وقتی قرار بود درباره دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف و بهخصوص گروه اقتصاد آن پروندهای کار کنیم، مصمم بودیم با چند نفر از استادان دانشکده هم بهطور مفصل گپوگفت داشته باشیم و حرفهایشان را بشنویم و برای این کار دکتر مدنیزاده، رئیس دانشکده و دکتر وصال، استاد گروه اقتصاد را مناسبتر یافتیم و آنها هم وقت خوبی در اختیار ما گذاشتند و با حوصله پاسخگوی سوالات ما بودند، بهطوری که گفتوگوی ما حدود سه ساعت طول کشید و سرانجام مجبور شدیم گفتوگو را در سه قسمت مجزا تنظیم کنیم تا از حوصله خواننده خارج نباشد.
بخش اول این گفتگو که در این دو صفحه میخوانید، بیشتر به روند جذب دانشجو و سیستم آموزشی دانشکده اختصاص دارد؛ از انتقادهایی که به کنکور ارشد اقتصاد وارد میشود که به عقیده منتقدین بچههای مهندسی و با پایه ریاضی قویتر راحتتر در آن پذیرفته میشوند، تا نقش گسترده ریاضی در برنامه آموزشی دانشکده و کمبود مباحث مربوط به علوم اجتماعی و تاریخ و فلسفه در آن که باعث میشود دانشکده به ریاضیزدگی متهم شود. وصال و مدنیزاده در پاسخ ضمن تأکید بر اهمیت ریاضی به عنوان یک ابزار بسیار مهم در تحلیلهای اقتصادی، به بضاعت محدود دانشکده به عنوان عامل برخی نواقص و کمبودها اشاره دارند.
در مقطع کارشناسی علاقه و گرایش کمی بین افراد نسبت به رشته اقتصاد وجود دارد، اما در سالهای اخیر این رشته طرفداران زیادی در مقطع تحصیلات تکمیلی در ایران پیدا کرده و دانشجوهای مستعدی این رشته را برای ادامه تحصیل انتخاب میکنند. دلیل این چرخش به اقتصاد و علوم انسانی در تحصیلات تکمیلی را چه میدانید؟
وصال: یکی از دلایل اصلی این تغییر گرایش، آشنایی اندک افراد در حین انتخاب رشته دبیرستان و کارشناسی با رشتههای مختلف است. بنابراین افراد لزوما در مقطع کارشناسی در رشتهها و زمینههای کاری که با علاقهشان تناسب دارد، مشغول به تحصیل نمیشوند و بعد از حضور در دانشگاه و چند سال رفتوآمد به آن و تنفس در فضای دانشگاه، آشنایی دقیقتر و بهتری با رشتههای دانشگاهی به دست میآورند. اصلا یکی از دلایلی که مجوز تغییر رشته در مقطع ارشد را توجیه میکند، همین تشخیص اشتباه علایق در زمان انتخاب رشته کارشناسیست. علاوه بر علاقه، در زمینه شناخت درست استعداد هم ممکن است افراد هنگام انتخاب رشته کارشناسی اشتباه کرده باشند و بعد از تحصیل در دوره کارشناسی متوجه شوند که در رشتههای دیگر میتوانند موفقتر عمل کنند.
از سوی دیگر متأسفانه از دید جامعه و خانوادهها، رشتههای علوم انسانی و از جمله اقتصاد شأن و جایگاه پایینی دارند و معمولا خانوادهها مانع میشوند که فرزندانشان به سمت این رشتهها بروند، در حالی که این علوم ارزش زیادی دارند و حیطه تأثیرگذاریشان بسیار گسترده است. دانشجوهای رشتههای فنی-مهندسی در دانشگاه کمکم به این نتیجه میرسند که چارچوب فعالیتشان از سوی افرادی که در دیگر رشتهها تحصیل و کار میکنند، تعیین میشود و به همین خاطر بعضیشان به این نتیجه میرسند که بهتر است سراغ حوزههایی بروند که بتوانند این چارچوبها را تغییر دهند.
