روزنامه شریف
روزنامه شریف
خواندن ۹ دقیقه·۲ سال پیش

به دنبال اصلاح و تأثیر با داستان

محمدقائم خانی
محمدقائم خانی


محمدقائم خانی، ورودی ۸۲ کارشناسی مکانیک شریف است که در میانه راه ارشد، عطای مهندس شدن را به لقایش بخشیده و مسیر زندگی‌اش را به سمت فلسفه، ادبیات و نویسندگی تغییر داد تا شاید آرمان و هدفی را که در مهندسی پیدا نکرده بود، در جهان علوم انسانی بیابد. در این مسیر چندین سال در اندیشکده مهاجر و موسسه فرهنگی شهرستان ادب فعالیت کرده و چندین عنوان کتاب، از جمله «صور سکوت»، «کافه پیپ»، «انسان در رمان» و «حوای سرگردان» را چاپ کرده است. در ادامه خلاصه‌ای از گفت‌وگوی روزنامه با او درمورد فراز و فرود مسیری که تا به اینجا آمده را می‌توانید بخوانید.


از دوران دانشجویی‌تان بگویید؟ چه شد که مکانیک را انتخاب کردید و چه شد که این انتخاب را رها کردید؟

من از همان ابتدا، از دوران دبیرستان، فیزیک و مکانیک را دوست داشتم و با علاقه وارد این رشته شدم. در تمام سال‌هایی که مکانیک خواندم، می‌دانستم که از مهندسی چه می‌خواهم؟ دورنمایم از ۱۰ سال آینده مهندسی این بود که بتوانم یک کارگاه تولید قطعات تأسیس کنم. در دوران کارشناسی و کارشناسی ارشدم سعی می‌کردم که در مسیر این هدف حرکت کنم و کارآموزی و پروژه کارشناسی‌ام هم در همین راستا بود. حدود یک سال‌ونیم در یک شرکت طراحی قطعات و حدود سه ماه در شرکت سایپاپرس برای کارآموزی رفتم و پروژه کارشناسی‌ام نیز طراحی قطعه‌ای برای یک شرکت خصوصی بود که درنهایت ایده، مالکیت و حق ثبت آن پروژه را به آن شرکت فروختم.

بعد از آنکه ارشد قبول شدم، از آن شرکت بیرون آمدم. زمان گذشت تا به پایان‌نامه ارشد رسیدم. در جریان پایان‌نامه به یک‌سری مشکلاتی برخوردم که باعث می‌شد داده‌های موردنیاز برای تکمیل پایان‌نامه‌ام تأمین نشود و از طرفی استاد راهنمایم هم برای فرصت مطالعاتی به مالزی رفت و در نهایت عوامل مختلف دست به دست هم داد تا من بعد از یک سال کار روی پایان‌نامه، مجبور به تعریف یک پایان‌نامه جدید شوم.

از طرفی از سال ۸۹ من به یک پرسش اساسی برخورده بودم که آیا هدفی که من در مکانیک دنبال می‌کنم می‌تواند آن اثرگذاری فردی و اجتماعی مطلوبی را که در ذهن دارم، داشته باشد؟ من از همان ابتدا برای اهدافم به دنبال اثرگذاری‌های اجتماعی از منظرهای مختلف، از اشتغال‌زایی تا آرمان‌های بلندپروازانه‌تر بودم و در طول چند سال فعالیت و حضورم در صنعت و دانشگاه متوجه شده بودم که بخش زیادی از آن آرمان‌ها عملا محقق نمی‌شود.

