هنری راهشان را به مشتریان در تهران و کل کشور پیدا کنند، تبلیغات درست کنند و قیمتگذاری مناسب انجام شود. این یک دید سیستمی به محرومیت زدایی است و تنها روشی که شانسی برای موفقیت دارد چنین دیدی است. وظیفهی من و شما این است که موسساتی از این دست را پیدا کنیم و این موسسات را توانمندتر کنیم از آنجا که ایشان شانس بسیار بیشتری در اثرگذاری بلند مدت دارند.
هر از چند گاهی، دوستانی هستند که برای خرید جهیزیه، یا کفش و لباس برای عید مناطق محروم یا کیف و لوازم التحریر برای دانشآموزان فلان جا در آستانهی سال نو، اقدام به برگزاری کمپین میکنند. من در نیت خیر و پاکدستی ایشان مطمئن هستم و دست ایشان را به سبب اینکه پیشقدم کار خیر میشود میبوسم. اما به این فکر میکنم که آن دانشآموز وقتی نیاز دارد از کسی برای انتخاب رشته دبیرستان یا هنرستان همفکری بگیرد از چه کسی کمک میگیرد؟ آن خانواده وقتی فرزندشان در آستانه افتادن به دام اعتیاد است از کدام مشاور کمک میگیرد؟ آن زوج جوان در مناطق محروم وقتی به کار کردن یا نکردن خانم یا تعداد بچههایشان فکر میکنند از چه کسی همفکری میگیرند؟ بسیار سادهتر این است که ما فقط ابزار مادی را در اختیار ایشان قرار دهیم ولی این ابزار مادی تنها در کوتاه مدت، مشکلی از ایشان را حل میکند. روش سختتر ولی بهتر این است که موسساتی را پیدا کنیم که با دید سیستمی به نیازهای افراد محروم نگاه میکنند و از طریق مددکاری اجتماعی، مشاورهی روانشناسی و یا تحصیلی و یا ایجاد فرصت برای حضور اجتماعی ایشان را از بنیاد توانمند میکنند که با تصمیمات درست، خود را از گردباد فقر آرام آرام بیرون میآورند.
من نه جامعهشناسم و نه متخصص امور دینی هستم اما سه مشاهده را بیان میکنم که فکر میکنم همه با آن موافق باشیم.
مشاهدهی اول اینکه به طور تاریخی و سنتی، بخش اعظم از امور خیریه در جامعه از طریق خیریههای دینی و طبقهي مذهبی جامعه انجام میشده است. تمام ساز و کارهای مالی و بشردوستانه ای که در ساختار شرع لحاظ شده اند، از خمس و زکات تا صدقه و کفاره، در قرنهای گذشته مسیر انجام کار خیر بودهند. خیریههای متعددی که معمولا با نام بزرگان دینی نامگذاری شدهند داوطلبان بسیاری را گرد هم میآورند که این کمکها را به مناطق و افراد محروم برسانند. سابقه و حضور موسسات خیریه مذهبی در جامعه، قدرتمند و بسیار عمیق و گسترده است
مشاهدهی دوم این است که روشهایی که خیریههای دینی برای کمک استفاده میکنند گاهی بسیار سنتی است. گاهی تاکید بیشتر بر عین روشهایی است که بزرگان دینی در قرنهای گذشته برای کمک به مستمندان استفاده میکردهند مثلا توزیع نان جو یا حتی فقط توزیع ارزاق. دوستی میگفت که در جریان همهگیری کووید که بسیاری از دانشاموزان از منزل و به طور غیرحضوری در مدرسه شرکت میکردند، نیاز زیادی به گوشی و تبلت برای دانشاموزان محروم بوده است. ایشان با تعدادی از خیرین متمول فعال در موسسهی خیریهشان تماس میگیرد و تقاضای کمک مالی میکند و اکثریت این خیرین، تقاضای کمک برای خرید گوشی و تبلت برای دانشاموزان را رد میکنند ولی برای تهیهی روغن و برنج و غیره اعلام آمادگی میکنند. البته که از یک تک مشاهده نمیشود قانون کلی داد و حتما ایشان دغدغههای دیگری نیز داشتهند و یا خیرین دیگری بودهند که از این کار استقبال کردهند. اما میشود گفت که در موارد قابل توجهی ساز و کار فکری و اجرایی قدرتمندی وجود ندارد که به خیرین و موسسات خیریهی سنتی کمک کند که از مسیرهای سنتی فراتر بروند.
مشاهدهی سوم: انعطاف و استعداد پذیرا بودن نسبی در ساختار دینی جامعه است. مثالم در این مورد، مدرسه سازی است. من با اطلاعات محدودم از متون دینی، برداشتم این است حدیثهای بسیاری در مورد اهمیت ساخت مساجد وجود دارد ولی در متون دینی، به سبب اقتضائات زمانی، تاکید زیادی بر مدرسهسازی نیست. با این حال، در چند دههی گذشته و با توجه به کثرت مساجد و کمبود مدارس مفهوم مدرسهسازی توسط خیرین در بین طبقات مذهبیتر جامعه پا گرفت و رشد کرد. این مثال این نوید را میدهد که این امکان وجود دارد که اثربخشی به عنوان یکی از چند عامل مهم در تصمیمگیریهای مربوط به امور خیر در به طبقهی مذهبی جامعه معرفی شود و در نظر گرفته شود. حتی اگر درصد کوچکی از منابع مالی بخش مذهبی جامعه با دید اثربخشی مصرف بشود، خبر بسیار خوبی است.
من نمیدانم این تغییر از کجا باید شروع شود. مثلا آیا باید از حوزههای علمیه و مطالعهی ایشان بر این نظریه و تایید و اصلاح آن شروع شود؟ یا مثلا خیریهها باید چند مثالش را ببینید؟ یا جلسات گفتگویی شروع بشود؟ امیدوارم که این نوشته، علاقه و کنجکاوی حداقل بخشی از از جامعهي مذهبی را هم برانگیزد.
در پایان، امیدوارم که این نوشتار، بیشتر از هرچیز کنجکاوی شما را دربارهی اثربخشی در کار خیر را برانگیخته باشد و سرنخهایی برای ادامهی این کنجکاوی در اختیارتان گذاشته باشد. این را اضافه کنم که انتقاداتی به نظریهی اثربخشی موثر هم وجود دارد که بیشتر به شیوهی اجرای آن است که با کمی سرچ کردن میتوانید این گفتگوها را هم پیدا کنید.
از حوصلهی شما بسیار ممنونم.