دلیل دیگری که تغییر رشته بچههای فنی-مهندسی در تحصیلات تکمیلی به اقتصاد و دیگر رشتههای علوم انسانی را توجیه میکند، سطح نسبتا پایین آموزش این رشتهها در دوره کارشناسی و فاصلهایست که دوره کارشناسی این رشتهها در دانشگاههای ایران با استانداردهای روز دنیا دارد؛ چه از نظر محتوا و مباحث مطرحشده و چه از نظر تکنیکها و ابزارهای بهکاررفته. به عنوان مثال مباحث آماری و اقتصادسنجی در اقتصاد روز دنیا خیلی پررنگ است و افراد برای پی بردن به روابط علت و معلولی لازم است به دانش آمار مسلط باشند، در حالی که اغلب فارغالتحصیلان کارشناسی اقتصاد دانش نازلی در زمینه اقتصادسنجی دارند و اصول مقدماتیاش را فرانگرفتهاند. یا مراجع و منابع بهروز در زمینههای مختلف اقتصاد بروز کمی در درسهای دوره کارشناسی اقتصاد در ایران دارد و با یک تأخیر بیست سی ساله در دانشگاههای ایران دنبال میشود. بنابراین آموزش دوره کارشناسی اقتصاد در ایران افراد سطح بالایی را تربیت نمیکند.
فضای کنکور یک فضای رقابتیست و افرادی که از دیگر رشتهها میخواهند به اقتصاد کوچ کنند، باید در همین زمین بازی که اقتصادخواندهها طراحی کردهاند، بازی کنند و درسهای اقتصاد را برای کنکور بخوانند. معمولا بچههای مهندسیخوانده عملکرد بهتری در کنکور اقتصاد نشان میدهند. فاکتورهای استعداد و علاقه، این تفاوت عملکرد را ایجاد میکند؛ اولا بچههای مهندسیخوانده معمولا از استعداد بالاتری، بهخصوص در مباحث مربوط به ریاضی برخوردارند و ثانیا علاقه وافری به اقتصاد داشتهاند که به فکر تغییر رشته افتادهاند و زحمتش را به جان خریدهاند و بنابراین تلاش بیشتری برای رسیدن به علاقهشان میکنند. ممکن است بگویید کنکور معیار خوبی نیست و بچههای مهندسیخوانده، خلأهایی در زمینه اقتصاد دارند. کسی منکر این خلأها نیست، ولی راه باید باز باشد و افراد بتوانند از حوزههای مختلف در رشتههایی که به آن علاقهمند هستند، تحصیلشان را ادامه دهند.
این تغییر رشته قابل توجیه است، اما فرایند جذب دانشجو از بین متقضیان مختلف مورد بحث. یکی از نقدهایی که درباره رشته اقتصاد دانشگاه شریف هم گفته میشود، به جذب دانشجو برمیگردد. منتقدین میگویند ضرایب درسها در کنکور کارشناسی ارشد رشته اقتصاد به گونهایست که بچههای رشتههای فنی-مهندسی که ریاضیاتشان قویتر است، میتوانند رتبههای بهتری به دست بیاورند و در این رشته قبول شوند، اما این دانشجوها با مباحث اقتصادی و علوم اجتماعی و علوم انسانی آشنایی زیادی ندارند و صفحه سفیدی هستند که به راحتی میتوان روی آنها نوشت و شکلشان داد، چرا که تفکر نقادانه علوم انسانی را در توشهشان ندارد و فقط به ابزار ریاضی مجهز شدهاند. نظر شما درباره جذب دانشجو در رشته اقتصاد شریف در حال حاضر چیست؟ به نظرتان روند خوبی دارد یا باید اصلاح شود؟
وصال: صلاحیت افراد برای تحصیل در رشتههای مختلف یک مسئله بنیادین است و نه فقط برای اقتصاد که برای همه رشتهها میتوان این سوال را مطرح و دربارهاش بحث کرد که فرایند انتخاب دانشجو برای تحصیل در یک رشته چطور باید باشد؟ به نظر من دو فاکتور اصلی در این زمینه وجود دارد؛ علاقه و استعداد. هر ابزاری برای جذب دانشجوها به یک رشته نیز باید سعی کند این دو پارامتر را در دانشجوهای متقاضی بسنجد. کنکور در شناسایی استعداد تا حدی موفق عمل کرده، اما در شناسایی علاقه و یا تخصیص افراد به رشتههایی که با علاقهشان سازگاری دارد، توفیق زیادی نداشته است. یکی از دلایل این عدم توفیق، آشنا نبودن یا آشنایی اندک و ناکافی خود افراد با رشتههای مختلف است و دلیل دیگر هم به جبری برمیگردد که برای یک انتخاب از میان گزینههای موجود وجود دارد که این موارد بهخصوص در کنکور کارشناسی خودش را نشان میدهد.
به هر حال دانشجوهای رشتههای فنی-مهندسی به دلایلی که به برخی آنها اشاره کردم، در کارشناسی سراغ اقتصاد نرفته و بعدا در ارشد و دکترا گذرشان به این رشته میافتد و این تغییر رشته و حوزه هم قابل توجیه به نظر میرسد، اما برای انتخاب دانشجوی تحصیلات تکمیلی از بین متقضیان مختلف، چه دانشجوهای انسانیخوانده و چه دانشجوهای فنی-مهندسی، کنکور به کمک ما آمده و در این کنکور به قول شما ریاضی سهم مهمی را ایفا میکند و باعث میشود بچههای فنی-مهندسی عملکرد بهتری داشته باشند. اگر عدهای احساس میکنند ریاضی تأثیر زیادی در اقتصاد ندارد و به همین خاطر در کنکور ارشد اقتصاد هم نباید اینقدر ضریب و تأثیر داشته باشد، شواهدشان را بیاورند تا درباره کاهش ضریب ریاضی را در کنکور اقتصاد بحث و تصمیمگیری شود.
فضای کنکور یک فضای رقابتیست و افرادی که از دیگر رشتهها میخواهند به اقتصاد کوچ کنند، باید در همین زمین بازی که اقتصادخواندهها طراحی کردهاند، بازی کنند و درسهای اقتصاد را برای کنکور بخوانند. کنکور اقتصاد کنکور راحتی نیست و رقابت سنگینی برای آن وجود دارد، ولی معمولا بچههای مهندسیخوانده عملکرد بهتری در آن نشان میدهند. همان فاکتورهای استعداد و علاقه که گفتم، این تفاوت عملکرد را ایجاد میکند؛ اولا بچههای مهندسیخوانده معمولا از استعداد بالاتری، بهخصوص در مباحث مربوط به ریاضی برخوردارند و ثانیا علاقه وافری به اقتصاد داشتهاند که به فکر تغییر رشته افتادهاند و زحمتش را به جان خریدهاند و بنابراین تلاش بیشتری برای رسیدن به علاقهشان میکنند. ممکن است بگویید کنکور معیار خوبی نیست و بچههای مهندسیخوانده، خلأهایی در زمینه اقتصاد دارند. کسی منکر این خلأها نیست، ولی راه باید باز باشد و افراد بتوانند از حوزههای مختلف در رشتههایی که به آن علاقهمند هستند، تحصیلشان را ادامه دهند و امکان تغییر رشته توجیهات منطقی پشتش دارد.
پس از نظر شما ریاضیات نقش مهمی در اقتصاد دارد و به همین خاطر در کنکور ارشد اقتصاد هم دانش و مهارت ریاضی دانشجوها باید مورد سنجش قرار گیرد؟
مدنیزاده: نیاز به توانمندی ریاضی در رشته اقتصاد قابل انکار نیست، یعنی برای من متصور نیست چطور میشود بدون تسلط به ابزار ریاضی و آمار، علم اقتصاد را خواند و فهمید و درباره پیچیدهترین مسائل اقتصادی اظهار نظر کرد؟ بنابراین برای ورود به رشته اقتصاد باید دانش ریاضی دانشجوی متقاضی مورد سنجش قرار گیرد تا مشخص شود او توانایی خوانش و فهم و تحلیل متنها و مقالات اقتصادی و پژوهش در این حوزه را دارد یا نه؟ البته فراموش نکنید که این حرف من یک پیشفرض بزرگ دارد و آن نقش پررنگ ریاضیات در اقتصاد است. عدهای ممکن است روی همین موضوع نقد داشته باشند. درباره این نقد باید جداگانه بحث کرد، اما با این پیشفرض حتما باید دانش ریاضی افرادی که میخواهند اقتصاد بخوانند، سنجیده شود.
آنچه در دانشکده تدریس میشود، براساس برنامههای درسی متداول در دنیاست و در دانشگاههای مطرح دنیا در کشورهای مختلف و حتی در دیگر دانشگاههای ایران نیز مشابه همین برنامه پیاده میشود.