در آن برهه دو راه داشتم؛ یکی آن که در اهدافی که برای مهندسی ترسیم کرده بودم، بازنگری کرده و مسیر تأسیس کارگاه و طراحی و تولید قطعات را در پیش بگیرم؛ راهی که احتمالا به موفقیت هم منجر می‌شد، چون دوستان تیزهوشی داشتم که می‌توانستند کارهای مهمی کنند، همان‌طوری که بعدها خیلی از آنها وارد صنایع مهمی شده و موفق هم شدند. راه دوم آن بود که قید مهندسی را زده و به دنبال سؤال‌ها و دغدغه‌هایم بروم. تا سال ۹۰ این سؤال‌ها و دغدغه‌ها نه تنها من را رها نکرد که روزبه‌روز بیشتر و بیشتر شد، تا جایی که در آن سال، مانند برج‌های دوقلو که در یک لحظه فرو ریخت، یک هواپیما با مقادیر زیادی ذخیره بنزین به اهداف استوار مهندسی‌ای که در ذهنم ساخته بودم، برخورد کرد و تمام آن جهان و آینده‌ای که از مکانیک و تأسیس کارگاه برای خود ترسیم کرده بودم، در لحظه‌ای فرو ریخت. این باعث شد که تصمیم بگیرم در بین آن دوراهی، راه دوم را انتخاب کرده و به دنبال سؤال‌ها و دغدغه‌هایم بروم. البته عوامل دیگری هم در تصمیمم برای انصراف از ارشد مؤثر بود.


این سؤال‌ها و دغدغه‌ها چه بود؟ شخصی به حساب می‌آمد یا سؤال‌های کلی و بنیادی؟

هر دو، از سؤال‌هایی درزمینه هستی‌شناسی و فلسفه گرفته تا تردید در مورد کم‌وکیف ارتباطم با برخی از افراد. با اینکه این سؤال‌ها از سال ۸۹ شکل گرفته بود، اما سال ۹۰ من بر سر دوراهی انتخاب بین تأسیس شرکت و کارگاه و فعالیت در زمینه مهندسی مکانیک و یا پیگیری و پرداختن به مسائل و دغدغه‌هایم قرار گرفتم و باید یکی از این دو را انتخاب می‌کردم، اما در همان دوران اتفاقات و عوامل بیرونی‌ای هم وجود داشت که روی تصمیم من اثرگذار بود. در همان دوران در مدت زمان کوتاهی حدود ۱۰ اثر از داستایوفسکی را خواندم. در کنارش شب‌های زیادی به خوابگاه می‌رفتم و با تعدادی از دوستان، ساعت‌ها درمورد فلسفه و ادبیات بحث و گفت‌وگو می‌کردیم. همه این‌ها منجر به پررنگ‌تر شدن ادبیات و علوم انسانی در ذهن و زندگی من شد که این موضوع بیش از پیش قدم‌های من را به سمت رها کردن مهندسی و پرداختن به علوم انسانی متمایل می‌کرد.


نویسندگی هرچه هم خوب باشد، اما دست‌کم در قدم‌های اول، نان و آب و سرمایه درست‌ودرمانی برای نویسنده نمی‌شود. با تبعات اقتصادی تصمیم‌تان به چه شکل کنار آمدید؟

پیدا کردن جواب سؤال‌ها و پرداختن به دغدغه‌هایم آن‌قدر در ذهنم مهم و پررنگ بود که در مقابلش بسیاری از مشکلاتم رنگ می‌باخت. البته این حرف در نگاه اول شعاری به نظر می‌آید، به‌خصوص در ایران که بازاری برای ادبیات وجود ندارد و این موضوع تمام مشکلات را چندین برابر سخت‌تر می‌کند، ولی آن‌قدر سؤال‌ها و دغدغه‌ها برایم مهم شده بود که دیگر اجازه پرداختن به کار و مسئله دیگری را به من نمی‌داد. البته در این میان اگر همراهی و حمایت همیشگی همسرم نبود، شاید من در دو سه سال اول کم می‌آوردم و به خاطر پول، روی تصمیم و علاقه‌ام چشم می‌بستم. ورود من به اندیشکده مهاجر با ازدواجم هم‌زمان شد؛ تا قبل از آن شاید خیلی تصور درستی از خرج و مخارج زندگی مشترک نداشتم، اما در تمام ‌روزهای بعد از آن همسرم در هر برهه و زمانی، برای تمام تصمیم‌های من ارزش فوق‌العاده‌ای قائل شد، حمایتم کرد و در تمام مشکلات صبورانه همراهم ایستاد.

