همه چیز از یک پیام ساده آغاز شد. پیامی که در آن به من پیشنهاد شد جانشین مسئول اردو شوم. همیشه دوست داشتم نقشی جدی در فعالیتهای خیریه، بهویژه اردوهای جهادی، داشته باشم؛ مخصوصاً سفر سبز که همیشه برایم جذابترین بود. همین شد که پیشنهاد را پذیرفتم.
پیش از اردو چندین جلسه برگزار کردیم و دربارهٔ ریزودرشت کارها صحبت شد. قرار بود گروهی نزدیک به ۴۰ نفر شامل ۳۰ پسر و ۱۰ دختر را به مدرسهای در روستای همدانک از توابع نسیمشهر ببریم. مدرسهای که هر سه مقطع ابتدایی، متوسطه اول و متوسطه دوم را داشت و بیش از ۸۰۰ دانشآموز در آن تحصیل میکردند.

در نخستین جلسه دربارهٔ فعالیتهایی که باید انجام میدادیم صحبت کردیم. طبق برنامه، ۷۲۰ متر دیوار و ۸ کلاس مدرسه باید به طور اصولی رنگ میشد. این کار شامل سمباده زدن، پرایمر زدن و در نهایت رنگکردن بود. در کنار آن هم کشیدن فنس برای دیوارهای مدرسه در دستور کار قرار گرفت. انجام این بخشهای سنگین به طور کامل به تیم پسران سپرده شد که باید در مدت پنجروز به سرانجام میرسید. برای تیم دختران نیز طراحی و نقاشی روی دیوارها در نظر گرفته شد که قرار بود طی دو روز از صبح تا غروب اجرا شود.
یک روز مانده به آغاز اردو، آخرین جلسه را برگزار کردیم و سیمای اردو را ترسیم کردیم. هنوز کارهای زیادی باقیمانده بود؛ از خرید اقلام عمرانی گرفته تا تهیهٔ جزئیات کوچک و حتی آمادهکردن صبحانهٔ روز اول. بیشتر این کارها را من و سجاد خداداده، مسئول اردو، به طور مشترک انجام دادیم.
اردو آغاز شد. روزهای ابتدایی همانطور که پیشبینی کرده بودیم، سنگین بود. حجم کارها زیاد و زمان محدود بود؛ بهویژه برای تیم دختران که باید طراحیها را بدون تأخیر اجرا میکردند. فضای روزهای اول کمی جدی و سنگین بود، چون اعضای جدید هنوز با جمع قدیمیها اخت نشده بودند. اما این برای من فرصتی شد تا با تکتک آنها گفتوگو کنم و بیشتر آشنا بشوم. به نظر من، یکی از بزرگترین دستاوردهای این اردو پیداکردن دوستان جدید و ارتباط صمیمی با آنها بود.

سه روز نخست با تمام سختیهایش به پایان رسید. بخش عمدهٔ کارها با همت مشترک تیم دختران و پسران جلو رفت. طرحها و رنگهای دیوارها تکمیل شد و جان تازهای به فضای مدرسه داد. در روز پایانی نیز توانستیم تمام کلاسهای یکطبقهٔ مدرسه را رنگ بزنیم و بخش قابلتوجهی از فنسهای حیاط مدرسه را نصب کنیم. هرچند به دلیل قطعی برق و برخی مشکلات فنی، موفق نشدیم کل کار فنسکشی را به پایان برسانیم.
باوجود همهٔ این دشواریها، اردو جهادی همدانک برای من فقط چند روز کار عمرانی نبود؛ تجربهای بود که بخشی از هویت من را شکل داد. کاری که در آن دوستیها عمیقتر شد، سختیها آسانتر به نظر رسید و همهٔ ما طعم واقعی همدلی را چشیدیم و در پایان...
هوس سفر نداری به غبار این بیابان؟
مصطفی نازنین | ۱۴۰۳ شیمی