از قدیم گفتهاند املای نانوشته غلطی هم ندارد. حرفی که زده نشود، پاسخی هم برایش شنیده نخواهد شد، پروژهای که تعریف یا شروع نشود، ننگ تأخیر هم روی پیشانیاش نمیخورد، کسی که به آب نزند، خطر غرق شدن هم تهدیدش نمیکند، ماشینی هم که به دل جاده نزند و گوشه پارکینگ افتاده باشد، تصادفی هم قرار نیست در انتظارش باشد. اصلا طبق همان مسئله معروف اگر ازدواجی در کار نباشد، طلاقی هم بلای خانمانسوز خانوادهها نمیشود. معاونت فرهنگی اجتماعی هم در دانشگاه چیزی شبیه همین مثالهاست، میتواند جایی باشد که مجوز تشکیل گروهها و کانونها را امضا کند و بعد هم به چندتا از پیشنهادهای برنامههایشان مجوزی بدهد و بودجهای را هم بین آنها تقسیم کند. البته همین کارهای ساده هم ممکن است اختلافی بین بچهها بیندازد و حس تبعیض را در برخی ایجاد کند.
دوره معاونت دکتر حسینی البته شبیه بند قبل نبوده و در نتیجه بحث و اختلاف هم حول آن بیش از حالت عادی وجود داشته است. مدتی بود که دنبال معاون فرهنگی فلسفهدان دانشگاه بودیم تا کمی درباره ایده و فلسفهاش برای مدیریت فضای فرهنگی دانشگاه و برخی ابهامات اطراف آن صحبت کنیم که در نهایت قرعه کار در اواسط آذر به نام ما خورد.
یکی از ویژگیهای معاونت فرهنگی در این دوره صدور زیاد مجوز فعالیت است. چه برای گروهها و چه نشریات جدید. میتوان دید که معاونت در اعطای مجوز برای گروههای جدید محدودیتی ایجاد نکرده. البته این رویکرد منتقدانی هم داشته؛ هم در زیاد شدن نشریات و هم در داخل دانشکدهها که برای گروههای دانشجویی موجود نگرانیهایی را ایجاد کرده است.
ما پیش از شروع فعالیت در معاونت یک مفروض تئوریک داشتیم و آن اصالت تکثر بود. در یک جامعه فرهنگی باید اصالت را به تکثر داد نه به انحصار یا محدودیت. در فعالیتهای اجتماعی هم فکر میکنم باید همینطور باشد. در عمل هم ما به همین شیوه پیش رفتیم، یعنی هر گروه یا هر چند نفری که میتوانند فعالیتی را تحت عناوین فرهنگی، اجتماعی یا سیاسی ایجاد کنند، اجازه کار داشته باشند. البته هنوز هم نتوانستهایم به آن حد مطلوب برسیم اما تلاش کردهایم.
خود تکثر برای ما هدف بوده و اصالت داشته، شاید بگویید تکثر راه است نه هدف اما برای ما هدف هم بوده. دانشگاه مال همه است، مال کم حجاب هست، مال باحجاب هم هست. شما میتوانید در اصلش تردید کنید اما کار در معاونت اله بختکی نبوده و سیاست و هدف مشخص داشته است؛ مثل اصالت دادن به تکثر، توجه به فلسفه، قرآن، ادبیات و چیزهای دیگر. حال ممکن است بپرسیم چرا اصالت با تکثر است که میشود درباره آن بحث فلسفی کرد. اما اگر این اصل را مفروض بگیریم، سیاست و عمل ما را میتوان با آن سنجید. ما حتی از ساختارها هم عبور کردیم. اگر چند نفر میتوانند با هم کاری را انجام دهند، چرا نکنند؟ در دانشکدهها ما چندان نتوانستهایم این کار را انجام دهیم، چون بیشتر انجمنهای علمی ساختارهای بسته دانشکده هستند.
مسئله دوم مسئله آمار است. ما 12000 دانشجو داریم. حدود 150 واحد دانشجویی اعم از تشکل و گروه و نشریه هم داریم که همه آنها فعال نیستند. فرض کنیم متوسط هر کدام 10 عضو دارند که فرض دست بالایی است: 1500 نفر فعال فرهنگی از 12000 دانشجو، این عدد بسیار کمی است. البته از متوسط کشور خیلی بالاتر است ولی هنوز نیاز به رشد دارد. نقدهایی هم وارد است به رویکرد ما مثل موازیکاری. البته بنده در فضای فرهنگی با موازیکاری چندان هم مخالف نیستم. چرا چند کانون علمی در یک دانشکده نتوانند فعالیت کنند؟ منابع فکری عالم آن قدر وسیع است که کسی جلوی دیگری را نمیگیرد، مگر این که من دنبال انحصار باشم. خیلی از این مخالفتها هم از روی انحصار است.
