پنجشنبه، ۲۸ فروردین اندیشکده مهاجر میزگرد آنلاینی با موضوع الهیات پساکرونایی برگزار کرد. مدعوین این برنامه محمدحسین بادامچی، دکتری جامعهشناسی و مدیر اندیشکده مهاجر، جواد درویش، دانشجوی دکتری فلسفه علم و پژوهشگر اندیشکده مهاجر، محمد حسین بنا، طلبه سطح ۳ حوزه علمیه و پژوهشگر اندیشکده مهاجر و نیما نریمانی، دانشجوی دکتری فلسفه دین و پژوهشگر اندیشکده مهاجر بودند که در ادامه خلاصهای از صحبتهای این چهار نفر در این جلسه آمده است.
تأثیر کرونا در تقویت باورهای دینی پررنگتر است
جواد درویش نوع پرداخت رسانهها به چالشی که بحران کرونا برای دین به وجود آورده را اغراق آمیز دانست، بهطوری که موجب غفلت از موضوعات اصلی پیشآمده برای دین در این بحران شده است. تصاویری که از مراسم یک کلیسا در کره جنوبی پس از انتشار کرونا در این کشور دست به دست شد و همچنین در کشور خودمان، مقاومت افراد متعصب در برابر بسته شدن زیارتگاهها در رسانهها با آب و تاب زیادی به عنوان درگیری نهاد علم و دین نشان داده شد، در حالی که هر چه جلوتر رفتیم نهادهای دینی از روشهای عقلانی که جهان برای حفظ سلامتی به آن رسیده بود بیشتر تبعیت کرد و مشخص شد اساسا مسئله علم و دین مطرح نبوده است. مسائل علم و دین در تاریخ بیشتر در سطح الهیاتی مطرح هستند؛ تقابل های فلسفی علم با مبانی الهیاتی، مثل تقابلی که داورینیسم در مورد غایتمندی و آفرینش با مبانی الهیاتی ایجاد کرده است.
همچنین این مسئله در سطح جهانی مطرح شده و همه کشورها با آن درگیر هستند و به مثابه موضوع سیاسی داخلی نباید آن را دید. این پدیده بسیار نوظهور بوده و هیچ کشوری آمادگی مقابله با آن را نداشت و هنوز هم هیچ کدام نمیتوانند آینده را پیشبینی کنند.
اما کرونا چگونه باعث تضعیف یا تقویت دینداری و اصلاح باورهای دینی میشود؟
مبحث شرور میتواند تأثیری منفی بر روی اعتقادات مردم داشته باشد، اگر اینگونه فرض کنیم خدا خیر محض است و نباید هیچ رنج و بدبختی برای انسانها بهوجود آورد. همچنین توقف مناسک دینی و جمعی برای بخشی از مردم که تنها ارتباطشان با نهاد دین از طریق همین مراسمات و اجتماعات بوده، به معنی تعطیل شدن کنشهای دینی آنان است. در مواقعی این چنینی نیز که بدبختی حادث میشود، مردم برای آرامش پیدا کردن به سمت همین زیارتگاهها میرفتند که اکنون این امکان از آنها سلب شده است.
اما از طرف دیگر، تأثیر کرونا در افزایش دینداری پررنگتر است. آمار سایت افکارسنجی گالوپ در مورد اینکه مردم آمریکا چه میزان دین را در زندگیشان جدی میدانند، نشان میدهد که در سال ۱۹۵۲ مردم این تأثیر را ۷۵ درصد میدانستند. این میزان به تدریج و طی سالیان نزول کرد اما در دو مقطع بالا رفت؛ یکی از آنها حادثه ۱۱ سپتامبر بود که بسیار برای مردم آمریکا رنجآور بود و یکی هم سال پس از ۱۱ سپتامبر. میدانیم که در این ایام نیز در آمریکا مقالات زیادی نوشته شد و بحران کرونا را به ۱۱ سپتامبر تشبیه کردند.
اما چرا باید رنج و سختی باعث تقویت دینداری شود؟
جهانبینی طبیعتگرا که پس از رنسانس ساخته شد و باعث انقطاع از عالم بالا گردید، ادعا کرد که تمام مسائل به دست خود انسان ها قابل حل است، چرا که همه پدیدهها ریشه علمی دارند. اما بحران کرونا باعث شد این تصور در نگاه مردم به یکباره فرو بریزد و جهانبینی جایگزین آن، خداباوری که هنوز هم در دنیا قدرتمند است دوباره مطرح شود.
