افسران ارتش فرانسه از قدیم رسم داشتند دستکش سفید و شلوار قرمز بپوشند. سال ۱۹۱۲ پیشنهاد شد با توجه به افزایش برد تفنگهای جدید و نیاز سربازان به استتار، شلوار قرمز و دستکش سفید کنار گذاشته شود. غوغایی بهپاخاست که حیثیت قشون و کیان مملکت در خطر است. ارتشیها اعلام کردند پوشاندن رنگی گلآلود و بیشکوه بر تن سربازان، تحقق آرزوهای قلبی دشمنان ملت است. وزیر پیشین جنگ فریاد زد: «حذف شلوار قرمز؟ هرگز! شلوار قرمز یعنی فرانسه!» اما جانشین او پس از پایان جنگ نوشت: «آن چسبیدن کورکورانه و ابلهانه به چشمگیرترین رنگ، عواقبی وحشتناک در پی داشت».
این روزها جامعه ایران دچار وضعیتی شده که جامعهشناسان به آن «همآیندی بحرانها» میگویند. بروز همزمان بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... وضعیتی پیچیده را رقم زده، متغیرهای متعدد در عرصه سیاستگذاری، بازیگران جدید در صحنه تصمیمگیری و سرعت بالای تحولات، موقعیتهای جدیدی را خلق کرده و این اصل طلایی را به بازیگران تحمیل میکند که: «همه چیزهای خوب را نمیتوان باهم داشت». کارتهای بازی بازیگران کم و کمتر میشود و باید با این کارتهای محدود، در زمانی ناچیز بهترین و کمهزینهترین تصمیم را بگیرند؛ تصمیمی که ممکن است برای حفظ اولویتهای برتر، بسیاری از گزاره های کماهمیت را معلق کند. در این شرایط هر نوع تمامیتخواهی، بیشتر از آنکه از آرمانگرایی ریشه بگیرد، برآمده از بلاهت است.
در وضعیت مذکور، سیاستگذاری در ایران بیش و پیش از هر چیزی نیاز به تشکیل یک نظام «اولویتبندی» از مجرای خردجمعی دارد، به طوری که با محوریت منافع ملی و به کمک تجارب گرانسنگ تاریخی و اقتضائات زمانه جدید، به تشخیص مهمترین و حیاتیترین مصالح ملی بیندیشد، تا مبادا پوشیدن شلوار قرمز را بر سرنوشت یک جنگ ترجیح دهیم!
این اولویتبندی و اجماع روی آن را ما به شکل مطلوب نداشتهایم و همین است که خیلی اوقات در بزنگاههای تصمیمگیری، دچار حیرت میگردیم و گاهی درّ گرانبهایی را به ثمن بخس میفروشیم و هزینههایی فراوان برای امور فوقِ فرعی میپردازیم! گاهی برای یک خطای کوچک، کل دستگاه رسانهایمان را بسیج میکنیم اما گاهی برای بیعدالتیها و تبعیضهای آشکار سکوت. از دلایل اصلی فشلبودن نظام اولویتبندی در ایران نیز تشخیص آنها در اتاقهای دربستهایست که نه فهمی از نیازهای واقعی مردم در آنها وجود دارد و نه تدابیر نخبگان واقعی بدانجا راهی.