اما درباره منابع موجود در دانشکدهها دانشجوها معتقد به محدودیت هستند. میگویند در دانشکده محدودیت منابع انسانی وجود دارد. مگر چند نویسنده در دانشکده هست که حالا در چند نشریه هم پخش شوند. محدودیت بعدی هم منابع مالی است. حتی مخاطب هم محدود است. پس بهتر است این تکثر در قالب یک گروه شکل بگیرد.
در مورد منابع مالی حرف شما درست است اما در حوزه منابع انسانی و فکری، فعالیت دانشجویی به نوعی تبدیل شدن توان بالقوه افراد به فعلیت است. شما نباید انتظار داشته باشید یک نشریه دانشکدهای مرزهای دانش در دانشکده را مطرح کند و کس دیگری هم نتواند این کار را بکند، حالا به کیفیت بالاتر یا پایینتر. ممکن است چند دانشجوی دیگر با فکر دیگری دوست داشته باشند به صورت مستقل کار کنند، چرا نتوانند این کار را بکنند. اگر همافزایی وجود دارد، خوب با هم کار میکنند. اما با اصل این تکثر نباید مخالفت کرد. حالا جایی محدودیت منابع مالی داریم. برای این باید محدود کنندهای در نظر بگیریم. از سوی دیگر خداوند انسانها را طوری آفریده که هیچ دو انسانی مثل هم نیستند. یعنی خداوند به تکثر در خلقت اهمیت و فعلیت داده، از تُن صدا تا فکر. ما چرا باید این ظرفیتهای مختلف را خاموش کنیم؟ البته نباید باعث شلختگی و بینظمی شود و حتما به نظم نیاز دارد.
در دیدگاه شما معاونت فرهنگی سیاستگذار عرصه فرهنگ است یا کنشگر و بازیگر؟
ما در عمل نشان دادهایم که هر دو را انجام میدهیم. اگر بگوییم ما کنشگر نبودهایم خلاف گفتهایم. معاونت فرهنگی یک پیشفرض دارد، این که به فعالیتها و امور فرهنگی رسیدگی کند، درخواستها را تأیید کند، امکانات را دراختیار بگذارد و... این یک معاونت فرهنگی اداری است. حالت دوم این است که شما بخواهید در فضاسازی فرهنگی در دانشگاه نقشآفرینی کنید. این نیاز به کنشگری دارد. ما هم تلاش کردهایم این کار را انجام دهیم. البته در همینجا هم تلاش کردهایم که دانشجوها را درگیر کار کنیم. درگیری هم تنها اپراتوری نبوده، درگیری در برنامهریزی هم بوده. افزایش توجه به محیط زیست، استادان راهنمای ورودی و اهمیت پیدا کردن مقوله فرهنگ در دانشگاه، بخشی از اینها نتیجه کنشگری معاونت است. بنابراین ما با صراحت میگوییم که هر دو کار سیاستگذاری و کنشگری را باید انجام بدهیم. البته اگر ما تبدیل شدیم به یک مجموعه اداری که خودمان برنامهریزی و اجرا کنیم و انتظار داشته باشیم دانشجوها بیایند و مخاطب ما باشند، مسیر را اشتباه رفتهایم. اما اگر همین ایدهها را با خود دانشجوها پیش ببریم، اصلاح کنیم و بازخورد بگیریم، این کار درستی است. اگر شما بگویید این طور نبوده، بله این میشود ایراد ما.