کرونا همچنین میتواند به اصلاح باورهای دینی نیز منجر شود. به جز مناسک، دین واجد سه بعد دیگر نیز هست: معرفتی، معنوی، اجتماعی-اخلاقی، که کرونا فرصت پرداختن به این ابعاد را فراهم کرد؛ به واسطه مطالعه بیشتر در مورد اعتقادات، احساس نزدیکی بیشتر به خدا و کمک بیشتر مردم به یکدیگر. همچنین اصلاح این تصور که «خداوند فقط رفاه مادی برای انسانها میخواهد» که در متون دینی چنین چیزی مطرح نیست.
بحران کرونا چالش علم جدید است
نیما نریمانی از دو منظر داخلی و جهانی به چالش کرونا و دین پرداخت. فضای داخلی کرونا برای جریانات دینی، مشابه فضای آغاز دوره رنسانس و شکلگیری علم جدید است که تضادی میان دستاوردهای علمی با جریانات دینی در حال ایجاد بود. دعوای گالیله با کلیسا، بیشتر بر سرآتوریته علم و آتوریته دین بود تا دعوا بر سر متن دینی. مسئله مقابل گالیله، دفاع عدهای از یک باور دینی نبوده، بلکه کلیسا از برهمخوردن اقتدارش احساس خطر کرد. اتفاقا امثال گالیله و نیوتون دغدغههای دینی عمیقی داشتند.
کرونا برای سه نوع نگاه دینی چالش ایجاد کرد؛ نگاه نهادی، نگاه حداکثری و نگاه حداقلی.
عدهای نگران هویت دینیاند و مناسک دینی برایشان خیلی مهم است؛ مدافعان طب سنتی از همین دستهاند. آنها نگراناند که بحران کرونا باعث شود ما مسلمانان تحت امر و نهی نهاد علم در حوزه امور دین قرار بگیریم. این عده خود به دو دسته تقسیم میشوند: دین نهادی مناسکی. آن ساحتی که خودش تصمیم میگیرد چگونه رفتار کند و پیروانش چگونه رفتار کنند و رویکرد حداکثری معرفتی به دین که مدعی آن است که از متن و سنت دینی نه تنها دستورالعملهای معنوی و اخلاقی برداشت میشود که در مورد علوم طبیعی و نظام سلامت و مانند اینها نیز میتوان دستورالعملهای لازم را استخراج کرد.
اما مسئله علم جدید با دین، در رویکرد سوم عمق خود را نشان میدهد؛ در مسئله جهانبینی علمی و فاعلیت الهی. وقتی که علم دیگر جای ورود هیچ عامل فراطبیعی مثل خدا را در ساحت طبیعی باقی نمیگذارد و قلب نگاههای دینی را نشانه میرود. اگر خداوند فقط در طول علل طبیعی قرار دارد و طبیعت به طور کامل بهوسیله علم تبیین میشود، تضادی جدی با نقش مشیت الهی که از متون دینی برداشت میشود بهوجود میآید. نگاه حداقلی به دین، مردم را به دعا دعوت میکند؛ دعایی که معنایش خواستن از خدا برای گذاشتن تأثیری فراتر از امور طبیعی بر زندگی است اما اگر قائل باشیم که نظام طبیعت بسته است و فراطبیعیها صرفا در طول آن قرار دارند، تأثیر دعا نیز زیر سوال میرود و این مهمترین چالشیست که مسئله کرونا و به طور کلی علم جدید برای باورهای دینی خصوصا در ادیان ابراهیمی ایجاد کرده است. در فضای داخلی اما دو جریان نگاه حداکثری و نگاه حداقلی به چنین چالشی با کرونا برخوردهاند.
علم جدید بعد از دوره میانی، نه تنها فاعلیت خاص خداوند، بلکه با تفسیر داروینیستی از خلقت و بیمعنا کردن غایتمندی دنیا، خود خداوند را نیز کنار گذاشت؛ در خلقت هم نیازی به خداوند نداریم. علم جدید وعده شناخت کافی از همه پدیدها و مهار آن را به انسانها داده اما امروز با وجود اینکه در نقطه اوج علمی به لحاظ تاریخی قرار داریم، علم جدید در بحران کرونا نه توانست تبیین دقیقی به دست دهد و نه بیماری را مهار کند. بحران کرونا چالش علم جدید است که معنا را گرفت و وعدههایش را محقق نکرد.