عامل دیگری که باعث می‌شد من در این مسیر دل‌سرد نشوم، موفقیت‌های کوچک و بزرگی بود که کم‌وبیش به دست می‌آوردم و حس رضایت من از مسیری که در پیش گرفته بودم را فراهم می‌کرد. گاهی یک موفقیت کوچک در یک زمینه می‌تواند انگیزه چند سال کار کردن در آن را به انسان بدهد. همچنین من از همان ابتدا با آدم‌هایی همکاری کردم که زمانی که نکته مثبتی، هرچند کوچک، در من می‌دیدند، قدر و ارزش آن را می‌دانستند و همواره امید آینده‌ای روشن را به من می‌دادند. به‌طورکلی قدردانی از کار و تلاش یک نفر و ارزش قائل شدن برای استعدادهای هر فرد می‌تواند مسیر زندگی‌اش را عوض کند. سال ۸۹، زمانی که من هنوز در عرصه ادبیات هیچ نبودم، یوسف علیخانی اولین رمان من را خواند؛ رمانی که هیچ‌وقت هم چاپ نشد. او بعد از خواندن آن رمان به من گفت که بر اساس این نوشته تو می‌توانی نویسنده خوبی شوی و این حرف انگیزه و انرژی بسیار زیادی برای ادامه مسیر به من داد.


در مورد فعالیت‌تان در اندیشکده مهاجر و شهرستان ادب در طی این سال‌ها کمی توضیح بدهید.

اندیشکده مهاجر یک مجموعه پژوهشی در حوزه علوم انسانی، الهیات، تاریخ و فلسفه است که در سال ۱۳۸۸ در دانشگاه شروع به کار کرد. این اندیشکده تلاش می‌کند بین تحقیقات و پژوهش‌های بنیادین، فلسفی، تاریخی و الهیاتی و سیاست‌گذاری‌های کاربردی در سطح کشور و دانشگاه ارتباط ایجاد کرده و دانشگاه و کشور را از آنچه که هست به آنچه که باید باشد، سوق دهد. من از همان ابتدای تأسیس اندیشکده از اعضای هیئت‌مدیره و هیئت‌مؤسس اندیشکده بودم. از سال ۹۷ اندیشکده به علت سیاست‌های ریاضتی به سمت مشتری‌محوری و پروژه‌محوری حرکت کرده و از آنجایی که در میان مشتری‌های ثابت اندیشکده، پروژه‌ای با محوریت ادبیات تعریف نمی‌شد، تصمیم به کم کردن فعالیت و همکاری‌ام با اندیشکده گرفتم و بعد از انجام آخرین پروژه ادبیاتی، از اندیشکده خارج شده و به‌صورت محض به ادبیات پرداختم.

شهرستان ادب هم یک موسسه فرهنگی هنری است که از سال ۱۳۸۹ با تلاش گروهی از شاعران و نویسندگان کشور شروع به کار کرده. من چندین سال بود که در شهرستان ادب رفت‌وآمد داشتم. از سال ۱۳۹۳ با آقای عزتی‌پاک شروع به اجرای ایده تأسیس مدرسه رمان کردیم. مدرسه رمان جایی است که به کسانی که تازه در مسیر نویسندگی قرار گرفته‌اند، کمک می‌کند در عرض یک سال با نوشتن یک رمان بتوانند به‌صورت جدی وارد فضای ادبیات داستانی و فعالیت در این عرصه شوند.


هیچ‌وقت جواب سؤال‌هایتان را در اقلیمی غیر از ایران جست‌وجو نکردید؟

از همان ابتدای کارشناسی، اپلای و مهاجرت نه‌تنها اولویت من نبود، بلکه تنها به چشم یک گزینه کمکی به آن نگاه می‌کردم. همواره معتقد بودم که اگر زمانی برای آموزش و یا گذراندن دوره‌ای مجبور به رفتن شدم، می‌روم، آموزش می‌بینم و دوباره به ایران باز می‌گردم و در همین‌جا کارم را ادامه می‌دهم. بعد از تغییر مسیر به سمت ادبیات هم رویکردم نسبت به مهاجرت تغییری نکرد. علاوه بر آن در این مدت در مواجهه‌ با افراد زیادی متوجه شده‌ام که آنچه من در ادبیات در جست‌وجویش هستم را در همین‌جا می‌توانم پیدا کنم و مهاجرت به من کمکی در طی کردن این مسیر نخواهد کرد. خلأها و مشکلاتی که در زمینه نویسندگی و ادبیات در ایران وجود دارد، با مهاجرت حل نمی‌شود، زیرا هنوز بسیاری از متون و اصولی که پیش از این ترجمه و چاپ‌ شده‌اند، به‌طور کامل درک و استفاده نمی‌شود. البته دل‌سردی من از دانشگاه و فضای آکادمیک هم در این موضوع بی‌تأثیر نیست، زیرا فکر می‌کنم دانشگاه آن چیزی را که من در جهان ادبیات و نویسندگی به دنبال آن هستم، به من اضافه نخواهد کرد.