دو مثال اینجا وجود دارد: چند دانشجو یک نشریه جدید راه میاندازند مثل داد. معاونت پشتیبانی میکند و پیش میرود. اما برنامهای مثل زیباکنار ایدهاش از خود معاونت است و پیش میرود. هر دو این امکان را دارند که با رفتن دانشجو یا تغییر معاونت فراموش شوند اما شما کدام روش را میپسندید؟ ایده دانشجو و حمایت معاونت یا ایده معاونت و همکاری دانشجویی؟
من نمیتوانم بگویم کدام بهتر است یا کدام آسیب بیشتری دارد. مثلا بحث تعطیل شدن برای هر دو ممکن است. ما نشریات و گروههای تأثیرگذاری داشتهایم که امروز نیستند. اما همان ایده دانشجویی هم محصول فعلیت بخشی به اصالت تکثر است. روز اولی که ما در معاونت فرهنگی شروع به کار کردیم، کانون یاریگران اجازه فعالیت نداشت. انجمن اسلامی محدودیت زیادی برای فعالیت داشت و عملا اجازه نداشت. به نتیجه رسیدن ایدههای دانشجویی محصول فضای تکثر است. این فضا را چه کسی میتواند ایجاد کند؟ بخشی را دانشجو به عنوا مکمل و بخشی را معاونت فرهنگی. کاری که از دل دانشجوها جوشید، اصالت دارد اما ظهور یک نشریه دگراندیش حاصل امنیت فضاست و نمیتوان این دو را جدا از هم دید.
اما مثال زیباکنار، این هم یک ایده است. اتفاقا ایده خامی هم بوده. دور هم شویم و جایی برویم، حالا که میرویم استفاده فرهنگی هم بکنیم. ایده به همین سادگی بوده اما این محتوای ارائه شده را هم خود دانشجو فراهم کرده. به جز یک جلسه در سال اول همه ارئهها از سوی خود دانشجوها بوده. این دو مدل را نباید در تقابل با هم قرار داد. من فکر میکنم کسی که این دو را در تقابل با هم قرار میدهد، دنبال اپراتور کردن معاونت فرهنگی است. ما نمیخواهیم اپراتور باشیم اما این به هیچ عنوان باعث تضعیف نقش حمایتی ما نشده. تقریبا هر کسی مجوز خواسته، ما تلاش کردیم پیشداوریاش نکنیم و مجوز بدهیم. البته برای ما بیزحمت هم نبوده است.
دانشجوها در برنامههای معاونت جابهجا میشوند، عدهای میروند و عده دیگری جایشان را میگیرند. فرض کنیم اصلا دانشجویی که میآید ما را دوست دارد یا ما او را دوست داریم اما دانشجوی همین دانشگاه است. بیشتر این دوستان را هم بنده از پیش نمیشناختهام و معرفی دیگران بودهاند.
شما از ابتدای کار در معاونت به جای مدیر فرهنگی و مدیر اجتماعی، مشاور داشتید و این عنوانها تا همین نزدیک خالی بود. دلیل خاصی داشته؟
بنده عادت دارم که خیلی درگیر کار میشوم. هم دوست دارم چند سالی را در کار باشم تا به نتیجهای برسد و هم این که وارد دل خود کار میشوم. اینجا هم دوست داشتم خودم با گروههای فرهنگی و دانشجوها سروکار داشته باشم اما امکان اجرای همه کارها به تنهایی که نبود. آقای درویش پیش از این در معاونت فرهنگی بود و من هم ایشان را میشناختم و آقای طوسی هم دانشجوی ما بود. این دو بزرگوار به من در اجرا و مشاوره کمک کردند اما خود من درگیر کار بودم. بنده هم درست است که سالهایی در دانشگاه بودهام اما بیشتر به کلاس و درس محدود بوده. الان هم از این که این فشار کاری را خودم بر دوش گرفتم راضیام. شناخت من پیش از این از کف دانشگاه شناخت کاملی نبود اما امروز شناخت خوبی روی کف دانشگاه دارم. دانشجو بودن آقایان درویش و طوسی و همسنی آنها با دانشجوها هم مزایایی داشت و البته اختلافها و بحثهایی را هم به دنبال داشت اما کمکهای این عزیزان کمک کمی نبوده است.
چه شد که مدیر فرهنگی مشخص شد؟
فکر میکنم زمان این بود که ظرفیت هیئت علمی به معاونت فرهنگی اضافه شود و توسعه کار هم دیگر اجازه نمیداد. دلیل من هم دیگر دیگر مرتفعی بود و ارتباط با گروههای دانشجویی حاصل شده بود. اگر از اول مدیر فرهنگی وجود داشت، طبیعتا بین من و بچهها واسطه پیش میآمد. تمایل داشتم با دانشجوها مستقیم در ارتباط باشم، همان طور که در پیام رسانها در دسترس مستقیم بچهها بودم یا در بیشتر مراسمهای دانشجویی شرکت میکردم. البته دکتر فتوحی از ابتدا درخواست تکمیل مدیران فرهنگی را داشت اما من از ایشان وقت گرفتم.