چالش علم و دین یک چالش سیاسی است
محمدحسین بادامچی نگاه سیاسی را لازمه تکمیل نگاه فلسفه علمی دانست و از این منظر به تحلیل چالش علم و دین در بحران کرونا پرداخت. از منظر سیاسی مابهازای علم و دین، حاکمیت علم و حاکمیت دین است. روند کلی استدلال من در رابطه با تأثیرات کرونا در ایران این است که چون کرونا موجب تقویت حاکمیت علم شده، حاکمیت دین را تضعیف کرده است.
مسئله نسبت علم و دین در ایران و در ۴۰ سال اخیر اینگونه تبیین میشود که از نظر الهیات رسمی، بین دین و علم تعارضی وجود ندارد. یک دستگاه مسنجم علمی-دینی بعد از انقلاب فرهنگی به وجود آمد و بعد از جنگ تثبیت شد. با وجود اینکه دو فرم رادیکال و تمامیتخواه سیانتیسم و فاندامنتالیسم در جامعه ایران طرفدارانی داشتند اما حاکمیت فرم سومی را دنبال کرده است. نخبگان قدرت ما متشکل از روحانیون و مهندسان-پزشکان هستند که همواره پشتیبان هم بوده و بدون تعارض خاصی به خوبی با هم کار کردند. ما اینجا با ساختی دوگانه طرفیم که یکی از نمودهای جدی آن در مسئله «تعهد و تخصص» است.
در ابتدای انقلاب تصور از تخصص، به مثابه امری آمریکایی و استعماری بود اما پس از تثبیت نظام، مناسبات به گونهای دیگر رقم خورد، طوری که تعداد فارغالتحصیلان دانشگاههای آمریکایی در کابینه هاشمی رفسنجانی را میتوانیم با قبل از انقلاب مقایسه کنیم. به نوعی نیروهای متخصص برگشتند و تعهد و تخصص با هم سازگار شدند و در یک نظام طولی قرار گرفتند؛ تعهد در مقام بالاتر و تخصص در ذیل آن. تعبیر «من متخصص نیستم» مقام معظم رهبری در مسئله بنزین نیز موید رسمیت داشتن همین تقسیم کار است. حاکمیت نهادیست که با منطق دینی عجین است و روحانیت در آن نقش اول را دارد و دولت یک مقام تخصصی و علمی-عرفی است و کارگزار اصلی توسعه محسوب میشود. این دوگانه به لحاظ تاریخی و عملی در دوگانه آیتالله خامنهای و آیتالله رفسنجانی به عنوان نمایندگان این دو طبقه تجلی یافته و به لحاظ نظری و فلسفی از سوی آیتالله جوادی آملی صورتبندی شده است.
در این ساختار، دین در طبقهای فوقانیست که به متافیزیک میپردازد و علم در طبقهای پایینتر به امور مادی و فیزیکی میپردازد و این دو هیچ تناقضی نمیتوانند داشته باشند؛ تعبیری مثل روح و جسم در یک فرد. حاکمیت نیز تقسیم به امور روحانی و جسمانی ملت میشود؛ اقتصاد، توسعه، سلامت و بهداشت مربوط به جسم(دولت-علم) و امور سیاسی، اخلاقی و فرهنگی و کلان مربوط به روح(حاکمیت-دین). این پیوند روحانیت و مهندسی-پزشکان، چه به لحاظ عملی و سیاسی و چه به لحاظ متافیزیکی و اسلامی، به مثابه یک قیچی دودم برای نفی علوم انسانی هستند، چرا که علوم انسانی این تقسیم نقش را نمیتواند بپذیرد و آنها را با هم تلفیق میکند. این دو حوزه به لحاظ نظری و عملی دچار تناقض نمیشوند، مادامی که هر کدام قلمرو خودشان را بدانند و از آن تخطی نکنند.
در نسبت بین علم و دین اصالت با هیچکدام از این دو نیست، اصالت با نظم موجود میان این دو است. به لحاظ نظری، علم نباید ادعاهای متافیزیکی کند و دین هم نباید ادعاهای علمی کند و به لحاظ عملی، علم نباید ادعاهای سیاسی و حقوقی در سطوح حاکمیتی کند، دین هم در امور تخصصی نباید دخالتی بکند و روحانیون باید امر توسعه را به تکنوکراتها واگذار کنند.
در مواقعی اما این دو از جای خود خارج میشوند که هر دفعه بعد از مدتی دوباره اوضاع به حالت عادی برمیگردد اما کرونا یک تکانه بزرگ برای برهمزدن نظم میان این دو حوزه بود؛ شرایطی اضطراری که علم وارد قلمرو روحانیت هم شد و روحانیت مجبور به تبعیت از آن گردید. تعطیل شدن مساجد و مناسک، در حالی که بعد برجستهای از سطح فوقانی حاکمیت محسوب میشدند، نشان از همین قضیه است.
سوالی که پیش میآید آن است که اگر این دو با هم تضاد دارند و اگر عندالتعارض و در مواقع حساس باید سمت علم و دولت را بگیریم، چرا نباید در مواقع دیگر بر اساس علم عمل کنیم؟ مسئله حجاب، حضور روحانیون در حکومت، حقوق و مجازات و مسائلی از این دست. و سوال دیگر آنکه به طور کلان اصلا چه چیزی تخصصی هست و چه چیزی نیست و قلمرو آن را چه کسی تعیین میکند؟
کرونا هم به دین حمله کرده و هم به علم!
حسین بنا کرونا را یک وضعیت بحرانی بینابینی قلمداد کرد که هم مسئله ما هست و هم نیست. معضلهای داخلی ما ایرانیها معمولا مسائل توسعهای بوده که آخریناش گران شدن بنزین بود. یکسری وضعیتهای بحرانی جهانی نیز وجود داشت که اساسا ما کاری با آن ها نداشتیم؛ مثل بحران گرمایش زمین.
این ویروس در همه کشورهای پیشرفته نیز همین چالشهایی را که در ایران تولید کرده رقم زده است. پس نباید آن را مسئله چالش علم و دین در ایران بدانیم. مسئله اساسا مسئله حاکمیت است، نه چالشی که بین حاکمیت علم و حاکمیت دین وجود دارد. نقطه کانونی بحران کرونا این است که به یک وضعیت کنترلنشده رسیدیم. خیلی بیشتر از میزان کشتههای کرونا، مسئله در خارج شدن کنترل از دست حاکمان است. اساس تمدن به کنترل و قدرت است، در حالی که اکنون پدیدهها از برنامهریزی ما خارج شدهاند.
بحث اصلی در مسئله علم و دین آن است که بگوییم کدام علم و کدام دین. رئوس چالش، هم از جهت علم و هم از جهت دین، یک نگاه خاصی هستند که با مسئله قدرت، حاکمیت و تمدن گره میخورد. دینی که به جهت تاریخی طرف چالش با علم بوده، نماد کنترل، اعمال حاکمیت و اعمال قدرت بوده است. مسئله چالش علم و دین، خیلی پیش از یک مسئله معرفتی، مسئله حاکمیت علم و حاکمیت دین است. در غرب، نگاه خاصی از علم جایگزین آن نگاه الهیاتی اقتدارگرا شد و یک دستگاه متناظر الهیاتی سکولار از همان را ساخت. دولت به جای خدا نشست و دانش حقوق به جای فقه و ... .
کرونا به هسته مرکزی آن نگاه به علم و آن نگاه به دین که در چالش علم و دین با هم درگیر بودند حمله کرده است. گویی خداوند هم به علم و هم به دین حمله کرده! اینجا به همان اندازه که حاکمیت دینی زیر سوال رفته، حاکمیت علمی نیز دچار معضل شده است، به همان اندازه که حج تعطیل میشود، بازیهای المپیک هم تعطیل میشود. ریشه این نگاه به علم و دین که قدرتمحور است، ریشه در نفی انسان دارد. کرونا میتواند زمینهساز گذار از این وضعیت شود.
دو گزینه پیش روی بحران کرونا قرار دارد که هیچکدام افزایش چالش سنتی علم و دین نیست؛ یا پس از کرونا، علم و دین با هسته قدرت و کنترل بیشتر تثبیت میشوند و مشروعیت بیشتری پیدا میکنند و یا اینکه توأمان، ساختارهای تولید اقتدار دین و علم، با یکدیگر تضعیف شده و علم و دین دیگری طلوع میکند؛ علم و دینی که بیشتر به انسان اصالت دهد.