منتقدین میگویند ریاضی در اقتصاد از ابزار بود فراتر رفته و همین باعث شده به دیگر مباحث مهم در اقتصاد بیتوجهی شود. نتیجه این آموزش ریاضیزده هم اقتصاددانهاییست که درک عددزدهای نسبت به مسائل و روابط موجود در جامعه دارند، یعنی آدمهایی که به تکنیک مسلطاند، اما در زمینه سیاستگذاری و تأثیر سیاستهای اقتصادی در جامعه کمیتشان لنگ میزند. به گفته آنها اقتصاد مثل یک سیستم مهندسی نیست و با انسانها و روابط بین آنها سروکار دارد و به همین خاطر برای فهم و تحلیل و نسخهپیچی برای آن به چیزهایی فراتر از ریاضیات نیاز است؛ فلسفه، تاریخ، جامعهشناسی، روانشناسی و … در دانشکده اقتصاد شریف بیشتر بچهها پیشزمینه علوم انسانی و اقتصاد ندارند و از رشتههای مهندسی به اقتصاد کوچ کردهاند و مقطع ارشد نیز از نظر زمانی محدودتر از مقطع کارشناسیست و به همین خاطر فرصتی برای پر کردن این خلأ وجود ندارد و ریاضی وجه غالبتری به خودش میگیرد. پاسخ شما به این انتقاد چیست؟
مدنیزاده: این انتقاد خیلی به دانشکده ما برنمیگردد، چرا که آنچه در دانشکده تدریس میشود، براساس برنامههای درسی متداول در دنیاست و در دانشگاههای مطرح دنیا در کشورهای مختلف و حتی در دیگر دانشگاههای ایران نیز مشابه همین برنامه پیاده میشود. برنامه درسی اقتصاد در ایران را هم کارگروه تحول علوم انسانی نوشته و ارتباطی به دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف ندارد. بنابراین اگر انتقادی به برنامه درسی اقتصاد وجود دارد، دانشکده ما نباید پاسخگوی آن باشد و مسئله فراتر از دانشکده است؛ مثل این است که بگوییم چرا در دانشکده فیزیک نظریه ریسمان تدریس میشود؟
اما از نظر من، ریاضی در اقتصاد حتما غایت نیست و یک ابزار به شمار میرود، یعنی ما در اقتصاد در حوزه علوم انسانی مسائل را شناسایی میکنیم، بعد آن را به دنیای ریاضی میبریم، مدلسازی و تحلیلاش میکنیم، نتایج را به دست آورده و سپس این نتایج را به دنیای علوم انسانی ترجمه میکنیم. ابزار ریاضی در واقع کمک میکند همه ابعاد مختلف آن مسئله در مدلی که برای تحلیلش ساخته میشود، در نظر گرفته و به همه این ابعاد در یک چارچوب ریاضی نگاه شود. کار اقتصاددان هم بررسی و مطالعه ابعاد مختلف یک مسئله، بردن آنها به دنیای ریاضی، مدلسازی هرچه کاملتر مسئله، تحلیل مدل، به دست آوردن نتایج و در نهایت ترجمه نتایج به دنیای علوم انسانیست. بنابراین یک نگاه کاملا ابزاری به ریاضی وجود دارد، چرا که یک دنیای بسیار پیچیده از روابط انسانی و اجتماعی مقابل اقتصاددان است که بدون ابزار ریاضی فقط در حد یکسری حرف کلی که قابل آزمایش و کمّیسازی نیست، میتواند به آنها بپردازد، به عنوان مثال وقتی میگوییم فلان سیاست باعث افزایش تورم میشود، سوال پیش میآید که این تورم چند درصد است؟ چون ممکن است سیاست دیگری هم تورم را بالا ببرد و بنابراین سیاستگذار نیاز به مقایسه کمّی و عددی دارد. نظریات اقتصادی باید هم قابل آزمایش باشد و هم اندازهپذیر تا بتوان بین نتایج آنها مقایسه کرد.