گفتید که دوست داشتید مرتبط با خود دانشجوها باشید. بعضی انتقادها میگویند که این کار باعث شد شما از حالت پدرانه خارج بشوید و با دانشجوها هم سطح شوید و آن حالت رابطه طولی از بین برود. برخی هم معتقدند حضور عنوان مشاور به این وضعیت کمک کرده. رابطه دیگر پدری نیست و مثل دو برادر یا دوست است که تنش هم بین شان ایجاد میشود.
این هم قدری تئوریک است. نظر من این است که این معاونت تفاوتهایی دارد. اینجا اگر هم نقش پدری دارد، آن پدری است که با پسرش کشتی هم میگیرد، شوخی هم میکند، دعوا هم میکند. اگر در نقش پدری کم گذاشته شده قابل بررسی است اما معاون فرهنگی پدری نیست که بنشیند و دستور بدهد و مدیر داشته باشد. نمیشود تنها قانونگذاری کند. بیان فرهنگی یک بیان متعامل است. دوره پدرانی مثل پدربزرگهای ما گذشته است. اگر امروز آن طور باشید، فرزند شما مسائلش را از شما پنهان میکند. ای کاش این تعبیر برادر بزرگتر محقق بشود یا شده باشد. من میگویم باید پدری باشیم که با فرزندمان بازی هم بکنیم. در بازی هم دعواهای سخت هم پیش میآید. این طبیعت رشد انسانی است. همهجا هم حق با پدر نیست. خیلی جاها پدر اصلا نمیفهمد فرزند چه میگوید. این تفاوت بین معاونت فرهنگی با بخشهای اداری دانشگاه است. معاون فرهنگی باید توئیت بزند، در بستر پیامرسان با بچهها در ارتباط باشد، اگر هم دعوا شد، دعوا کند. نمیگویم ما موفق شدهایم، میگویم مدل درست این است.
این پدر یا برادر بزرگتر هیچ وقت پسر یا برادر کوچکترش را رقیب خودش ندیده؟
ممکن است مادر بعضی وقتها در خانه به دخترش حسادت کند. ممکن است این حالت حسادت و رقابت پیش آمده باشد، من یادم نیست. اما ممکن است این ذهنیت برای برخی پیش آمده و من نمیتوانم بگویم ذهنیت شما نادرست است.
حضور شما در پیام رسانها و پاسخگویی به دانشجوهای فعال درخور تحسین است اما در جایی مثل توئیتر، توئیتهایی بوده که این رقابت را جدی کرده. هم طرف صحبت معلوم بوده، هم تندی کافی داشته تا یک طرف دعوا تشخیص داده شود. از جانب مشاوران شما هم این اتفاق افتاده.
ورود به توئیتر از اینجا شد که چرا من خودم یک رسانه مستقل نباشم و پیام را خودم منتقل کنم. البته جاهایی جزئی بوده، جایی کلی بوده، جایی فلسفی بوده و جایی سیاسی. اما دلیل همین بود. به قول خود شما توئیتر محل اعلام موضع است و البته اثرگذاریاش را هم دیدم و ادامه دادم. البته ممکن است جایی برخورنده باشد. مگر این که شما شعر توئیت کنید که آن هم برداشت خاصی میشود و به چیزی ربط داده میشود.
اگر بخواهیم مثال بزنیم شما معتقدید معاونت باید در همان استخری که بچهها مشغول فعالیت هستند و در کنار آنها حاضر باشد، نه اینکه مثال نجات غریق بیرون استخر نشسته باشد.
اصلا بیرون نیستیم اما نه به معنی دخالت. گروهها در مورد کارهایشان هیچ دخالتی از معاونت فرهنگی ندیدهاند. هر کس هر سلیقهای داشته اجرا کرده اما اینکه ما در یک برج عاج بنشینیم و تنها یک قدرت نظارتی باشیم، ما چنین روشی را نمیپسندیم. در کار فرهنگی افراد باید کارشان را بکنند، اگر خطا کردند میتوان بررسی کرد اما اینکه ما نقش دروازهبانی نسبت به کار داشته باشیم، همه گواه میدهند که این طور نبوده. به همین خاطر یکی از خنده دارترین تعبیرها در مورد ما انسداد بوده است.