چه مقدار از این مشکلات عرصه نویسندگی به دلایل بیرونی، مانند دلایل سیاسی و اجتماعی است؟

دلایل سیاسی و اجتماعی زیادی دارد، ولی این دلایل بیرونی هم به طریقی به خود ادبیات برمی‌گردد. ادبیات نقش بسیار مهمی در ساخت بنیادهای اصلی یک جامعه دارد، بنابراین بسیاری از معضلات و نواقص اجتماعی موجود را می‌توان با ادبیات، به‌خصوص ادبیات داستانی حل کرد. درنتیجه اگر ما جهان ادبیات را اصلاح کنیم، جامعه هم تا حدودی اصلاح می‌شود. هرچند که ساختارها و نهادهای بسیار مهمی در جامعه وجود دارد که در برابر اصلاح این نواقص مقاومت و مخالفت می‌کند.


برخی معتقدند رمان و ادبیات در قرن ۲۱، کارکرد و اثرگذاری‌ای که در قرن‌های پیشین داشته را ازدست‌داده و دیگر رسانه‌ای برای بیان و ترویج عقاید و فرهنگ‌ها نیست. نظر شما در این مورد چیست؟

در ابتدا باید گفت که یک‌سری جریان‌ها و آثار ادبی هستند که نشان می‌دهند هنوز مسائل بسیاری وجود دارد که ادبیات به آنها نپرداخته و ادبیات هم هنوز چیزهای جدید زیادی برای ارائه به جامعه در خود دارد. البته این حرف در اروپا شاید درست باشد. ادبیات قرن بیستم به بعد، به‌جز در مواردی معدود، بهره و سودی برای اروپا نداشته و جیزی به اروپا اضافه نکرده است. به‌طور مثال اروپا به سمت جنگ جهانی حرکت کرد و حوزه‌ای مانند ادبیات که بارها برای جلوگیری از این اتفاق هشدار داده بود، نتوانست مانع این اتفاق شود، اما در کشورهای دیگر، به‌خصوص در کشورهای آمریکای جنوبی و آمریکای لاتین، ادبیات امکان‌ها و ظرفیت‌های زیادی از خود نشان داده که این موضوع هم برای جامعه آن کشور و هم برای جهان ادبیات بسیار مهم و ارزشمند بوده است. در ایران نیز هنوز تأثیرگذاری ادبیات روی جامعه پابرجاست و بسیاری از معضلات اجتماعی موجود را می‌توان با ادبیات، به‌خصوص ادبیات داستانی و رمان حل کرد. مسائل بنیادی‌ای که به عقیده من راه‌حل دیگری به‌جز ادبیات برای حل‌شان نداریم.

در قرن حاضر، رمان و داستان ویژگی رسانه‌ای را که در قرن‌های پیش در اختیار داشته، از دست داده و سینما، سریال و بازی‌ها یکه‌تاز عرصه رسانه و اثرگذاری اجتماعی هستند. البته که با حرکت رسانه از سمت رمان و داستان به سمت سینما، ادبیات داستانی هم ازلحاظ فرم و محتوا دچار تغییراتی شد. سینما و ادبیات به‌هیچ‌وجه جدا از هم نیستند، اساسا ادبیات قدرتمند یک ملت، به سینمای قدرتمند منجر می‌شود. به‌طور کلی اگر کسی دغدغه فعالیت رسانه‌ای دارد، ترجیحا نباید وارد فضای نویسندگی و داستان‌نویسی شود، چون به‌احتمال زیاد ناامید و دل‌سرد خواهد شد.


صالح رستمی

زینب پرویزی


دانشگاه شریفروزنامه شریفمحمدقائم خانیمهندسی مکانیکرمان و داستان
روزنامه شریف/ اخبار راستکی دانشگاه صنعتی شریف را از روزنامه دنبال کنید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید