روزنامه شریف
روزنامه شریف
خواندن ۳۰ دقیقه·۴ سال پیش

بازی در زمین معاونت

جواد درویش
جواد درویش


برای پرونده مفصل این شماره از روزنامه دنبال یک گفت‌وگوی مفصل و باجزئیات درباره دوره فعلی معاونت فرهنگی اجتماعی دانشگاه بودیم. پارسال در شماره ۸۴۱ روزنامه سراغ دکتر حسینی رفتیم و سعی کردیم صریح و مستقیم درباره ایده‌های دکتر حسینی و برخی حواشی پیش‌آمده در دوره مسئولیتش بپرسیم و بشنویم. امسال اما گفتیم سراغ یکی از دو مشاور دکتر در سمت معاون برویم و از دید او برخی مسائل را واکاوی کنیم. جواد درویش گزینه مناسب‌تری نسبت به مسعود طوسی به نظر می‌رسید، چون هم در دوره‌های قبل در معاونت حضور داشته و می‌تواند بررسی تطبیقی و مقایسه‌ای هم انجام دهد و هم حواشی و حرف‌وحدیث‌های حول او اگر بگوییم بیشتر از خود دکتر نبود، کمتر هم نبود. گفت‌وگوی طولانی‌مان با درویش حدود سه ساعت طول کشید و نسخه کاملش را در سایت روزنامه برایتان آورده‌ایم. اینجا اما محدودیت صفحه دست‌مان را به تلخیص و گزینش کمی آلوده کرد. در این گفت‌وگو از درویش هم درباره ایده‌ها و نظرات خودش درباره نقش و عملکرد معاونت در دانشگاه پرسیدیم و هم درباره برخی حواشی و اتفاقات که این چند سال همراه همیشگی معاونت بود.


به عنوان اولین سوال، از نظر شما وظایف معاونت فرهنگی اجتماعی دانشگاه چیست؟

مهم‌ترین وظیفه فراهم کردن فضا و موقعیتی مساعد و متعادل و عادلانه است که امکان فعالیت فرهنگی در آن وجود داشته باشد. موقعیتی که در آن آزادی و انگیزه برای فعالیت فرهنگی وجود دارد، عدالت وجود دارد، مثلا در بحث‌های اختصاص بودجه و تأمین مالی، البته قابلیت، اهمیت و فعالیت یک گروه و مجموعه در اختصاص بودجه باید در نظر گرفته شود و تقسیم یکسان به معنای عدالت نخواهد بود. دومین وظیفه پایش و بررسی و تحلیل است؛ متصدی فرهنگ باید حواسش باشد کدام گروه و مجموعه ضعیف شده یا رو به افول رفته‌اند؟ یا کدام گروه ظرفیت لازم را دارد ولی آن ظرفیت به فعلیت نرسیده؟ متصدی فرهنگ باید مدام با گروه‌ها ارتباط نزدیک و دوستانه همراه با نگاه پدرانه داشته و حواسش به آنها جمع باشد؛ مثلا اگر نشریه‌ای مثل «نقطه سرخط» یا دفتر مطالعات فرهنگی با ظرفیت‌های زیاد بوده، متصدی فرهنگ باید تلاش کند جایگزینی برای آن پیدا شود یا دوباره فعال شوند و ظرفیت‌شان بالفعل شود. سومین هم بی‌تفاوت نبودن نسبت به فضای عمومی دانشگاه است. دو مورد قبلی مربوط به فعالین فرهنگی و گروه‌های فعال است ولی مورد سوم مربوط به همه خانواده دانشگاه. تخمین من می‌گوید حداکثر ده درصد دانشجوها در بین فعالین فرهنگی حضور دارند، حتی با احتساب آنهایی که در برنامه‌های فرهنگی و دانشجویی شرکت می‌کنند و مخاطب برنامه هستند. اما حدود ۹۰ درصد از دانشجوها با فضای فرهنگی معمول دانشگاه بیگانه هستند. متصدی فرهنگ نباید فقط مشغول فعالین فرهنگی شود و سایر دانشجوها را رها کند، چون حداقلش این است که بودجه فرهنگی دانشگاه مختص فعالین فرهنگی نیست و به همه دانشجوها اختصاص دارد و متصدی فرهنگ در قبال آنها مسئول است.


شما دهه هشتاد دانشجو بودید و مدیریت فرهنگی را از نظر یک دانشجو تجربه کرده‌اید و در دهه نود هم در کنار دو معاون فرهنگی مسئولیت اجرایی داشته‌اید در ساختار معاونت فرهنگی. به هر حال در ساختار اداری دانشگاه معاونت از مدیریت بالاتر است و هروقت بحثی مثل ادغام پیش می‌آید، مخالفان شأن فرهنگ را در حد یک معاونت در ساختار دانشگاه می‌دانند. به نظر شما در این ده سال واقعا تغییر از سطح مدیریت به معاونت رخ داده یا صرفا یک کرسی در هیئت‌رئیسه نصیب فرهنگ دانشگاه شده است؟

از نظر ساختار مدیریتی دانشگاه معاونت بهتر از مدیریت است، یعنی از نظر من یک رئیس دانشگاه عاقل فرهنگ را تبدیل به معاونت می‌کند، چرا که با وجود کم‌ترین سهم در بودجه و مدیریت دانشگاه، پردردسرترین آنهاست و بیشترین هجمه‌ها و فشارها به رئیس دانشگاه از همین ناحیه است. حواشی یک اردو یا یک برنامه سالنی یا یک تجمع خیلی بیشتر از مسائل آموزشی و صنفی برای مدیر دانشگاه هزینه به دنبال دارد. بنابراین یک رئیس عاقل با تفویض اختیار به معاون فرهنگی، به نوعی یک ضربه‌گیر برای خودش مهیا می‌کند. در فضای آموزش و پژوهش و مسائل صنفی سلسلسه‌مراتب مشخص وجود دارد و کارها روی روال پیگیری می‌شود ولی در زمینه مسائل فرهنگی، خیلی فشارها به صورت مستقیم به رئیس دانشگاه وارد می‌شود. از نظر فضای دانشجویی هم معاونت بهتر از مدیریت به نظر می‌رسد و نفع بیشتری برای فعالین دانشجویی دارد، چرا که از نظر من مهم‌ترین نقش متصدی فرهنگ در دانشگاه حفظ و حراست از فضای مطلوب برای فعالیت فرهنگی در دانشگاه و ایجاد زمینه مناسب برای فعالیت مجموعه‌های دانشجویی فعال در زمینه فرهنگ است؛ حراست از آزادی‌های فردی و اجتماعی، مقاومت در برابر فشارهای داخلی و بیرونی در مقابل آزادی‌های مشروع و... بخشی از این وظیفه جنبه تأمین مالی دارد و بخشی هم به اقتدار و وجاهت متصدی فرهنگ برمی‌گردد که حرفش برو باشد. اگر فضا مساعد و متعادل باشد، خود دانشجوها بهترین افرادی‌اند که می‌توانند کار فرهنگی کنند و فضای فرهنگ دانشگاه را زنده و پویا نگه دارند. اگر متصدی فرهنگ دانشگاه خودش مدیری ذیل یک معاون دیگر باشد، این نقش تضعیف و به ضرر فعالین فرهنگی و دانشجویی تمام می‌شود. حضور در هیئت‌رئیسه دانشگاه به اقتدار و وجاهت متصدی فرهنگ دانشگاه کمک شایانی می‌کند.