بالاخره با روش شما مخالفتهایی جدی شده است. فکر میکنید دلیل این مخالفتها بیشتر چیست؟
بخشی از این اختلاف به دلیل فضای متکثری است که در دانشگاه ایجاد شده. در فضای متکثر کار قدری سختتر میشود. کسی که خودش را حقتر میداند، انتظار بیشتری برای حمایت دارد. ممکن است با خود اصالت تکثر هم مسئله داشته باشد؛ مثلا در اصالت تکثر نمیتوانید موسیقی را نادیده بگیرید، اما برای آن در حال حاضر محدودیتهایی وجود دارد.
در مورد اردوی ورودیها در طول این سه سال بحثهایی بوده است؛ مثل ورود به جزئیات اجرایی اردو، اختلاف بین معاونت و شورای یازده نفره، تصویب طرح اردو در شورای فرهنگی، کمیته سه نفره، انتخاب مسئول اردو و ... برخی عقیده دارند که شما دانشجوها را از اردو حذف کردید یا آنها را به اپراتور تبدیل کردید. نظر شما چیست؟
در مورد اردو یک نکته مهم وجود دارد. دانشگاه اردو را متعلق به خودش میداند. به شکل مفهومی همیشه این مسئله مطرح بوده اما در عمل دانشگاه نقشآفرینی نداشته. رویکرد ما از ابتدا این بوده که این اردو اردوی دانشگاه شود. رویکرد تدریجی هم بوده. اردوی دانشگاه بشود یعنی اگر استادان و مدیریت دانشگاه ملاحظاتی در مورد اردو دارند و میخواهند چیزهایی را در همین ورود برای دانشجوها توضیح بدهند یا میخواهند سیاستی را اعمال کنند، بتوانند انجام دهند. در این یکی دو سال گذشته تلاش کردیم که این کار را انجام دهیم و البته موفق نبودیم و امسال تا حدودی موفق شدیم. اما اصل ماجرا این است که دانشگاه خودش را در اردوی ورودیها ذیحق میداند که سیاستهایش در اردو اعمال شود. سیاستهایی مثل ساختار منظمی که فضای نظم دانشگاه را از ابتدا در ذهن دانشجو تثبیت کند یا به طور مشخص اینکه طرف ارتباط با دانشجوی ورودی استاد باشد نه یک دانشجوی ترم سه. واقعیت این است این دانشجوی جوان نمیتواند راهنمایی لازم را چه به لحاظ عاطفی، چه آموزشی و چه رفتاری به ورودی بدهد. اما اینکه دانشجوها از فرایند حذف شوند، تعمدی برای این کار نبوده. البته اختلافاتی پیش میآمد. بخش زیادی از آن به سابقه بازمیگشت. بیش از یک دهه با یک ساختار و شکلی اجرا شده بود و حالا داشت تغییر میکرد و امسال نقطه آتشینش بود. اختلافات هم با افراد مختلف دلایل یکسان ندارد.
نیت و سیاست دانشگاه برای این اردو از طریق استادان قابل اعمال است. با حضور پررنگ استادان در اردوی امسال تا حدی این ایده اجرا شد. طرح استادان راهنمای ورودی هم در ادامه همین کار است و به تحقق ایده دانشگاه کمک میکند.
پس اختلاف ایده است و دانشگاه هم چند مسئله مثل حضور استادان برایش مهم بوده. ایدهآل خود شما از اردوی ورودی چیست؟ فرض کنیم که امکان اجرای همه ایده شما مهیا باشد، این ایده چیست؟
در حالت ایدهآل و الگو تصور من از اردو این است: 10 تا 15 نیروی اجرایی که البته دانشجو باشند، تعدادی استاد و تعدادی دستیار فرهنگی که بتوانند در چهار سال دانشجوها را پیش ببرند. این دستیارها دانشجویان تحصیلات تکمیلی هستند و مثلا به ازای هر 20 نفر یکی هستند. اما منتور کار استاد است. تلقی شما از استاد همیشه نامناسبترین استاد برای این کار است. ما استادان جوانی داریم که کاملا مهیا برای این کار هستند؛ جذابیت دانشجویی دارد، سواد علمی دارد، با دانشجو میجوشد و سرگروهی است که معلم هم هست. دستیارها هم سرگروه نیستند، دستیار استادند. فضای اردو هم نباید شلخته و آشفته باشد. بچه باید اردوهایی بروند که با متکا به سروکله هم بزنند اما نه در اردوی ورودیها. این نظم موجود در اردو فرهنگی ایجاد میکند که آن فرهنگ مهم است. از مشهد هم به هیچ عنوان نباید صرف نظر کرد.
در برنامههای اردو این ایدهآل چه طور است؟
تیپ همین افرادی که امسال صحبت کردند که تجربههای زیسته متفاوتی از دانشگاه را منتقل کنند، یعنی شبیه برنامههای امسال در سطح بالاتر و طرح مسائل جدیتر و البته یکسری کارگاههای مشاوره. چرا که میدانیم مشکلاتی در بدو ورود برای بچهها ایجاد میشود و البته چیزهایی هم از دبیرستان میآید؛ مثلا میزان مصرف سیگار در دبیرستانها بیشتر از سالهای گذشته شده است.
در مورد هدف از اردو هم تغییراتی وجود دارد. در تغییر نگرش ما دنبال این نیستیم که بچهها را شبیه خودمان کنیم. در اردوی ورودی یارگیری نداریم. یارگیری ما یارگیری یک انسان موفق است با سلایق مختلف که بداند برای سلیقهاش در دانشگاه جا وجود دارد. یارکشی گروهها برای دانشگاه لازم است اما باز هم نه در اردوی ورودیها که اردوی رسمی دانشگاه است. حتی هیجان شعارهای رشتهای هم با وجود همه جذابیتش جایش در اردوی ورودی نیست. ما در اردوی ورودی دنبال انتقال یک سری مفاهیم سازندهتر به بچههایی هستیم که در شروع فرایند تحصیلی قرار دارند. برای این کار استاد میتواند نقش ایفا کند و نقطه شروع این نقشآفرینی میتواند اردوی ورودیها باشد.
یکی از اهداف اردوی ورودیها شکلگیری گروههای دوستی بین ورودیهاست که تنها به دانشگاه آمدهاند و هنوز گروه دوستی ندارند. نقش سرگروهها تشکیل این گروهها بوده و برنامههای رسمی به نظر میرسد که توان این کار را ندارند.
اگر سرگروهها متناظر با تکثر خود دانشجوها بودند میشد گفت که این نقش را ایفا میکنند اما سرگروهها دارای این تکثر نبودند. نقطه مشترک اینجا استاد است. بگذاریم دانشجوها حول این نظم شریفی جمع شوند. نمیگویم استاد ورودی ما نباید مذهبی باشد، اتفاقا باید مذهبی باشد اما نباید برای دانشجوی مذهبی ارزش و زمان بیشتری لحاظ کند. خیلی از مسائل و نیازها بین دانشجوهای دیگر است که باید به آنها رسیدگی شود.
پس اردوی ورودیها به معنای هدفگذاری و برنامهریزی دانشجویی نیست و اردوی دانشگاه است؟
اردوی دانشگاه است اما فضای دانشجویی دارد. هر چند من فکر میکنم بهتر است دانشجوهای حاضر در آن تحصیلات تکمیلی باشند. لزوما به سن ربطی ندارد ولی هدف اگر آن دانشجو باشد و ببینیم چه چیزی برای این دانشجو مهم است، میتواند تبیین بهتری به ما بدهد که چرا حضور استاد و دانشجوی تحصیلات تکمیلی مهم است. ممکن است بگوییم دانشجوی تحصیلات تکمیلی وقت نمیگذارد اما دانشجوهای کارشناسی هم بعد از اردو وقتی نمیگذارند. ما باید از دعواهای خودمان بگذریم و به این دانشجوهای ورودی فکر کنیم. خودم را هم مخاطب این توصیه میدانم. دانشجوی ترم سه با خیلی مسائل آشنا نیست و نمیتواند در خیلی زمینهها کمک کند. دانشجوی تحصیلات تکمیلی با استاد هم ارتباط بهتری دارد.
بحث ادغام معاونت دانشجویی و فرهنگی هنوز هم جدی است؟
ما که با ادغام به طور اصولی مخالفیم اما باید این سوال را از متولیان و تصمیمگیران این کار بپرسید.