از طرف دیگر وقتی یک حرف و بحث و نظر در حوزه اقتصاد مطرح میشود، تأثیرات بسیار گستردهای در سطح جامعه دارد. به عنوان مثال یک نمونه تصمیمگیری اقتصادی، بودجهریزی برای کشور و بحث درباره ۱۴۰۰ هزار میلیارد تومان پول در یک سال است؛ منابع این بودجه از کجا تأمین میشود؟ کجا باید صرف شود؟ چقدر اثر رشد اقتصادی دارد؟ چقدر روی تورم و بیکاری و ضریب جینی تأثیر میگذارد؟ بدون ریاضیات چطور میتوان به این سوالها پاسخ داد و تصمیمگیری درستی داشت؟ هر سیاست اقتصادی اگر به عدد و رقم ختم نشود، چطور قرار است اثرش در زندگی مردم سنجیده شود؟ ریاضی حتما در اقتصاد لازم است، اما نیاز به ریاضی، نیاز به دیگر حوزههای علم را انکار نمیکند. در هر مسئله اقتصادی اقتصاددان باید سراغ ابعاد مختلف مسئله برود و در صورت نیاز در آن حوزهها مطالعه و بررسی انجام دهد، اما ابزار ریاضی برای مدلسازی همه این ابعاد یک نیاز انکارنشدنیست.
ریاضی در اقتصاد حتما غایت نیست و یک ابزار به شمار میرود، یعنی ما در اقتصاد در حوزه علوم انسانی مسائل را شناسایی میکنیم، بعد آن را به دنیای ریاضی میبریم، مدلسازی و تحلیلاش میکنیم، نتایج را به دست آورده و سپس این نتایج را به دنیای علوم انسانی ترجمه میکنیم. ابزار ریاضی در واقع کمک میکند همه ابعاد مختلف آن مسئله در مدلی که برای تحلیلش ساخته میشود، در نظر گرفته و به همه این ابعاد در یک چارچوب ریاضی نگاه شود. کار اقتصاددان هم بررسی و مطالعه ابعاد مختلف یک مسئله، بردن آنها به دنیای ریاضی، مدلسازی هرچه کاملتر مسئله، تحلیل مدل، به دست آوردن نتایج و در نهایت ترجمه نتایج به دنیای علوم انسانیست. بنابراین یک نگاه کاملا ابزاری به ریاضی وجود دارد
اما درمورد پژوهشهای صورتگرفته در دانشکده به نظر میرسد بیشتر مطالعات و بررسیها جنبه کمی دارد و وارد کردن ابعاد مختلف مسائل اجتماعی در مدلسازیها کمتر دیده میشود. شما این نقد را قبول دارید؟
مدنیزاده: در واقع خیلی از جنبهها در دانشکده ما کمرنگ است، اما این کمرنگی به تعداد محدود استادان دانشکده برمیگردد؛ استادانی که هرکدام توانمندیهای محدودی دارند و همه جنبهها و زمینههای علوم اقتصادی را نمیتوانند پوشش دهند. به همین خاطر نمیشود از این نظر دانشکده اقتصاد شریف را با دانشگاه MIT مقایسه کرد که صد استاد دارد و بنابراین بیشتر حوزهها در آنجا پوشش داده میشود. اگر ما هم میتوانستیم مثلا صد استاد در حوزههای مختلف به دانشکده بیاوریم که واقعا صلاحیت و توانایی آمدن به شریف را داشته باشند، روی خیلی از حوزههای دیگر هم امکان پژوهش و حرف زدن را داشتیم. اتفاقا اخیرا در حال جذب استادی هستیم که در حوزه اخلاق در کسبوکار تخصص دارد و اولین نفریست که در این حوزه دیدهایم صلاحیت لازم برای حضور در دانشکده را دارد. بنابراین ما قبول داریم در خیلی از زمینهها محدودیت و کمبود استاد داریم و نتیجه این ضعف و کمبود استاد، کمرنگ بودن این زمینهها و حوزهها در آموزش و پژوهش دانشکده است. اگر بتوانیم جذب نیروی بیشتر داشته باشیم، چرا که نه؟
خیلی از جنبهها در دانشکده ما کمرنگ است، اما این کمرنگی به تعداد محدود استادان دانشکده برمیگردد؛ استادانی که هرکدام توانمندیهای محدودی دارند و همه جنبهها و زمینههای علوم اقتصادی را نمیتوانند پوشش دهند.
شما میگویید یک پژوهشگر اقتصاد، برای تحلیل و مدلسازی یک مسئله اقتصادی، نیاز به مطالعه و بررسی سایر حوزههای علوم اجتماعی هم دارد، اما مطالعه باقی حوزههای علوم اجتماعی در برنامه درسی فعلی دانشکده دیده نمیشود. به نظر شما این نقص برنامه درسی دانشکده نیست؟ یا اینکه خود دانشجو و پژوهشگر باید سایر حوزههای علوم اجتماعی را دنبال کند و مطالعهها و بررسیهای لازم را انجام دهد؟
مدنیزاده: در برنامه درسی دوره کارشناسی ارشد اقتصاد، تعداد ساعتهای محدودی وجود دارد که در این ساعتهای محدود میتوان مقدمات و ابزار لازم برای یک پژوهش اقتصادی را به دانشجو آموزش داد و در اختیارش قرار داد تا توانمندیهای اولیه را برای کار پژوهشی آیندهاش کسب کند. ما فکر میکنیم لوازم اولیه پژوهش اقتصادی را در حد توانمان با درسهایی که ارائه میشود، در اختیار دانشجو قرار میدهیم. خودمان هم به این برنامه درسی نقد داریم و به نظرمان برخی دروس لازم را نداریم، اما به این معنی نیست که نمیخواهیم این دروس را داشته باشیم و ارائه دهیم، بلکه از توان فعلیمان خارج است، چون برای ارائه یک درس باید مطمئن بود استادی با توانمندی کافی برای ارائه درس در دسترس است. در واقع ما لزوما در مباحثی که دوست داریم به دانشجوهای دانشکده آموزش بدهیم،، استاد دارای صلاحیت را نداریم. بنابراین در حد بودجه و افراد محدود دانشکده سعی میکنیم توانمندی لازم را به دانشجوها بدهیم تا دانشجوها بعد از فراگیری این توانمندیها، در پژوهششان با کمک استادشان، سراغ مطالعات موردنیاز در حوزههای مرتبط با تحقیقشان بروند و کارشان را پیش ببرند.
وصال: کسی که میخواهد در حوزه اقتصاد تحقیق کند، نیازمند زیربنای خاصیست. روی این زیربنا هم روشهای خاص حوزه تحقیقش را باید یاد بگیرد تا بتواند در حوزه خودش عمیق شود. این زیربنای لازم، دو قسمت دارد؛ یکی موضوعات مرتبط با آن رشته و یکی موضوعات ورای آن رشته که میشود سایر علوم اجتماعی و انسانی. در واقع یک محقق خوب در زمینه اقتصاد، باید یک فراشناختی کسب کرده باشد که بهطور کلی در حوزه کاریاش چه خبر است و اصلا تحقیق و پژوهشش را با چه اصول و زیربنایی انجام میدهد. این اصول و زیربنا از فلسفه علوم اجتماعی میآید.
بعد از اینها، محقق علوم اقتصادی باید اطلاع داشته باشد که باقی آدمهای علوم اجتماعی درباره حوزه تحقیق او چه حرفهایی دارند که این آگاهی و اطلاع با مطالعه و بررسی خروجیهای محققان سایر حوزههای علوم اجتماعی به دست میآید؛ مثلا من اگر درباره اقتصاد آموزش تحقیق میکنم، باید بررسی کنم روانشناسها و جامعهشناسها چه حرفهایی در این زمینه دارند و به تکنیکهای این حوزه هم باید مسلط باشم.
برنامه دانشکده یک برنامه ارشد و دکتراست. بستر و زیربنای این برنامه باید در مقطع کارشناسی تأمین شود. پژوهشگر اقتصاد نیز بعد از یادگیری لوازم اولیه تحقیق، لازم است که با خودارزیابی و نواقصش را رفع کند. خیلی از افرادی که در مرزهای اقتصاد کار میکنند، به خاطر مطالعات گستردهشان در حوزه تاریخ، جامعهشناسی، روانشناسی و … میتوانند در اقتصاد حرف جدید بزنند. این بدهبستان بین علوم حتما باید برقرار باشد، ولی در برنامه درسی کارشناسی ارشد به راحتی جا نمیشود. ایدهآل این است که ما بتوانیم گرایشهای مختلفی در دانشکده داشته باشیم تا کسی که به تاریخ اقتصاد و تاریخ عقاید اقتصادی و فلسفه اقتصاد علاقهمند است، بتواند آن را به راحتی دنبال کند. اما در حال حاضر این بضاعت را نداریم. این مباحث غیرضرروی به شمار نمیرود، اما برای محققی که درباره بازنشستگی تحقیق میکند، موضوع حاشیهایست، چون جزئیات حوزه تحقیقی خودش بر سایر حوزههای علوم اجتماعی و انسانی غلبه دارد. شاید بگویید این برنامه درسی و پژوهشی باعث خلأهایی میشود که ممکن است بعدا خودش را نشان دهد. در واقع ممکن است ما کاملا یک مسیری را اشتباه برویم و با یک تلنگر همه داشتههایمان از دست برود، چرا که به جزئیات مهمی توجه کافی نداشتهایم. افرادی که به این مباحث علاقه دارند، باید حواسشان به سنگهای لقی باشد که روی هم چیده شده و بعدا با یک تلنگر ممکن است باعث فروریختن کل بنا شود، اما همه را نمیتوان مجبور کرد که دنبال سنگهای لق بگردند. در دنیا هم رشتههایی مثل تاریخ اقتصاد، تاریخ عقاید اقتصادی، فلسفه اقتصاد و … وجود دارد، اما جماعت اندکی در آنها حضور دارند.
خیلی از افرادی که در مرزهای اقتصاد کار میکنند، به خاطر مطالعات گستردهشان در حوزه تاریخ، جامعهشناسی، روانشناسی و … میتوانند در اقتصاد حرف جدید بزنند. این بدهبستان بین علوم حتما باید برقرار باشد، ولی در برنامه درسی کارشناسی ارشد به راحتی جا نمیشود.
پس به صورت خلاصه، برنامه درسی اقتصاد، ابزار موردنیاز را برای پژوهش بعدی در اختیار دانشجو قرار میدهد؟
مدنیزاده: در واقع، با پایاننامه، برنامه درسی تکمیل میشود. پایاننامه کمک میکند نقایص بخش آموزش رفع شود و توانمندیها و ابزارها و مهارتهای لازم برای پژوهش اقتصادی کامل گردد.
چرا دانشکده دنبال جذب دانشجو در مقطع کارشناسی نرفته تا این خلأها در زمینه سایر علوم اجتماعی را جبران کند؟
مدنیزاده: ما علاقه داریم که رشته اقتصاد را در مقطع کارشناسی ارائه کنیم، ولی الآن در توانمان نیست، چون تعدادمان در دانشکده کم است. آموزش کارشناسی در بحث زیربنا و فلسفه اقتصاد و … خیلی مهم است. بچههایی که کنکور ارشد اقتصاد میدهند، باید آن چیزها را خوانده باشند، اما معمولا سراغ این مباحث نمیروند، چرا که در کنکور نیازی به آن ندارند.
از طرف دیگر شما باید تفکیک صورتگرفته در برنامههای درسی را هم در نظر بگیرید؛ مثلا فلسفه اقتصاد لزوما در دانشکدههای اقتصاد دنیا ارائه نمیشود و در دانشکدههای فلسفه باید سراغشان را گرفت. همانطور که فلسفه فیزیک در دانشکده فلسفه تدریس میشود،. ولی فیزیکی که شما میخوانید، ناشی از تفکرات فلسفه است و روششناسی فیزیک از فلسفه میآید. این تفکیک بین دانشکدهها رخ داده و اگر چیزی در دانشکدهای تدریس نمیشود، به این معنی نیست که اهمیت کافی برای پرداختن را ندارد، بلکه در دانشکده دیگری باید ارائه و تدریس شود. این به خلأ نظام آموزشی ما برمیگردد. در دنیا در مقطع کارشناسی بچهها را مجبور میکنند یکسری دروس عمومی را بگذرانند و در این دروس عمومی همین مباحث مختلف را آموزش میدهند و بعد دانشجو انتخاب میکند در چه حوزهای میخواهد کار کند. آنجا مستقل از رشته، یک دانشجوی کارشناسی حتما اقتصاد و تاریخ و زیست و … خوانده و آدم نسبتا جامعالاطرافیست. ما در سیستم کارشناسیمان این تنوع دروس و مباحث را نداریم و بچهها به این دانشها تجهیز نمیشوند. من شخصا معتقدم که فلسفه و تاریخ و … در اقتصاد اهمیت بالایی دارد و همیشه در درسهایی که به بچهها میدهم، دو سه هفته از کلاس را به فلسفه اقتصاد و روششناسی اقتصاد اختصاص میدهم، چون معتقدم بچهها باید پایهها و اصول و روش علمشان و فلسفه پشت آن را بدانند. به خاطر همین بچهها را به کتابهایی ارجاع میدهم تا اگر علاقه داشتند، مباحث مرتبط را دنبال کنند.