این اقتدار که شما به آن اشاره کردید، به خود شخص بیشتر وابسته نیست تا جایگاهی که دارد؟

به موارد مختلفی بستگی دارد؛ مثلا فضای کلی فرهنگی کشور هم موثر است. خود فرد هم اگر محافظه‌کار بوده و اهل ریسک نباشد، نمی‌تواند از فضای فرهنگی دانشگاه حفظ و حراست کند. اگر حفظ صندلی برای شخص مهم‌تر باشد، خودش را سپر بلا نمی‌کند و وارد درگیری‌ها نمی‌شود. اما حتی یک شخص قوی هم تا وقتی در هیئت‌رئیسه دانشگاه حضور نداشته باشد و نتواند برنامه یا طرحی را به هیئت‌رئیسه ببرد و تصویب کند و نتواند بدون واسطه با رئیس دانشگاه در ارتباط باشد، آن قدرت لازم برای حفظ و حراست از فضای فرهنگی دانشگاه را ندارد. همچنین وقتی فرهنگ ذیل معاونت دانشجویی تعریف شود، معمولا معاون دانشجویی آدم فرهنگی نیست و بیشتر دغدغه‌های اجرایی دارد و حوصله ورود به بحث‌ها و دردسرها و درگیری‌های مربوط به حوزه فرهنگ را ندارد و از این نظر وجود معاونت فرهنگی مهم است.


از نظر شما در این ده سال که فرهنگ در ساختار دانشگاه جایگاه معاونت پیدا کرده، این دو مزیتی که شما گفتید، حاصل شده؟ یعنی تفاوتی بین دهه هشتاد و دهه نود از این دو منظر دیده می‌شود؟

بین دهه هشتاد و دهه نود فقط این عامل تغییر پیدا نکرده، هم مدیریت به معاونت ارتقا یافته، هم شخصیت‌های متصدی فرهنگ عوض شده‌اند و هم فضای فرهنگی کشور تحولاتی به خودش دیده است و خیلی راحت نمی‌توان قضاوت کرد. در مجموع به نظرم برای یک متصدی فرهنگ که بخواهد از فعالیت فرهنگی و دانشجویی دفاع کند و یک فضای مساعد و عادلانه را برای فعالیت فرهنگی فراهم کند، شرایط الآن بهتر از ده سال پیش است.


تبدیل مدیریت به معاونت باعث شده که فرهنگ و برنامه‌های فرهنگی در چشم‌انداز و برنامه‌ریزی کلان دانشگاه دیده شود و اهمیت پیدا کند؟

در دوره اخیر به صورت پررنگ و چشم‌گیری فرهنگ در برنامه‌ها و سیاست‌های دانشگاه نقش داشت و مدیریت برنامه‌ریزی و راهبردی دانشگاه جلسات متعددی با معاونت فرهنگی برگزار می‌کرد، برنامه می‌خواست و برنامه‌ها را به معیارهای کمی تبدیل می‌کرد تا قابل سنجش و ارزیابی باشد و برای سند چشم‌انداز دانشگاه هم از معاونت فرهنگی برنامه خواستند. در جلسه هیئت‌امنای دانشگاه هم در سال‌های اخیر فرهنگ و معاونت فرهنگی جایگاه داشته و در گزارش‌ها و برنامه‌ها به آن اشاره شده است. البته حساسیت دکتر حسینی هم در این زمینه موثر بوده است. در عمل هم تأثیر این برنامه‌ها و دغدغه‌های فرهنگی دیده می‌شود؛ مثلا کمیته ترافیک از دل همین دغدغه‌های فرهنگی بیرون آمد و به خلوت‌تر شدن دانشگاه از خودروهای شخصی منجر شد.


در ساختار معاونت فرهنگی اجتماعی، یک معاون فرهنگی وجود دارد و یک مدیر فرهنگی و یک مدیر اجتماعی. به نظرتان این ساختار برای فرهنگ دانشگاه ساختار مناسبی‌ست و می‌تواند معاونت فرهنگی اجتماعی دانشگاه را به اهدافش برساند؟ البته در این ده سال خیلی اوقات این ساختار دقیقا اجرا نشده و دو مدیر در بدنه معاونت فعالیت نداشته‌اند.

به نظرم اگر این ساختار مضر نباشد، فایده‌ای هم ندارد، چون فرهنگ پدیده‌ای سیال است و ساختارمند کردن به آن ضربه می‌زند. ساختارزدگی در فرهنگ یک آسیب است و همین آسیب را در نهادهای بزرگ فرهنگی کشور مثل سازمان تبلیغات و صداوسیما می‌توانیم ببینیم که چارت‌های بزرگ و غول‌پیکر این نهادها نه تنها کمک نکرده که بیشتر ضربه زده است. ساختار در نهادهای فرهنگی معمولا دست‌وپاگیر است و خروجی‌های مفید و کاربردی هم ربطی به ساختار نداشته و از جای دیگر آمده است. این ساختارها بعضا بر اهداف و خروجی‌ها تحمیل شده و چابکی مجموعه را از بین می‌برد، در حالی که با توجه به سیالیت فرهنگ چابکی لازمه این فضاست.


شما مهم‌ترین وظیفه معاونت را حفظ و حراست از فعالیت‌های دانشجویی و فرهنگی و فراهم کردن زمینه مساعد و عادلانه فعالیت برای دانشجوها عنوان کردید. برای انجام این وظیفه ساختار پیشنهادی شما چیست؟

این کار به نظر شما چه نیازی به چارت ابلاغی از وزارت علوم دارد که حتما یک معاون و دو مدیر و یک‌سری کارمند در آن وجود داشته باشند؟ تجربه من در معاونت می‌گوید دشوارترین معضل تعریف کار برای این کارمندان است، چون کارهای مرتبط با هر حوزه مثل کانون‌های فرهنگی، انجمن‌های علمی، نشریات و تشکل‌های اسلامی در بازه‌های مختلف زمانی متفاوت است و خیلی ساختار نمی‌پذیرد و ممکن است یک کارمند در یک ماه کاری نداشته باشد و کارمند دیگر در همان ماه با حجم انبوهی از کارها و وظایف مواجه شود. چارت رسمی معمولا اجازه نمی‌دهد که بتوان برنامه‌های جدید تعریف کرد و به سمت همان روند خشک و غیرقابل انعطاف سوق می‌دهد، در حالی که فضای فرهنگی چابکی نیاز دارد.


اینکه دکتر حسینی به جای دو مدیر، از شما و آقای طوسی به عنوان مشاور استفاده کرد، از نظر شما در راستای همین چابکی بود؟ و آن را اقدامی مثبت ارزیابی می‌کنید؟

از نظر چابکی بله ولی این انتخاب و سلیقه دکتر حسینی بود و تا حدی هم به او تحمیل شد. منظور من از چابکی هم لزوما همین کاری نیست که دکتر حسینی انجام داد یا مجبور به انجامش شد. منظور من از چابکی این است که حتما نباید زیر بار چارت مصوب وزارت علوم رفت و لزومی به تبعیت نعل‌به‌نعل از آن نیست؛ چارتی که همه دانشگاه‌ها را یک‌سان می‌بیند و به تفاوت‌های بین آنها توجهی ندارد؛ مثلا دانشگاه تهران با چندین برابر جمعیت و فضای وسیع‌تر و دیگر تفاوت‌ها لازم نیست چارتی مثل شریف داشته باشد. ضعف و قوت فضای فرهنگی دانشگاه هم ربطی به چارت اداری معاونت ندارد. موفقیت یا عدم موفقیت دوره چهارساله دکتر حسینی هم متأثر از نبود مدیر و حضور مشاور نبوده است.


مشکلاتی که برای کمیته ناظر بر نشریات دانشجویی پیش آمد که بخشی از آن به نبود مدیر فرهنگی برمی‌گشت، بدون تبعیت از چارت ابلاغی وزارت علوم قابل حل بود؟

به نظر من این مسائل قابل حل بود و بیشتر خود دانشگاه نخواست تا معاونت فرهنگی و دکتر حسینی.


گفتید استفاده از مشاور به جای مدیر به دکتر حسینی تحمیل شد. می‌توانید بیشتر توضیح دهید؟

اصلا برای یک مجموعه زیبا نیست که دو مشاور در آن کارهای مدیریتی را انجام دهند؛ عملا نقش مشاوران دکتر حسینی در معاونت فرهنگی همان نقش مدیر فرهنگی و مدیر اجتماعی بود. دانشگاه قانون نانوشته‌ای دارد که بعضی جاها اعمال و بعضی جاها نادیده گرفته می‌شود؛ اینکه مدیران دانشگاه باید هیئت علمی باشند. اعمال این قانون نانوشته بیشتر سلیقه‌ای‌ست و درمورد معاونت فرهنگی دانشگاه نخواست زیر بار مدیران غیر هیئت علمی برود.


وقتی دکتر حسینی در سال ۹۵ به معاونت فرهنگی آمدند، بعد از دکتر نصر دومین متصدی فرهنگ دانشگاه بود که خاستگاه علوم انسانی و فلسفه داشت، در حالی که سایرمتصدیان فرهنگ پیش‌زمینه مهندسی و فنی داشتند. به نظر می‌رسد تأثیرات این خاستگاه را هم در این دوره چهارساله دیدیم ولی شاید پیش‌بینی‌ها و تا حدودی خوش‌بینی‌ها فراتر از این بود. به نظر شما دانشگاه بعد از دکتر حسینی دوباره فرهنگ را به دست فردی نزدیک به فضای علوم انسانی می‌سپارد یا دوباره به روند قبلی برمی‌گردد؟

هر سه موردی که در وظایف متصدی فرهنگ ذکر کردم، نیاز به فکر و بینش و ایدئولوژی دارد؛ اینکه امر فرهنگی را چه‌طور می‌بینیم، نیاز به حساسیت و دغدغه دارد. اینها در شخصی که تمام عمرش در فضای مهندسی بوده، پیدا نمی‌شود. برایش ملموس نیست که آزادی در فعالیت فرهنگی چه‌قدر اهمیت دارد؟ عدالت در تخصیص منابع و مجوزها اهمیتش چیست؟ ایستادگی برای حفظ و حراست از فضای فرهنگی دانشگاه تا چه حد لازم است؟ از این آدم نمی‌توان انتظار هم داشت، چرا که در باورها و نظام ارزشی او این محاسبات نبوده است. همان‌طور که کسی که کار پژوهشی نکرده و ایده پژوهشی ندارد، مناسب معاونت پژوهشی دانشگاه نیست. علوم انسانی خواندن هم ملاک نیست، آدمی باید باشد که در حیطه مسائل فرهنگی و اجتماعی مسئله دارد، فکر دارد، حساسیت دارد، مطالعه هم شرط لازم آن است.


تفاوت بین حالتی که متصدی فرهنگ خاستگاه علوم انسانی داشته باشد یا خاستگاه فنی و مهندسی، در این دوره واقعا دیده شد؟

به نظر من بله، هرچند نمی‌گویم در حد ایده‌آل بوده و نواقصی وجود داشته ولی اگر دکتر حسینی کسی نبود که در فرهنگ فکر و مسئله و دغدغه داشت، دلیلی نداشت که روی خیلی از موضوعات ایستادگی کند و به نوعی آینده خودش را از بین ببرد. فکر و دغدغه و مسئله در تصمیم‌گیری‌ها هم خودش را نشان می‌دهد و فکر پشت تصمیم در مسائل فرهنگی اهمیت زیادی دارد. من در داخل مجموعه بودم و ممکن است سوگیری داشته باشم ولی از نظر خودم فضای علوم انسانی و فرهنگی دکتر حسینی تأثیر مثبتی در اتفاقات و روندها داشته است.


کسی که در فضای فرهنگی دغدغه و فکر دارد، احتمالا رفتار فعالانه‌تری در معاونت فرهنگی پیش خواهد گرفت و از حالت منفعلانه‌ای که فقط به برنامه‌ها مجوز بدهد و بودجه‌ای بین گروه‌ها تقسیم کند، دور خواهد شد. این رفتار فعالانه طبعیتا حواشی و حرف‌وحدیث‌هایی نیز به دنبال دارد و البته نتایج مثبتی که شما ذکر کردید. به نظرتان یک رئیس دانشگاه کدام را ترجیح می‌دهد؟ آرامش ظاهری یک معاونت منفعل برایش خوشایندتر نیست؟ وقتی طرح و برنامه جدید هست، حاشیه هم کنارش پیش نمی‌آید؟

اگرچه یک مدیر محافظه‌کار فضای آرام و بدون حاشیه را ترجیح می‌دهد ولی در مقابل وقتی فضا پویا شود و فعالیت‌ها افزایش پیدا کند، آن مدیر خودش هم دیده می‌شود ولو اینکه ضربه پذیرتر شود؛ مثلا در جشنواره اقوام رئیس سازمان میراث فرهنگی و معاون رئیس‌جمهور به دانشگاه می‌آیند و با رئیس دانشگاه دیدار می‌کنند. بخشی از فعالیت‌ها حواشی و دردسر دارد ولی بیشتر فعالیت‌ها اتفاقا به فعال‌تر دیده شدن دانشگاه در رسانه‌ها و در بین مسئولین بالاتر کمک می‌کند و به جان خریدن دردسرها را برای مدیران دانشگاه توجیه می‌کند. احساس رضایت دانشجوها از دانشگاه هم تا حدی به فعالیت‌های فرهنگی برمی‌گردد و برای مدیریت دانشگاه این حس رضایت اهمیت دارد.


شما دومین وظیفه معاونت فرهنگی را پایش و بررسی فعالیت‌ها و گروه‌های فرهنگی ذکر کردید؛ مثلا نشریه‌ای مثل «داد» با دغدغه تعدادی از دانشجوها در دانشگاه شکل می‌گیرد و ممکن است چندسال بعد با رفتن فعالین فعلی‌اش، نشریه هم رو به افول بگذارد. شبیه گروه‌های ریشه‌دار نیست که فعالیت‌اش پایدارتر باشد. از نظر شما معاونت فرهنگی نسبت به حیات و ادامه فعالیت چنین نشریه‌ای وظیفه دارد؟ مثلا لازم است این دغدغه را بین فعالین دانشجویی تزریق کند؟

صددرصد، این پایش منفعلانه نیست؛ متصدی فرهنگ باید ببینید چه گروه‌هایی ظرفیت ایجاد دارند و ایجاد نشده‌اند، چه گروه‌هایی ضعیف شده‌اند و نیاز به تقویت دارند. اتفاقا مورد داد مثال خوبی‌ست برای اینکه چرا یک آدم با فضای علوم انسانی باید متصدی فرهنگ باشد. نشریه داد قطعا دردسرش برای معاونت بیش از نفعش است. یک آدم با فضای علوم انسانی پای داد می‌ایستد، چون باید به جاهای مختلف از داخل و بیرون دانشگاه پاسخ‌گو باشد ولی نفعش صرفا این بوده که یک نشریه باکیفیت به شریف اضافه شده. معاونت کمک قابل‌توجهی به داد کرد، چون دید ظرفیت فکری و اجرایی خوبی در بین بچه‌های آن وجود دارد. باقی ماندن چنین فعالیتی قطعا وظیفه متصدیان فرهنگ دانشگاه است و راه‌حل هم دارد. به عنوان مثال راه‌حل خود من اختصاص فضای فیزیکی به این‌طور فعالیت‌هاست. یکی از مواردی‌ست که به پایداری فعالیت یک مجموعه کمک می‌کند و شانس حیات آن را افزایش می‌دهد. همین که دفتر مطالعات فرهنگی از بین نرفته، تا حدی به‌خاطر اتاقی بوده که در اختیار داشتند. فضای فیزیکی هم فعالین یک گروه را دور هم جمع می‌کند و هم به جذب باقی دانشجوها به آن گروه کمک می‌کند و هم چیزهای ملموسی (شامل کتاب و تجهیزات) برای نسل های بعدی باقی می‌گذارد.


با توجه به محدودیت فضاهای در اختیار معاونت می‌توان با همه گروه‌ها یکسان برخورد کرد؟

نمی‌توان یکسان برخورد کرد ولی یکی از مواردی که در حفظ و حراست از فضای فعالیت فرهنگی اهمیت دارد، قدرت بالای چانه‌زنی معاون فرهنگی برای جذب منابع و امکانات است. در این چندسال یکی از نقاط قوت دانشگاه اضافه شدن ساختمان‌های جدید به پردیس اصلی بوده ولی سهم معاونت فرهنگی تا الآن صفر بوده و فقط قول‌هایی داده شده است. مدیریت به معاونت تبدیل شده، گروه‌ها و تشکل‌ها و نشریات جدید اضافه شده‌اند ولی به ساختار فیزیکی فرهنگ دانشگاه چیزی افزوده نشده است. یکی از جنبه‌های حمایت از فعالیت‌های فرهنگی همین اختصاص فضای فیزیکی به آنهاست. در واقع در حالت ایده‌آل از نظر من هرکس می‌خواهد فعالیت فرهنگی کند، باید جایی در اختیارش باشد؛ مثلا می‌توان برای فعالیت‌های تازه‌شکل‌گرفته و نوپا، فضاهای اشتراکی در نظر گرفت ولی برای گروه‌های بزرگ‌تر و قدیمی‌تر حتما باید فضای اختصاصی فراهم کرد.


نظرتان درباره ساختمان جدید آموزش چیست که تشکل‌ها در آن جایی ندارند؟ معاونت فرهنگی موافق این تصمیم بود؟ و اگر نبود چرا نتوانست جلوی آن را بگیرد؟

معاونت مخالف این تصمیم بود ولی نظر دانشگاه این بود که یک فضای محض آموزشی در ساختمان جدید فراهم شود. در واقع آموزش از اول که تشکل‌ها پایشان به ساختمان ابن‌سینا باز شد، با این قضیه مشکل داشت و همیشه دنبال این بود که تشکل‌ها را از آنجا بیرون کند؛ مثلا یک‌زمان گفتند کف ابن‌سینا باید خالی باشد و فعالیت تشکل‌ها به اتاق‌هایشان محدود شود یا اتاق شورای صنفی در ابن‌سینا را ازشان گرفتند، انجمن اسلامی هم یک اتاق دیگر داشت که از انجمن گرفته شد. این چالش همیشگی آموزش با تشکل‌ها بوده و چون زورش از معاونت فرهنگی بیشتر است، توانستند نظرشان را به کرسی بنشانند. البته این موضوع هم روی تشکل‌ها و هم روی دانشگاه تأثیر منفی خواهد داشت.


یکی از انتقادها به معاونت فرهنگی در دوره اخیر این است که به جای ریل‌گذاری و سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی خودش وارد میدان شده و یک‌سری برنامه‌های بزرگ در سطح دانشگاه برگزار کرده؛ مثل جشنواره اقوام، شریف زیبای من و یا حتی همین وبینارهایی که در دوران کرونا اجرا شد و البته بخش قابل‌توجهی از فضای عمومی دانشگاه را دربرگرفت. نظر شما چیست؟ این انتقاد را وارد می‌دانید؟

اینکه گفته می‌شود وظیفه معاونت سیاست‌گذاری و ریل‌گذاری فرهنگی‌ست، به نظر من میزان مداخله و مزاحمت بیشتری در فضای فرهنگی دانشگاه دارد تا اینکه معاونت برود و جاهایی از این فضا که فعالیتی نیست، برنامه‌ای اجرا کند. من موافق سیاست‌گذاری و ریل‌گذاری فرهنگی برای دانشگاه هستم، البته نه سیاست‌گذاری به معنای تعیین خط مشی برای گروه‌ها و مداخله در برنامه‌های دانشجویی، ولی این بخش محدودی از مسئولیت‌های معاونت فرهنگی‌ست. کسانی هم که معمولا از سیاست‌گذاری حرف می‌زنند، آخر حرف‌شان این است که شما کاری انجام ندهید! اگر سیاست‌گذاری به معنای مداخله در فعالیت گروه‌هاست، به نظر من نسبت به ورود به اجرا و تصدی‌گری فعالیت‌ها، تأثیر منفی بیشتری دارد. از سوی دیگر اگر ورود به اجرا به معنای محدود شدن بودجه و فضای فعالیت گروه‌ها و نیز موازی‌کاری با آنها باشد، کار درستی نیست ولی اگر فعالیت معاونت به این شکل نباشد و همچنین گروه‌های دانشجویی برای فضای عمومی دانشگاه برنامه‌ای نداشته باشند، معاونت وظیفه دارد برای فضای عمومی دانشگاه طرح‌هایی بریزد و قاطبه دانشجویان و حتی استادان و کارکنان و والدین را مخاطب برنامه‌هایی قرار بدهد. به‌طور کلی معاونتی که به اسم سیاست‌گذاری بخواهد در کار گروه‌ها مداخله کند، نسبت به معاونتی که خودش وارد فاز اجرا شود، خطرناک‌تر است.


بنابراین شما عقیده دارید معاونت در این دوره در مناطقی از فضای فرهنگی دانشگاه فعالیت کرده که خالی بوده و گروه‌ها نسبت به آن بی‌تفاوت بوده‌اند؟

بله، منظورم از خالی بودن آن منطقه از نظر ضرورت انجام کار و وجود مخاطب و در عین حال نبود فعالیت است؛ مثلا جشنواره اقوام نیازش در دانشگاه احساس می‌شد و اگر گروهی وجود داشت که پای کار آن بیاید، معاونت ورود نمی‌کرد و آن گروه نسبت به معاونت اولویت داشت.


در حالتی که گروه‌ها چنین برنامه‌های بزرگی را برگزار کنند، پایداری برنامه‌ها بیشتر نیست؟ چون رویکرد معاونت با تغییر افراد ممکن است عوض شود.

بله، همین‌طور است و گروه دانشجویی برای برگزاری چنین برنامه‌ای اولویت دارد. البته شاید بعضا ظرفیت یا دغدغه لازم در گروه دانشجویی وجود نداشته و یا دعوت مناسبی از طرف معاونت صورت نگرفته؛ مثلا شاید جشنواره اقوام را کانون ایران‌گردی می‌توانست برگزار کند اما در این مورد خاص علاوه بر فقدان ظرفیت کافی در گروه، قانون منع اردوهای مختلط هم باعث افول فعالیت این گروه شد، چون اصل کار این گروه اردو بود و با تعداد کم نمی‌شد اردوی مجزا برای پسرها و دخترها برگزار کرد.


اقدامی از سوی معاونت در این دوره برای جلوگیری از ضربه زدن قانون منع اردوهای مختلط به گروه‌های دانشجویی انجام شد؟ امکانش وجود داشت؟

تا جایی که امکانش بود معاونت سعی کرد لطمه‌ای به برنامه‌های گروه‌ها نخورد؛ مثلا اردوهای بزرگ دانشگاه مثل اردوی پابوس یا اردو جنوب یا اردوی ورودی ها هم شامل این قانون می‌شد ولی الآن هم برگزار می‌شوند. البته این قانون در دوره‌های قبلی هم وجود داشت ولی سخت‌گیری خاصی برای آن اعمال نمی‌شد و حضور یک استاد و یا حتی بعضا یک دستیار آموزشی برای صدور مجوز اردو کافی بود ولی در این دوره سخت‌گیری نهادهای بالادستی بیشتر شد و عملا امکان برگزاری خیلی از اردوها از بین رفت.


در برنامه‌هایی مثل اردوی ورودی‌ها در این چندسال بحث دانشجویی بودن کار و یا تصدی‌گری معاونت مطرح است. ایده‌آل یک کار دانشجویی از نظر شما چیست؟ دانشجوها از صفر تا صد را خودشان جلو ببرند یا سیاست‌ها و تصمیم‌های کلی را دانشگاه بگیرد و دانشجوها اجرا کنند؟ از طرف دیگر هم معاونت می‌گوید من به دانشجوهایی میدان دادم که در گروه‌های دانشجویی فعال نبودند ولی ظرفیت این کار را دارند، اما گروه‌ها به این رویه انتقاد دارند. نظر شما چیست؟

اصل ایده برخی برنامه‌ها که معاونت احساس کرده جای خالی آنها در دانشگاه حس می‌شود، از خود معاونت بیرون آمده و با توجه به بینش و نگاه معاونت به فرهنگ طرح‌ریزی شده و موتور محرک اصلی آن معاونت بوده و نه دانشجوها، یعنی در مرحله ایده و طرح‌ریزی کار دانشجویی نبوده اما در برخی برنامه‌ها مرحله اجرا کاملا به دانشجوها سپرده شده؛ مثل زیباکنار ۲ که کاملا در اختیار دانشجوها بود و حتی موضوع کارگروه‌ها را هم خود دانشجوها انتخاب کردند. اما در برخی برنامه‌ها رنگ دانشجویی کمتر شده است. من حالت بینابین را نمی‌پسندم، یعنی یا برنامه متعلق به معاونت و دانشگاه است و معاونت مجری آن که در اینجا ممکن است کارمندان دانشگاه و یا دانشجوهایی که خودشان علاقه دارند، بیایند و کار را جلو ببرند و از قدیم هم این‌دست از دانشجوها بوده‌اند و یا برنامه دانشجویی‌ست که باید صفر تا صدش به دانشجوها سپرده شود و بین این دو حالت وضعیت مناسبی نیست. اشکالی هم ندارد که معاونت بگوید این برنامه متعلق به من است و اجرایش هم با من، چون اصلا وظیفه معاونت بی‌تفاوت نبودن نسبت به فضای عمومی دانشگاه و طرح‌ریزی برای آن است.


پرچالش‌ترین برنامه در بین این برنامه‌ها اردوی ورودی‌هاست که از یک طرف دانشگاه این برنامه را برنامه رسمی خودش می‌داند و از سوی دیگر سابقه اجرای آن به برخی گروه‌های دانشجویی برمی‌گردد. نظر شما به صورت خاص درباره اردوی ورودی‌ها چیست؟

معضل اردوی ورودی‌ها مربوط به ناتوانی مدیران دانشگاه در تصمیم‌گیری درباره آن است و باعث درگیری بین دانشجوها و معاونت و ... می‌شود. دانشگاه‌ها در همه دنیا یک برنامه استقبال از ورودی‌ها دارند و وظیفه دانشگاه است. در ایران هم این برنامه وجود دارد ولی من دانشگاهی را سراغ ندارم که ۹۰۰ نفر دانشجو را برای آشنایی با دانشگاه، به اردوی مشهد ببرد! حتی دانشگاه امام صادق (ع) با آن جو مذهبی یا اردوی آبعلی می‌برد یا داخل دانشگاه برنامه دارد. در دانشگاه ما یک گروهی در زمانی که جو مذهبی دانشگاه بیشتر بوده تصمیم گرفته که این برنامه را در قالب اردوی مشهد برگزار کند و الآن این معضل دانشگاه شده و دانشگاه نمی‌تواند آن را تغییر دهد و در واگذاری مسئولیت اجرای آن هم با چالش مواجه است. دانشگاه وظیفه دارد این برنامه را برگزار کند ولی چون در توانش نیست که آن را در قالب اردوی مشهد تدارک ببیند، می‌خواهد به دانشجوها بسپارد و اینجا دعوا شکل می‌گیرد که کدام گروه صلاحیت این کار را دارد. در اجرا هم درمورد هزینه‌ها و یا مسائلی پیش‌آمده، دانشگاه به جای اینکه خودش پاسخ‌گو باشد، گروه دانشجویی برگزارکننده را متهم می‌کند. پیشنهاد من این است که مرگ یک‌بار و شیون هم یک‌بار، دانشگاه اردو را تعطیل کند و بخش‌های آشنایی با دانشگاه و خو گرفتن ورودی‌های جدید با محیط دانشگاه را خود دانشگاه برگزار کند، به‌وسیله کارمندان و کارشناسانی که دانشگاه خودش به آنها حقوق می‌دهد.


شما دوره‌های مختلف معاونت فرهنگی را چه‌طور می‌بینید و تقسیم‌بندی می‌کنید؟ شاید بتوان گفت دوره دکتر دهقانی دوره اجرایی بوده و مجوز و بودجه به گروه‌ها داده می‌شده و بیشتر یک مدیریت داشتیم تا معاونت، دوره دکتر ملکی یک دوره احتیاط و محافظه‌کاری به شمار می‌رفت، دوره دکتر سعادت هم خیلی کوتاه بود و تنش‌هایی بین دکتر و برخی گروه‌های کم‌تر مذهبی شکل گرفت. در دوره دکتر حسینی برنامه‌های بزرگی برگزار شده و حواشی هم در کنار این برنامه‌ها ایجاد شده است. شما چه‌طور می‌بینید؟

برایند مدیریت دکتر دهقانی برای فعالین فرهنگی دانشگاه درخشان‌ترین دوره را شاید رقم زد. در آن دوره مسئول بسیج دانشگاه پیشنهاد برگزاری همایش «۲۳ سال رهبر» را ارائه کرد و معاونت آن همایش را برگزار کرد، از سوی دیگر مثلا احسان خواجه‌امیری در جشن کانون یاریگران در سالن جباری کنسرت داشت، با سیستم صوت و نورپردازی عجیب‌وغریب و اتفاقاتی که در سالن رخ داد ولی حواشی بعد از آن اصلا در حد اتفاقات داخل سالن نبود، چرا که خیلی از قسمت‌های برنامه خارج از عرف بود. همچنین گروه‌های موسیقی پاپ و راک از بیرون دانشگاه می‌آمدند و کنسرت اجرا می‌کردند، در حالی که الآن به موسیقی سنتی خود گروه موسیقی هم به سختی مجوز داده می‌شود. یا اردوهای مختلط به راحتی و حتی با حضور یک دستیار آموزشی برگزار می‌شد، انجمن اسلامی هم در آن دوره بازگشایی شد و در کل برای فعالین دانشجویی درخشان‌ترین دوره بود. دکتر دهقانی شخصیت بادل‌وجرئتی بود، هرچند حمله‌ها هم علیه معاونت کمتر بود، همچنین دکتر دهقانی جسارت پول خرج کردن داشت و راحت به بچه‌ها پول می‌داد و چون با برخی نهادها و اشخاص هم‌سوتر بود، راحت‌تر می‌توانست بودجه و منابع جذب کند و در اختیار دانشجوها قرار دهد. دکتر دهقانی نگاه‌های بسته نداشت و آزاداندیش بود و سعی می‌کرد از آزادی بچه‌ها دفاع کند. در دوره دکتر ملکی من فعالیت کمی داشتم و اطلاعاتم کمتر است و نمی‌توانم قضاوتی کنم، هرچند دکتر ملکی را از زمان حضورم به عنوان نماینده دانشجویی در کمیته ناظر بر نشریات می‌شناختم که دکتر هم نماینده استادان در آن کمیته بود و من او را آدمی اهل تفکر و اندیشه و فرهیخته و با اخلاق خوب و مثبت برآورد می‌کردم. دوره دکتر سعادت هم دوره کوتاهی بود و نمی‌شود زیاد قضاوت کرد. دوره دکتر حسینی دوره خاصی بود، چون در فضای فرهنگی دانشگاه عوامل زیادی موثرند و یکی از آنها دولت مستقر و البته فعالیت و توانمندی و قوای نیروهایی‌ست که به لحاظ فکری مخالف شما هستند. این عوامل را باید در قضاوت در نظر گرفت. در دوره دکتر دهقانی، دولت مستقر و ریاست دانشگاه و فضای فکری و سیاسی دکتر که با گروه‌های مذهبی همراه بود، به او کمک می‌کرد درباره چیزی مثل موسیقی هم راحت‌تر تصمیم بگیرد. اما من اسم دوره دکتر حسینی را ازخودگذشتگی و ایثار می‌گذارم. دکتر حسینی در نظام سیاسی ایران، پست‌های مدیریتی داشته و عموما افراد در این پست‌ها هدف اصلی‌شان حفظ پست و مقام و تلاش برای رسیدن به پست‌های بالاتر است و لزوما به درخشان بودن عملکرد خودشان نمی‌اندیشند اما دکتر حسینی حداقل این نبود و تمام اعتبار و سابقه‌اش را برای ایستادن پای چیزهایی که تفکر و اعتقادش بود گذاشت و بعد از این دیگر دکتر حسینی مورد اعتماد خیلی از مجموعه‌ها نخواهد بود. از نظر فرهنگی نیز دکتر حسینی برخلاف جریان داشت شنا می‌کرد. در زمان دکتر دهقانی گروه‌های مذهبی شامل همین بسیج و هیئت و برخی قدیمی‌های هیئت و یک حوزه دانشجویی نوپا بود و همین‌ها هم با دکتر دهقانی هم‌سو بودند اما در زمان دکتر حسینی بخشی از فارغ‌التحصیلان بسیج در مجموعه‌های مربوط به سپاه مثل اطلس فعال‌اند و ارتباطات و قدرت قابل‌توجهی دارند، بعضی از قدیمی‌های هیئت به صداوسیما و وزارت ارتباطات و دیگر مجموعه‌ها راه یافته‌اند و با آنها مرتبط‌اند، بعضی دیگر از بچه‌های مذهبی به‌واسطه حاج‌آقا قمی در سازمان تبلیغات حضور پیدا کرده‌اند و به رهبری هم دسترسی دارند. بنابراین از نظر فرهنگی شما مخالفانی با این سطح از قدرت و ارتباطات دارید که مجموعه مدیریت دانشگاه و معاونت فرهنگی را هم‌سو با خودشان نمی‌بینند و خودشان را در مقابل آن تعریف می‌کنند و از نظر سیاسی هم طیف انجمن اسلامی خودش را مقابل دکتر حسینی می‌بیند و پشتیبانی از معاونت ندارد و وزارت علوم و خیلی استادان دانشگاه هم حمایتی از دکتر نمی‌کنند. در این شرایط کمتر کسی پای اصول فکری و اعتقادی خودش می ایستد. ولی دکتر حسینی به خاطر دانشجویان و آنچه از فرهنگ، اخلاق و انسانیت می فهمید، ایستاد و البته ضربه اش را هم خورد. البته این به معنای خالی بودن از اشکال نیست و من هم انتقاداتی به این دوره دارم که برخی از آنها را گفتم.


اگر شما در معاونت فرهنگی اختیار کامل داشتید چه کارهایی می‌کردید و چه کارهایی انجام نمی‌دادید؟

یکی اینکه سعی می‌کردم بودجه فرهنگی یا بودجه‌های دیگری علاوه بر بودجه فرهنگی را به توسعه ساختارهای فیزیکی در معاونت فرهنگی برای استفاده دانشجوها اختصاص دهم و یکی از ایده‌ها فضاهای کار اشتراکی فرهنگی در دانشگاه بود که گروه‌های نوپا و جدید بتوانند از آن استفاده کنند. همچنین تلاش می‌کردم سنت‌ها و ساختارهای ریشه‌دار فرهنگی در دانشگاه ایجاد کنم؛ ساختارهایی مثل همین روزنامه و البته یک دفتر پژوهش و پایش و رصد و تحلیل فرهنگی که موردنیاز دانشگاه است. مورد بعد درباره حواشی و اختلاف‌های بین معاونت فرهنگی و برخی گروه‌ها مثل هیئت و بسیج است. در سال‌های ۹۶ و ۹۷ دعواها روبنایی بود و صرفا علیه هم حرف می‌زدند ولی سال ۹۸ دعوا خیلی مبنایی شد و کار به زیرآب‌زنی و حذف کشیده شد. بعد از اتفاقات مربوط به اردوی ورودی‌های ۹۸ کار به جایی رسید که این گروه‌ها و برخی افراد بیرون دانشگاه به این نتیجه رسیدند که دیگر نمی‌شود با معاونت فرهنگی کار کرد، چرا که اردوی ورودی‌ها برای این گروه‌ها و مجموعه‌ها در راستای ارتباط گرفتن با دانشجوها و جذب نیروی انسانی خیلی مهم بود و از آن کوتاه نمی‌آمدند. ما در معاونت خواستیم از طریق گفت‌وگو این اختلاف‌ها را رفع کنیم و اول سراغ بزرگ‌ترها و قدیمی‌ترهای این گروه‌ها رفتیم و صحبت کردیم و نتایج خوبی هم گرفتیم و بعد به صورت مستقیم با بچه‌ها وارد صحبت شدیم تا سطح اختلاف‌ها کاهش یابد. این پیشنهاد را من به دکتر حسینی دادم و دکتر هم موافقت کرد. اصل اختلاف هم سر اردوی ورودی‌ها بود که ما می‌گفتیم اردوی دانشگاه است ولی بچه‌ها نمی‌خواستند آن را از دست بدهند و آخرش هم مشکل و اختلاف رفع نشد. پا پیش گذاشتن برای صحبت و مذاکره را یکی از اشتباهات خودم می‌دانم، چون بعدا حرف‌هایی علیه من زده شد که حق نبود. بعد از این ماجرا هم دکتر حسینی نامه‌ای به شورای مرکزی بسیج نوشت و درخواست صحبت و گفت‌وگو را مطرح کرد که بسیچ در جواب بیانیه به نظر من توهین‌آمیزی نوشت و در کانال‌شان به صورت عمومی منتشر کرد. من اگر جای دکتر حسینی بودم، این حرکت را به شورای نظارت بر تشکل‌ها می‌بردم، مثل باقی تشکل‌ها تا حداقل تذکری به بسیج داده می‌شد. من اگر جای دکتر حسینی بودم و این خواسته را مطرح می‌کردم و مورد قبول دانشگاه قرار نمی‌گرفت، انصراف می‌دادم، چون شأن معاونت فرهنگی نگه داشته نشده بود، چون حرف بدی زده نشده و نیت دکتر هم صادقانه بود.


دلایل جدایی‌تان از معاونت چه بود؟

اولین و مهم‌ترینش این بود که نگاه من به چنین جایگاهی یک نگاه بلندمدت و دائمی نبوده و در آینده کاری و حرفه‌ای خودم آن را ندیده‌ام و بیشتر به کارهای پژوهشی و آموزشی و کارهای فرهنگی خارج از ساختار علاقه دارم. این مسئولیت را با توجه به درخواست دکتر حسینی و حضورم در دانشگاه و البته مسئولیت کم و خیلی جدی نبودن کار پذیرفتم ولی هرچه جلوتر رفتیم و هم کارهای خودم بیشتر شد و هم درگیری‌های معاونت افزایش پیدا کرد، دنبال فرصتی برای جدایی بودم که بعد از اردوی ورودی‌ها مهیا شد. دلیل دیگر هم به دانشگاه برمی‌گشت که از اول زیر بار حکم بنده و آقای طوسی نرفت، در حالی که افراد دیگری بودند که مدرک دکترا هم نداشتند و دانشگاه حکم آنها را زده بود. درمورد ما دانشگاه یک قرارداد سالیانه پروژه‌ای وجود داشت که بهمن ۹۸ آن را تمدید نکرد و دلایلی آوردند که من متوجه شدم بهانه‌اند بیشتر. بعد از اختلاف‌های اردوی ورودی‌های ۹۸ و همچنین تجمعات بعد از سقوط هواپیما در دانشگاه، بچه‌های بسیج جلسه‌ای با دکتر فتوحی درباره شخص من گذاشتند و از رئیس خواستند که حداقل من را از معاونت کنار بگذارد. بهانه سربازی و تمام نشدن دوره دکترا را مطرح کردند ولی بهانه بود، چون اولا من بعد از عید دفاع کردم و ثانیا قرارداد ما با دانشگاه نیازی به کارت پایان خدمت نداشت و همچنین مسئله سربازی دو سال قبلش هم برقرار بود و در این صورت آن دو سال هم غیرقانونی می‌شد. خلاصه قرارداد بسته نشد ولی این دلیل اصلی نبود و دکتر حسینی خواست که ما بمانیم و بودجه را هم خود دکتر تأمین می‌کرد. من هم چندماهی ماندم اما شأن و جایگاه آدم بیشتر از آن است که در چنین شرایطی بماند و کار کند. البته من قبل از پیش آمدن بحث قرارداد به دکتر فتوحی ایمیلی زدم و گفتم درست است که در کنار حرف بچه‌های بسیج حرف بنده را هم بشنوید و آخر ایمیل هم تأکید کردم که دیگر نمی‌مانم. بعد از عید به دکتر حسینی گفتم که دیگر نیستم و فقط چند کار باقی‌مانده بود که به اتمام رساندم و شهریورماه بود که رسما کناره گیری کردم. همچنین به نظر خودم کاری را که در ذهن داشتم انجام داده بودم و چون اولویت و برنامه‌ام چیز دیگری‌ست، احساس کردم که باید بروم. دو اتفاق ساده هم در این مدت پیش آمد که حس کردم به چیزی که می‌خواسته‌ام رسیده‌ام؛ یکی مربوط به دعوت از سخنرانان مراسم محرم هیئت بود. نمی‌گویم من نقشی در نیامدن آقای قاسمیان داشتم یا از نیامدن شخص او خوشحال شدم، بلکه از این بابت خوشحال شدم که بچه‌های هیئت روی پای خودشان ایستادند و تصمیم را خودشان گرفتند. گروه‌های مذهبی به نظر من گروه‌های مهمی در دانشگاه هستند و نباید نادیده گرفته شوند ولی مهم‌ترین آفت‌شان تصمیم‌گیری غیرمستقل بود که به‌خاطر ارتباطات و رودربایستی‌ها و آینده کاری و برخی فشارها از بیرون پیش می‌آمد و بیشترین کنش رسانه‌ای من هم معطوف به همین قضیه و با هدف مشخص بود. بسیج هم در ماجرای بذرپاش مشخص شد تکلیفش چیست و اگر می‌گوییم به‌خاطر برخی وابستگی‌ها، آزادی و آزاداندیشی از میان رفته، حرف بی‌راهی نیست و مسئله شخصی نبوده. رفتار بسیج در ماجرای بذرپاش واقعا منفعلانه و دوگانه بود و موضوع را پیگیری مناسبی نکرد. بنابراین به هدفی که درباره گروه‌های مذهبی دنبال می‌کردم، تا حدی رسیدم.


در بحث ادغام معاونت فرهنگی اجتماعی در معاونت دانشجویی تقریبا همه گروه‌ها و فعالین دانشجویی از دکتر حسینی و مجموعه معاونت حمایت کردند. پارسال هم در جریان نامه‌نگاری‌ها طیفی از گروه‌های دانشجویی حمایت‌شان را از دکتر حسینی اعلام کردند ولی اتفاقات سال ۹۸ مثل جریان اردوی ورودی‌ها و حوادث دی‌ماه و بعدش هم نشریه فروغ باز هم حمایت از دکتر کاهش پیدا کرد، یعنی به تدریج دکتر حسینی حمایت گروه‌های دانشجویی را از دست داد. تحلیل شما از این ماجرا چیست؟

من حق را یک‌جاهایی به بچه‌ها می‌دهم. اصل جدایی اتفاق افتاده. در ماجرای اعتراض‌های بعد از سقوط هواپیما نباید تقصیر را متوجه دکتر حسینی دانست و تقصیر متوجه افرادی‌ست که در کمیته ناظر بر تشکل‌ها بودند و باعث شدند تجمع به آن شکل برگزار شود و بعد تبعاتش را نپذیرفتند. آقای طوسی بعدا نامه مفصلی نوشتند و در آن اشاره کردند که همه افراد حاضر در کمیته ناظر بر تشکل‌ها نسبت به اتفاقات رخ‌داده مسئول هستند. اگر تجمع غیرقانونی بوده، افرادی که به آن مجوز دادند باید زیر سوال بروند، نه اینکه بچه‌ها مظلوم واقع شوند و مورد بازخواست نهادهای امنیتی قرار بگیرند و برایشان مشکلاتی ایجاد شود. چرا باید نهادهای امنیتی به دانشگاه فشار آورند که برای دانشجوی خودش در کمیته انضباطی حکم دهد تا آنها دست از سر آن دانشجو بردارند و دانشگاه هم زیر بار این ذلت برود؟ دانشگاه برای اینکه خودش را تبرئه کند و مشکلی برایش پیش نیاید، دانشجویش را تخطئه کرده؛ آن هم دانشجویی که با مجوز دانشگاه تجمع برگزار کرده. برای مسئول برنامه‌ای حکم داده شده که خود دانشگاه به آن مجوز داده و این برای دانشگاه خیلی اتفاق زشتی بود. حکم به اسم برنامه ۱۶ آذر بود ولی بعد از تجمعات دی‌ماه صادر شد، در حالی که برنامه ۱۶ آذر هم مجوز داشته است. اگر کمیته ناظر بر تشکل‌ها اشتباه کرده، باید جواب بدهد و اگر حکمش درست بوده، باید در مقابل نهادهای بیرونی بایستد و دانشجو این وسط هیچ‌کاره است. در این قضایا دکتر حسینی نقشی نداشت ولی بچه‌ها سهمی هم برای او قائل بودند. در ماجرای فروغ اما جدایی بچه‌ها از دکتر حسینی بیشتر شد و من هم با این حکم سنگین برای فروغ مخالف بودم. در ماجرای فروغ نظر دکتر حسینی همین بود و من هم قبول نداشتم.


درباره اختلاف بین دکتر حسینی و گروه‌های مذهبی چه‌طور؟ بخشی از آن را اشاره کردید که به اردوی ورودی‌ها برمی‌گشت و بخشی دیگر هم به حواشی‌ای مثل جشنواره اقوام. امکانش نبود که سطح اختلاف‌ها این‌قدر زیاد نشود؟

جشنواره اقوام بهانه بود و مسئله خاصی وجود نداشت. بیشتر اختلاف بر سر اردوی ورودی‌ها بود و به نظر من دانشگاه باید به‌طور مشخص نظرش را اعلام و اردو را تعطیل می‌کرد، چون نظر رئیس دانشگاه هم همین بود ولی بچه‌ها فشار می‌آوردند که سنت حسنه دانشگاه است و برگزار نکردن آن شما را بدنام می‌کند و به‌خاطر همین دکتر فتوحی می‌گفت طبق برنامه دکتر حسینی اردو را برگزار می‌‌کنیم. شترسورای دولا دولا نمی‌شود، نه بسیج کوتاه می‌آمد و نه دکتر حسینی. من هم تنها راهی که به ذهنم رسید، همان گفت‌وگوها بود که بعدا از آن هم پشیمان شدم.


دانشگاه شریفروزنامه شریفجواد درویشدکتر حسینیمعاونت فرهنگی اجتماعی
روزنامه شریف/ اخبار راستکی دانشگاه صنعتی شریف را از روزنامه دنبال کنید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید